اخلاق و مسئولیتهای کارگزاران(2) - آينده ‏نگرى و عاقبت ‏انديشى

فهرست مطلب

از لوازم مهم و اساسى در تصميم‏گيرى‏ها و اقدامات سياسى، آينده‏نگرى، دورانديشى و توجه به عواقب امور است. آنان‏كه بدون توجه به عاقبت امور و فارغ از آينده‏نگرى تصميم مى‏گيرند و عمل مى‏كنند، پيوسته گرفتار روزمرگى و اسير اشتباه و پشيمانى‏اند. سنجيدن جوانب مختلف امور، برنامه‏ريزى، آينده‏نگرى و عاقبت‏انديشى، همان تدبير[1] است و در عرصه سياست، چيزى همانند تدبير از اهميت برخوردار نيست.

در انديشه سياسى اميرمؤمنان(ع)، عاقبت‏انديشى و آينده‏نگرى از چنان اعتبار و اهميتى برخوردار است كه زندگى، كار و حركت بدون آن فاقد هر خيرى است. آن حضرت بر منبر كوفه چنين فرمود:

«أَيُّهَا النَّاسُ ... لا خَيْرَ فى دُنْيَا لا تَدْبيرَ فِيهَا.[2] اى مردم ... در دنيايى كه در آن تدبير نباشد، خيرى نيست.»

مشى سياسى‏اى كه بدون بررسى همه‏جانبه، برنامه‏ريزى و آينده‏نگرى اتخاذ شود، موجب اتلاف استعدادها و امكانات و فرو رفتن در مهلكه‏هاست. لازمه هر تصميم و اقدام سياسى، تدبير، خردورزى و عاقبت‏انديشى است. از اميرمؤمنان على(ع) تعبيرى لطيف دراين‏باره وارد شده است:

«قَدِرْ ثُمَّ اقْطَعْ، وَ فَكِّرْ ثُمَّ انْطِقْ، وَ تَبَيَّنْ ثُمَّ اعْمَلْ‏.[3] اندازه كن، آنگاه ببُر؛ بينديش، آنگاه سخن بگو؛ تبيين كن، آنگاه اقدام نما!»

در نزد امام على(ع) نشانه يك سياست صحيح، خردمندانه و اصولى، وجود تدبر،برنامه‏ريزى، عاقبت‏انديشى و آينده‏نگرى است، چنان‏كه در سخنان آن حضرت آمده است:

«أَدَلُّ شَي‏ءٍ عَلَى غَزَارَةِ العَقْلِ، حُسْنُ التَّدبيرِ.[4] بهترين دليل زيادى عقل، حسن تدبير است.»

مواضع سياسى امام على(ع)، خود بهترين نمونه حسن تدبير، آينده‏نگرى و عاقبت‏انديشى است. پس از رحلت پيامبرَ، على(ع) ميان دو امر مخير گرديد، اينكه براى به‏دست گرفتن حكومت و بازگرداندن آن به مسيرى كه پيامبرَ تعيين كرده بود، با نيروى اندك به‏پا خيزد و قيام مسلحانه كند و يا اينكه صبر پيشه نمايد و از درگيرى و جنگ داخلى- كه اساس نظام اسلامى را با توجه به دشمنان ديرينه آن به‏شدت تهديد مى‏كرد- جلوگيرى نمايد و براى حفظ اساس دين و وحدت مسلمين از حق مسلّم خود چشم‏پوشى نمايد. آن حضرت بهترين راه را برگزيد، چنان‏كه بعدها در تبيين موضع خود مطالبى فرمود كه بيانگر عاقبت‏انديشى ژرف و آينده‏نگرى عميق آن حضرت است. از جمله در خطبه‏اى فرمود:

«إِنَّ اللهَ لَمَّا قَبَضَ نَبيَّهُ، اسْتَأْثَرَتْ عَلَيْنَا قُرَيْشُ بالأَمْرِ، وَ دَفَعَتْنَا عَنْ حَقٍّ نَحْنُ أَحَقُّ بهِ مِنَ النَّاسِ كافَّةً، فَرَأَيتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنْ تَفْرِيقِ كَلِمَةِ المُسْلِمِينَ، وَ سَفْكِ دِمَائِهمْ. وَالنَّاسُ حَدِيثُو عَهد بالإِسْلامِ، وَالدِينُ يُمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْب، يُفْسِدُهُ أَدْنَى وَهْنٍ، وَ يَعْكِسُهُ أَقَلُّ خُلْف‏.[5]

چون خداوند پيامبرش را نزد خويش برد، قريش با خودكامگى بر ضد ما به‏پاخاست و ما را از حقى كه بدان از همگان سزاوارتر بوديم، بازداشت. پس چنان ديدم كه شكيبايى و بردبارى بر آن، بهتر از پراكنده‏ساختن مسلمانان و ريختن خون ايشان است؛ زيرا مردم، تازه مسلمان بودند و دين همچون مشك آكنده از شير بود كه كمترين غفلتى، آن را تباه مى‏كرد و كوچك‏ترين تخلفى، آن را واژگون مى‏ساخت.»

