اخلاق و مسئولیتهای کارگزاران(2) - مشورت و رايزنى

فهرست مطلب

مشورت در سياست و پرهيز از خودرأيى، از مؤكدترين امور در راه و رسم سياسى و مديريتى اميرمؤمنان على (ع) است. آن حضرت همچون رسول خدا، اهل مشورت در امور بود و به كارگزاران خود مى‏آموخت كه چنين كنند. پيشواى آزادگان على (ع) در نامه‏اى كه به سران سپاه خود نوشته، دراين‏باره چنين فرموده است:

«مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِى أَمِيرِ المُؤْمِنينَ إِلَى أَصْحَاب المَسَالِحِ ... أَلا وَ إِنَّ لَكمْ عِنْدِى أَنْ لا أَحْتَجزَ دُونَكمْ سِراً إِلّا فى حَرْبٍ، وَ لا أَطْوِى دُونَكمْ أَمْراً إِلَّا فى حُكمٍ‏.[1]

از بنده خدا على بن ابى‏طالب، اميرمؤمنان (ع) به نيروهاى مسلح و نگهدارنده مرزها ... حق شما بر من اين است كه جز اسرار جنگى، هيچ سرى را از شما پنهان نسازم و در امورى كه پيش مى‏آيد، جز حكم الهى، بدون مشورت شما كارى انجام ندهم.»

على (ع) در امور مختلف با نزديكان، ياران و صاحبان رأى مشورت مى‏كرد، آنگاه تصميم‏مى‏گرفت. آن حضرت مى‏فرمود:

«لا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ المُشَاوَرَةِ.[2] هيچ پشتيبانى استوارتر از مشورت‏كردن نيست.»

خردمندى اقتضا مى‏كند كه آدمى اهل مشورت باشد، به‏خصوص در تصميم‏گيرى‏ها و اقدامات سياسى كه عرصه‏اى پر خطر است. به بيان على (ع):

«لا يَسْتَغْنى العَاقِلُ عَنِ المُشَاوَرَةِ.[3] هيچ خردمندى از مشورت بى‏نياز نيست.»

اميرمؤمنان، على (ع) براى مشورت اهميت بسيارى قائل بود و همواره اصرار داشت مردمش از نظر دادن خوددارى نكنند؛ چنان‏كه در پيكار صفين ضمن خطبه‏اى كه در آن حقوق متقابل مردمان و زمامداران را بيان كرده است، فرمود:

«فَلاتَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بحَقٍّ، أَوْ مَشُورَةٍ بعَدْلٍ‏.[4] پس، از گفتن حق يا رأى زدن در عدالت باز نايستيد.»

البته مشورتى موجب راهيابى درست و جلوگيرى از لغزش و پشيمانى مى‏شود كه با آدابى درست صورت گيرد؛ يعنى براى مشورت در هر امرى بايد از مشاورانى مناسب و شايسته بهره گرفت و از هر كس نمى‏توان رأى خواست. به‏طور كلى، با كسانى بايد مشورت كرد كه متصف به خداترسى، پرواپيشگى، رازدارى و شجاعت باشند و از خِرَدى نيكو و تجربه‏اى پربار برخوردار باشند؛ با اشخاص ترسو، حريص، دروغگو، جاهل، احمق و كسانى كه زمام احساسات خويش را در دست ندارند، نبايد مشورت كرد؛ به عبارتى، مشورت تابع صفات و ويژگى‏هاست، نه تابع جنسيت و از طبقه و گروهى خاص. امام (ع) در عهدنامه مالك اشتر دراين‏باره چنين فرموده است:

«وَ لا تُدْخِلَنَّ فى مَشْوَرَتِكَ بَخِيلًا، يَعْدِلُ بكَ عَنِ الفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الفَقْرَ، وَ لاجَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الأُمُورِ، وَ لا حَرِيصاً، يُزَيِّنُ لَك الشَّرَهَ بالجَوْرِ؛ فَإِنَّ البُخْلَ وَالجُبْنَ وَالحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِ باللهِ‏.[5]

بخيل را در مشورت خود دخالت مده، زيرا تو را از احسان منصرف مى‏كند و از نيازمندى مى‏ترساند؛ نيز با شخص ترسو مشورت مكن، زيرا در كارها روحيه‏ات را تضعيف مى‏كند. همچنين حريص را به مشاورت مگير، كه با ستمگرى، حرص را در نظرت زينت مى‏دهد.] همه آنچه درباره اين اشخاص گفتم [به‏خاطر اين است كه بخل، ترس و حرص، غرايز و تمايلات مختلفى‏اند كه از بدگمانى به خدا سرچشمه مى‏گيرند».

 

[1] . همان، نامه 50.

[2] . همان، حكمت 113.

[3] . التميمى الآمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 354.

[4] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 216.

[5] . همان، نامه 53.