اخلاق و مسئولیتهای کارگزاران(2) - صراحت و صداقت

فهرست مطلب

سياستى كه على (ع) دنبال كرده، سياستى مبتنى بر صراحت و صداقت بوده است. آن حضرت با مردم خود صادقانه سخن مى‏گفت و مواضع خود را آشكارا با آنان در ميان مى‏گذاشت و مى‏فرمود:

 «وَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ.[1] پيشواى قوم بايد با مردمِ خود به راستى سخن رانَد.»

امام على (ع) خود در آغاز حكومت، در نخستين خطبه‏اش با مردم چنين گفت:

 «ذِمَّتِى بمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بهِ زَعِيمٌ ... وَاللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لاكَذَبْتُ كِذْبَةً.[2] آنچه مى‏گويم، در عهده خويش مى‏دانم، و خود ضامن آنم ... به خدا سوگند! به اندازه سرِ سوزنى حقيقتى را پنهان ندارم و هيچ‏گونه دروغى نگويم.»

در انديشه سياسى على(ع)، اصلاح امور و سامان يافتن درست كارها، جز در پرتو راستى و صداقت‏ورزى، و شفافيت و صراحت‏ورزى ميسر نمى‏شود. آنجا كه ناراستى و دروغگويى، پنهان‏كارى و تيره‏سازى رخ مى‏نمايد، انواع فساد و تباهى‏هاى سياسى هم شكل مى‏گيرد و دوام مى‏يابد. آن حضرت فرموده است:

 «الصِّدْقُ صَلاحُ كُلِّ شي‏ءٍ [وَ] الكَذِبُ فَسَادُ كلِّ شَي‏ءٍ.[3] صداقت سبب صلاح هر چيز، و دروغ سبب تباهى هر كارى است.»

پيشواى صداقت‏پيشگان على(ع) در عهدنامه مالك اشتر مى‏آموزد كه گزيده‏ترين اشخاص در حكومت و مديريت كسانى مى‏باشند كه صادقانه حقايق را بيان كنند و صادقانه رفتار نمايند:

«ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَك أَقْوَلَهُمْ بمُرِ الْحَقِّ لَك وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يَكونُ مِنْك مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لأَوْلِيَائِهِ وَاقِعاً ذَلِك مِنْ هَوَاك حَيْثُ وَقَعَ‏.[4] آنگاه بايد گزيده‏ترين آنان نزد تو كسى باشد كه سخن تلخ حق را به تو بيشتر گويد، و در كارى كه از تو سر مى‏زند و از جمله كارهايى باشد كه خدا آن را براى دوستان خود نمى‏پسندد، از همگان كمتر تو را يارى كند. [اين‏ شيوه گفتار و رفتار او] به هر كجاى خواست تو مى‏خواهد بربخورد.»

صداقت‏ورزى ركن اساسى سياست امام على (ع) بود و آن حضرت كارگزاران خود را بدان سفارش مى‏نمود و بر اين امر، به‏طور جدى نظارت مى‏كرد. على (ع) به مسئولان خود مى‏آموخت كه در رابطه با مردم براساس قاعده «إِصحار» (شفاف‏سازى) عمل كنند. امام (ع) به كارگزاران خود فرمان مى‏داد كه هرگاه مردم و اداره‏شوندگان درباره سياست‏ها، اقدامات و رفتار آنان گرفتار بدگمانى شوند و احساس كنند از جانب آنان بديشان ستمى رفته، يا خلافى صورت گرفته، يا خيانتى انجام يافته است، زمامداران و مسئولان موظفند با صراحت و صداقت تمام، همه‏چيز را به‏طور كاملًا شفاف با مردم و اداره‏شوندگان در ميان بگذارند:

«وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بك حَيْفاً، فَأَصْحِرْ لَهُمْ بعُذْرِك، وَاعْدِلْ عَنْك ظُنُونَهُمْ بإِصْحَارِك، فَإِنَّ فى ذَلِك رِيَاضَةً مِنْك لِنَفْسِك، وَ رِفْقاً برَعِيَّتِك، وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بهِ حَاجَتَك مِنْ تَقْوِيمهمْ عَلَى الْحَقِ‏.[5] اگر مردمان بر تو گمان ستم برند، عذر خود را آشكارا با آنان در ميان گذار و با اين كار ايشان را از بدگمانى بيرون‏آر، كه بدين رفتار، خود را به تربيت اخلاقى خوى داده باشى و با مردمان مدارا كرده و با عذرى كه مى‏آورى، بدانچه خواهى، مى‏رسى و آنان را به راه حق درمى‏آورى.»

همان‏طوركه در صحرا همه‏چيز روشن و آشكار است و هيچ‏چيز مخفى نمى‏ماند، امام(ع) نيز فرمان مى‏دهد كه حاكمان و زمامداران بايد همه مطالب را با مردمان در ميان بگذارند، به پرسش‏هاى ايشان با صراحت و صداقت پاسخ گويند، عذر خود را به تمام معنا آشكار سازند و هيچ‏چيز را به جز اسرار نظامى و مانند آن تا زمان مقررش از مردمان مخفى ندارند.[6]

امام على (ع) چنان بر صراحت و شفافيت در سياست و مديريت تأكيد داشت كه به كارگزارانش مى‏آموخت در جلساتى عمومى، ساده و بى‏پيرايه با مردمان به پرسش و پاسخ بپردازند و مسائل را صريح و شفاف براى آنان بيان كنند و عرصه‏اى را فراهم سازند كه‏ مردمان به‏راحتى و با صراحت و شفافيت سخن گويند و انتقاد كنند، دغدغه‏اى نيز نداشته باشند كه اين امر برايشان پيامدهاى خطرناكى دارد.[7]

اميرمؤمنان على (ع) تلاش مى‏كرد همه وجوه سياستش بر صراحت و شفافيت استوار باشد. در اين صورت است كه خيانت‏ها و جنايت‏ها به موقع آشكار مى‏شود و ميدان رشد نمى‏يابد؛ كارگزاران نمى‏توانند با مخفى كردن عملكردهاى نادرست و ضعيف و پوشاندن مديريت‏هاى نابخردانه و نابكارانه بر سرير قدرت تكيه زنند و بقا يابند. هر جا صراحت و شفافيت پس زده شود و قراردادها، پيمان‏ها، روابط و مناسبات در پس پرده قرار گيرد و اجازه ورود به روشنايى و نور در اين عرصه‏ها داده نشود، خلاف، خيانت و جنايت ميدان رشد مى‏يابد؛ اما در فضاى صراحت و شفافيت، اين امور به حداقل مى‏رسد. در عرصه صراحت و شفافيت است كه سياست و حكومت به درستى نقد مى‏شود، اصلاحات معنا مى‏يابد و رشدها حقيقى مى‏شود.

 

[1] . همان، خطبه‏هاى 108 و 154.

[2] . همان، خطبه 16.

[3] . التميمى الآمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 53.

[4] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، نامه 53.

[5] . همان.

[6] . بنگريد به: همان، نامه 50.

[7] . بنگريد به: همان، نامه 53.