قدرت بستر مهياسازى استبداد و خودكامگى است و چنانچه انسان فارغ از اخلاق به قدرت برسد و قدرتش مهار نشود، در هر مرتبهاى كه باشد، دست به استبداد و خودكامگى مىزند. خودكامگى نمودِ حاكميت حيوانيت در آدمى است. آنكه در اسارتِ ذلتِ حيوانيت قرار مىگيرد، اين ذلت را بهصورت خودكامگى و تجبّر و در قالب گردنفرازى و گردنكشى در تصميمگيرى و در سلوك و رفتار خويش نشان مىدهد، كه اين هلاكتى سخت براى آدمى و جامعه انسانى است. به تعبير اميرمؤمنان على (ع):
«مَنِ اسْتَبدَّ برَأيِهِ هَلَك:[1]هر كه استبداد ورزد، هلاك شود».
زمامداران خودكامه در امور مردم، چنانكه خود مىخواهند- بدون ترس و بيم از حساب و كتاب، پرسش و مؤاخذه و جزا و عقاب- تصميم مىگيرند و رفتار مىنمايند و در امور ايشان به هر نحو تصرف مىنمايند. منشأ اين امر از آنجاست كه زمامداران خود را مكلّف نمىدانند تا تصميمات و مناسبات و تصرفات خود را با شريعت، يا بر قانون، يا بر اراده ملت مطابق سازند.[2]
چنين چيزى مايه تباهى سياست، حكومت و ذلت و حقارت ملت است. به تعبير عبدالرحمن كواكبى، اگر استبداد شخصى بود و مىخواست حَسَبَ و نَسَب خويش را بيان سازد، هرآينه، مىگفت: نام من شر است، پدرم ستمكارى، مادرم بدرفتارى، برادرم خيانتكارى، خواهرم درويشى، عمويم تنگدستى، خالويم زبونى، فرزندم بينوايى، دخترم بيكارى، وطنم خرابى، و قبيلهام نادانى است.[3]
استبداد و خودكامگى منشأ تباهىهاى مختلف در جامعه و حكومت است. سياستمداران مستبد و خودكامه، انديشه و انديشهورزى را به بند مىكشند، باب نقد و انتقاد را مىبندند و هر ناروايى را بر خود روا مىدارند و اينگونه همهچيز را به انحطاط مىكشانند. در انديشه سياسى امام على (ع)، استبداد و خودكامگى مايه زوال و نابودى است.
«الإِسْتِبْدادُ برَأيكَ يُزِلُّكَ وَ يُهَوِّرُكَ فى المَهَاوِى.[4] خودكامگى تو را مىلغزاند و در هلاكتگاه فرومىاندازد.»
اميرمؤمنان على(ع) استبداد و خودكامگى را ملغى مىدانست و حاضر نبود براى پيشبرد امور، مديريت و هدايت مردم، به روشهاى استبدادى و راه و رسم فرعونى توسل جويد؛ كه اين را مايه تباهى خود مىدانست. بهترين سياستمداران، زمانى كه در تنگناها قرار مىگيرند، راهِ گشودن معضلات حاد و مشكلات كمرشكن حكومت را، بهكارگيرى استبداد و خودكامگى مىدانند و توسل بدين امور را هرچند براى مدت كوتاهى موجه مىبينند و به روشهاى مستبدانه و سلوك خودكامانه ميل مىكنند، اما امام على (ع) در هيچ شرايطى خودكامگى ننمود و اجازه خودكامگى به كسى نداد. در اواخر حكومت آن حضرت، گروههاى غارتگر قاسطين به مناطق مختلف تهاجم مىكردند تا امنيت را از مردم سلب كنند، ترس و وحشت را بر فضاى جامعه حاكم سازند و امكان تحقق برنامههاى اصلاحى اميرمؤمنان على (ع) را از بين ببرند، مردم نيز به تبع سران قبايل، متنفذان و امتيازجويانى كه منافع چپاولگرانه و حاكميت خودسرانهشان پايان پذيرفته بود، در يارى امام كوتاهى مىكردند. به گمان برخى، شيوه همراه كردن مردم با حكومت، بهكارگرفتن روشهاى زورمدارانه و خودكامانه بود، اما امام على (ع) هرگز بدين روشها رو نياورد و در آن شرايط سخت بر الغاى خودكامگى و خودكامگىپذيرى پاى فشرد.
«وَاللهِ لا أَرَى إِصْلاحَكمْ بإِفسَادِ نَفسِى.[5] به خدا سوگند! اصلاح شما را با افساد و تباه ساختن خود جايز نمىبينم.»
اميرمؤمنان على (ع) به صراحت از همه كارگزاران خود مىخواست كه به هيچ وجه به سمت استبداد و خودكامگى ميل نكنند، بر اين امر با جديت نظارت مىكرد و به هيچ كس اجازه نمىداد با مردم چنين رفتارى داشته باشد، چنانكه در نامه خود به أَشْعَث بن قَيْس نوشت:
«لَيْسَ لَك أَنْ تَفْتَاتَ فى رَعِيَّةٍ.[6] اين حق براى تو نيست كه در ميان مردم به استبداد و خودرأيى عمل نمايى.»
و در عهدنامه مالك اشتر چنين آمده است:
«وَ لا تَقُولَنَّ إِنِّى مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ.[7] مبادا بگويى من بر مردمان مسلطم، از من فرمان دادن است و از ايشان اطاعت كردن!»
امام (ع) در ادامه اين سفارش به پيامدهاى خطرناك و تباهكننده استبداد و خودكامگى اشاره كرده و فرموده است:
«فَإنَّ ذلِكَ إدغَالٌ فى القَلب، وَ مَنهَكَةٌ لِلدِينِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الغِيرِ.[8] زيرا اين كار دل را تيره و تباه كند، و دين را ناتوان و فرسوده سازد، و دگرگونى را نزديك گرداند.»
در اين بيان، حضرت سه پيامد براى استبداد و خودگامگى برشمرده است:
- تيرگى و تباهى قلب مستبدان و خودكامگان؛
- ناتوانى و سستى و فرسودگى در دين؛
- نزديك شدن اوضاع به دگرگونى، يعنى شورش، درگيرى و انقلاب.
بدينترتيب روشن است كه استبداد و خودكامگى هيچچيز را سالم باقى نمىگذارد.
[1] . همان، حكمت 161.
[2] . كواكبى، طبيعت استبداد، ص 42.
[3] . همان، ص 103.
[4] . خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 390.
[5] . سيد رضى، نهجالبلاغه، خطبه 69.
[6] . همان، نامه 5.
[7] . همان، نامه 53.
[8] . همان.