ميان هدف و وسيله سنخيت وجود دارد و نمىتوان با وسايل نادرست و ناپاك به مقاصد درست و پاك رسيد. نمىتوان با كاشتن بدى، نيكى درو كرد و ممكن نيست با ستم، عدالت برپا شود.
اميرمؤمنان على (ع) به كيفيت استخدام وسيله پايبند بود و هرگز براى حفظ حكومت خويش و پيشبرد سياستهايش از وسايل نادرست بهره نبرد. چون امام (ع) زمام امور را بهدست گرفت، اصلاحات همهجانبه و بنيادى را آغاز كرد؛ از جمله: به تبعيضات پايان بخشيد. برخى از ياران امام نزد وى رفتند و از آن حضرت خواستند كه تبعيضات را زير پا نگذارد و اشراف عرب، قريش و كسانى را كه بيم مخالفت و توطئه از جانبشان مىرفت، بر ديگران برترى دهد،[1] اما حضرت حاضر نشد براى حفظ حكومت و موقعيت خود عدالت را زير پا بگذارد و از راه ستم، كار خود را پيش بَرَد، لذا در پاسخ آنان فرمود:
«أَتَأْمُرُونِّى أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لا أَطُورُ بهِ مَا سَمَرَسَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فى السَّمَاءِ نَجْماً.[2] آيا مرا فرمان مىدهيد تا از راه ستم به كسى كه سرپرست اويم، پيروزى بجويم؟ به خدا سوگند! تا روزگار باقى است و اختران در پى يكديگر مىچرخند، به چنين كارى نزديك هم نگردم.»
اميرمؤمنان على (ع) در سياست خويش جز به حق عمل نمىكرد و هدف براى او به هيچوجه وسيله را توجيه نمىكرد، و هرگز در سياست به دروغ، خيانت، پيمانشكنى و گناهكارى دست نيازيد. آن حضرت، از جمله تفاوتهاى اصلى سياست خود و سياست معاويهاى را همين امر معرفى كرده و فرموده است:
«وَاللهِ مَا مَعاويةُ بأَدْهَى مِنِّى، وَ لَكنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ. وَ لَوْلا كرَاهِيَةُ الغَدْرِ لَكنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ. وَ لكنْ كلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ، وَ كلُّ فُجَرَةٍ كفَرَةٌ.[3] به خدا سوگند! معاويه زيركتر (سياستمدارتر) از من نيست. ليكن شيوه او پيمانشكنى و گنهكارى است{و براى رسيدن به هدف خويش مرتكب انواع گناه و خيانت مىشود} و اگر پيمانشكنى ناپسند و ناشايست نبود، زيركتر از من كسى نبود، اما هر پيمانشكنى گناه، و هر گناهى نوعى كفر است.»
در انديشه سياسى على(ع)، پيشبردن امور از راه نادرست، عين شكست و نابودى است، هر چند انسان تصور كند كه به نتيجه رسيده است:
«مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ الإِثْمُ بهِ، وَالغَالِبُ بالشَّرِ مَغْلُوبٌ.[4] كسى كه با توسل به گناه پيروز شود، پيروز نيست، و كسى كه با ستم غلبه كند، درواقع مغلوب است.»
[1] . همان، ج 1، ص 75.
[2] . سيد رضى، نهجالبلاغه، خطبه 126.
[3] . همان، خطبه 200.
[4] . همان، حكمت 327.