سياستى كه على (ع) دنبال كرده، سياستى مبتنى بر صراحت و صداقت بوده است. آن حضرت با مردم خود صادقانه سخن مىگفت و مواضع خود را آشكارا با آنان در ميان مىگذاشت و مىفرمود:
«وَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ.[1] پيشواى قوم بايد با مردمِ خود به راستى سخن رانَد.»
امام على (ع) خود در آغاز حكومت، در نخستين خطبهاش با مردم چنين گفت:
«ذِمَّتِى بمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بهِ زَعِيمٌ ... وَاللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لاكَذَبْتُ كِذْبَةً.[2] آنچه مىگويم، در عهده خويش مىدانم، و خود ضامن آنم ... به خدا سوگند! به اندازه سرِ سوزنى حقيقتى را پنهان ندارم و هيچگونه دروغى نگويم.»
در انديشه سياسى على(ع)، اصلاح امور و سامان يافتن درست كارها، جز در پرتو راستى و صداقتورزى، و شفافيت و صراحتورزى ميسر نمىشود. آنجا كه ناراستى و دروغگويى، پنهانكارى و تيرهسازى رخ مىنمايد، انواع فساد و تباهىهاى سياسى هم شكل مىگيرد و دوام مىيابد. آن حضرت فرموده است:
«الصِّدْقُ صَلاحُ كُلِّ شيءٍ [وَ] الكَذِبُ فَسَادُ كلِّ شَيءٍ.[3] صداقت سبب صلاح هر چيز، و دروغ سبب تباهى هر كارى است.»
پيشواى صداقتپيشگان على(ع) در عهدنامه مالك اشتر مىآموزد كه گزيدهترين اشخاص در حكومت و مديريت كسانى مىباشند كه صادقانه حقايق را بيان كنند و صادقانه رفتار نمايند:
«ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَك أَقْوَلَهُمْ بمُرِ الْحَقِّ لَك وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يَكونُ مِنْك مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لأَوْلِيَائِهِ وَاقِعاً ذَلِك مِنْ هَوَاك حَيْثُ وَقَعَ.[4] آنگاه بايد گزيدهترين آنان نزد تو كسى باشد كه سخن تلخ حق را به تو بيشتر گويد، و در كارى كه از تو سر مىزند و از جمله كارهايى باشد كه خدا آن را براى دوستان خود نمىپسندد، از همگان كمتر تو را يارى كند. [اين شيوه گفتار و رفتار او] به هر كجاى خواست تو مىخواهد بربخورد.»
صداقتورزى ركن اساسى سياست امام على (ع) بود و آن حضرت كارگزاران خود را بدان سفارش مىنمود و بر اين امر، بهطور جدى نظارت مىكرد. على (ع) به مسئولان خود مىآموخت كه در رابطه با مردم براساس قاعده «إِصحار» (شفافسازى) عمل كنند. امام (ع) به كارگزاران خود فرمان مىداد كه هرگاه مردم و ادارهشوندگان درباره سياستها، اقدامات و رفتار آنان گرفتار بدگمانى شوند و احساس كنند از جانب آنان بديشان ستمى رفته، يا خلافى صورت گرفته، يا خيانتى انجام يافته است، زمامداران و مسئولان موظفند با صراحت و صداقت تمام، همهچيز را بهطور كاملًا شفاف با مردم و ادارهشوندگان در ميان بگذارند:
«وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بك حَيْفاً، فَأَصْحِرْ لَهُمْ بعُذْرِك، وَاعْدِلْ عَنْك ظُنُونَهُمْ بإِصْحَارِك، فَإِنَّ فى ذَلِك رِيَاضَةً مِنْك لِنَفْسِك، وَ رِفْقاً برَعِيَّتِك، وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بهِ حَاجَتَك مِنْ تَقْوِيمهمْ عَلَى الْحَقِ.[5] اگر مردمان بر تو گمان ستم برند، عذر خود را آشكارا با آنان در ميان گذار و با اين كار ايشان را از بدگمانى بيرونآر، كه بدين رفتار، خود را به تربيت اخلاقى خوى داده باشى و با مردمان مدارا كرده و با عذرى كه مىآورى، بدانچه خواهى، مىرسى و آنان را به راه حق درمىآورى.»
همانطوركه در صحرا همهچيز روشن و آشكار است و هيچچيز مخفى نمىماند، امام(ع) نيز فرمان مىدهد كه حاكمان و زمامداران بايد همه مطالب را با مردمان در ميان بگذارند، به پرسشهاى ايشان با صراحت و صداقت پاسخ گويند، عذر خود را به تمام معنا آشكار سازند و هيچچيز را به جز اسرار نظامى و مانند آن تا زمان مقررش از مردمان مخفى ندارند.[6]
امام على (ع) چنان بر صراحت و شفافيت در سياست و مديريت تأكيد داشت كه به كارگزارانش مىآموخت در جلساتى عمومى، ساده و بىپيرايه با مردمان به پرسش و پاسخ بپردازند و مسائل را صريح و شفاف براى آنان بيان كنند و عرصهاى را فراهم سازند كه مردمان بهراحتى و با صراحت و شفافيت سخن گويند و انتقاد كنند، دغدغهاى نيز نداشته باشند كه اين امر برايشان پيامدهاى خطرناكى دارد.[7]
اميرمؤمنان على (ع) تلاش مىكرد همه وجوه سياستش بر صراحت و شفافيت استوار باشد. در اين صورت است كه خيانتها و جنايتها به موقع آشكار مىشود و ميدان رشد نمىيابد؛ كارگزاران نمىتوانند با مخفى كردن عملكردهاى نادرست و ضعيف و پوشاندن مديريتهاى نابخردانه و نابكارانه بر سرير قدرت تكيه زنند و بقا يابند. هر جا صراحت و شفافيت پس زده شود و قراردادها، پيمانها، روابط و مناسبات در پس پرده قرار گيرد و اجازه ورود به روشنايى و نور در اين عرصهها داده نشود، خلاف، خيانت و جنايت ميدان رشد مىيابد؛ اما در فضاى صراحت و شفافيت، اين امور به حداقل مىرسد. در عرصه صراحت و شفافيت است كه سياست و حكومت به درستى نقد مىشود، اصلاحات معنا مىيابد و رشدها حقيقى مىشود.
[1] . همان، خطبههاى 108 و 154.
[2] . همان، خطبه 16.
[3] . التميمى الآمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 53.
[4] . سيد رضى، نهجالبلاغه، نامه 53.
[5] . همان.
[6] . بنگريد به: همان، نامه 50.
[7] . بنگريد به: همان، نامه 53.