اخلاق و مسئولیتهای کارگزاران(2) - 4. تنگ‏ نظرى و انحصارطلبى‏

فهرست مطلب

تنگ‏نظرى و انحصارطلبى در سياست بدين معناست كه سياستمداران جز خود را نبينند و جز به منافع خود نينديشند و همه چيز را براى خود بخواهند. قدرت مهار نشده به‏سرعت آدمى را به خودگزينى و انحصارطلبى سوق مى‏دهد. به بيان پيشواى آزادگان امام على (ع):

 «مَنْ مَلَكَ اسْتَأثَرَ:[1]هر كه مُلك يابد، همه چيز را براى خود خواهد».

تنگ‏نظرى و انحصارطلبى در عرصه سياست منجر به پيدايش گروه‏هاى قدرت‏گراى خودخواه و تماميت‏طلبى مى‏شود كه منافع عمومى را به انحصار خود درمى‏آورند و مقابل هرگونه توزيع قدرت مى‏ايستند و شريان همه چيز را در اختيار مى‏گيرند و براى حفظ اين امور به خشونت و سركوب متوسل مى‏شوند؛ تصويرى كه اميرمؤمنان على (ع) از بنى‏اميه ارائه نمود:

«وَايْمُ اللَّهِ لَتَجدُنَّ بَنى‏أُمَيَّةَ لَكمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِى، كالنَّاب الضَّرُوسِ: تَعْذِمُ بفِيهَا، وَ تَخْبطُ بيَدِهَا، وَ تَزْبنُ برِجْلِهَا، وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا. لا يَزَالُونَ بكمْ حَتَّى لا يَتْرُكوا مِنْكمْ إِلّا نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بهِمْ‏.[2]

به خدا سوگند! پس از من بنى‏اميه را زمامدارانى بسيار بد خواهيد يافت، مانند شترى خشن و چموش، كه به دهان گاز مى‏گيرد و با دست به زمين مى‏كوبد و با پا لگد مى‏زند و از قطره‏اى شير نيز دريغ مى‏ورزد. پيوسته با شما چنين كنند و سلطه آنان بر شما چندان بپايد تا از شما كسى را به‏جا نگذارند، جز آن‏كه به آنان سودى رساند، يا زيانى به ايشان بازنگرداند.»

سياستمداران تنگ‏نظر و انحصارطلب، مردمان و گروه‏هاى اجتماعى و سياسى را يا با خود مى‏بينند يا بر خود، يا آنان كه سود مى‏رسانند، يا آنان كه بر زيان ايشانند؛ بر مبناى چنين امرى به ارعاب، سركوب، تجاوز و تعدى دست مى‏زنند و مردمان را چونان برده‏اى براى خويش مى‏خواهند.

«وَ لا يَزَالُ بَلاؤُهُمْ عَنْكمْ حَتَّى لا يَكونَ انْتِصَارُ أَحَدِكمْ مِنْهُمْ إِلّا كانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبهِ، وَ الصَّاحِب مِنْ مُسْتَصْحِبهِ‏.[3] و بلاى آنان چندان مانَد تا يارى خواستن هر يِكِتان از آنان، درست همانند درخواست برده‏اى از ارباب خويش و تابعى از متبوع خويش باشد.»[4]

 

[1] . همان، حكمت 160.

« استيثار» يعنى خودگزينى و انحصارطلبى، كه نقطه مقابل« ايثار»، يعنى ديگرگزينى و بخشش‏گرى است.( بنگريد به: جعفرى، پرتوى از نهج‏البلاغه، ج 5، ص 263)

[2] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 93.

[3] . همان.

[4] . سيد رضى، نهج‏البلاغه؛ (خورشيد بى‏غروب)، ص 104.