اميرمؤمنان (ع) چنان‏كه در نامه 62 نيز بر آن تصريح شده است، مسائل زودگذر را فداى‏ مسائل اساسى كرد و وحدت مسلمانان و پايندگى اسلام را بر ديگر امور مقدم داشت. امام على (ع) در تمام دوران 25 ساله بركنارى از زمامدارى مسلمانان، با آينده‏نگرى و عاقبت‏انديشى، حافظ وحدت جامعه و پاسدار امين دين بود. آنگاه كه با اصرار مردم، زمام امور را به‏دست گرفت، در اداره امور و در رويارويى با مشكلات، بحران‏ها، فتنه‏ها، جنگ‏هاى داخلى و آشوب‏ها، با آينده‏نگرى و عاقبت‏انديشى خود، آسيب‏ها و هزينه‏هاى تحميل شده به جامعه را به حداقل رساند، چنان‏كه در برابر پيمان‏شكنى طلحه و زبير ضمن خطبه‏اى درباره پيمان‏شكنان برپاكننده فتنه جَمَل فرمود:

«مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بكمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ، وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بحِلْيَةِ الْمُغْتَرِينَ. حَتَّى سَتَرَنى عَنْكُمْ جلْبَابُ الدِينِ، وَ بَصَّرَنِيكمْ صِدْقُ النِّيَّةِ. أَقَمْتُ لَكمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فى جَوَادِ الْمَضَلَّةِ؛ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لا دَلِيلَ، وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لا تُمِيهُونَ‏.[6]

پيوسته پيمان‏شكنى شما را مى‏پاييدم و نشانه‏هاى فريب‏خوردگان را در شما مى‏يافتم. آنچه مرا از شما پوشانده [و از برخورد با شما جلوگيرى كرده‏] پوشش دين است. به صفاى باطن، درون شما را مى‏خواندم و بر شما حكم به ظاهر مى‏راندم. بر راه حق ايستادم، و آن را از راه‏هاى گمراهى جدا كردم و به شما نشان دادم، درحالى‏كه وادى‏هاى گمراهى را مى‏پوييديد و راهنمايى نمى‏جستيد؛ چاه مى‏كنديد و به آبى نمى‏رسيديد!»

طلحه و زبير از سر قدرت‏طلبى و امتيازجويى به مخالفت با امام (ع) برخاستند، آنها براى مخفى داشتن اقدام خود نزد امام رفتند و براى انجام عمره اجازه رفتن به مكه خواستند. امام(ع) آنان را از عاقبت راهى كه پيش گرفته بودند، برحذر داشت و نصيحتشان كرد، اما دستگيرشان نكرد؛ زيرا هنوز اقدامى نكرده بودند، قصاص قبل از جنايت نكرد، ولى حركات آنان را زير نظر داشت و كاملًا مراقب بود؛ با آينده‏نگرى و عاقبت‏انديشى عميق خود، دامنه فتنه را محدود كرد و راه را براى بهانه‏هاى بعدى مسدود نمود.

اميرمؤمنان، على (ع) در رويارويى با شورش مقدس‏مآبانِ بى‏بصيرت و كج‏فهم (خوارج) نيز با تدبيرى بى‏نظير عمل كرد. امام (ع) پس از آنكه به‏ناچار و در پى مداراهاى بسيار با آشوب‏طلبان نهروانى‏] كه دست به خون بى‏گناهان آلوده بودند و حاضر نبودند از مسير بيراهه خود به‏راه آيند و سخنشان به امام (ع) اين بود كه ميان ما و شما فقط شمشير حكم مى‏كند [نبرد كرد و فتنه قشرى‏گران مقدس‏مآب خشك‏مغز بدفهم را فرونشاند، پيروان خود را متوجه اين حقيقت كرد كه خوارج، دشمن اصلى نيستند و نبايد دشمن اصلى، يعنى قاسطين فراموش شوند. درباره خوارج و نحوه برخورد با آنان در آينده، سخنى روشن فرمود كه اين سخن، بيانگر نهايت آينده‏نگرى، روشن‏بينى و عاقبت‏انديشى آن حضرت در عرصه سياست است:

«لا تَقْتُلُوا{لا تُقاتِلُوا} الْخَوَارجَ بَعْدِى، فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ‏.[7] پس از من خوارج را نكشيد {با آنان به پيكار مشغول نشويد}، چه آن‏كه به طلب حق درآيد و راهِ خطا پيمايد، همانند آن نيست كه باطل را طلبد و بيابد- و بدان دست گشايد-{مقصود معاويه و اصحاب او هستند}.»

آينده‏نگرى و عاقبت‏انديشى در سياست و مديريت، از چنان اهميتى نزد اميرمؤمنان، على(ع) برخوردار بود كه آن حضرت به كارگزاران خود سفارش مى‏فرمود در انتخاب نيروها و كارمندان خود، از جمله ملاك‏هايى كه در گزينش بايد در نظر داشته باشند، ويژگى آينده‏نگرى و عاقبت‏انديشى است؛ چنان‏كه در عهدنامه مالك‏اشتر چنين فرموده است:

«وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ ... وَ أَبْلَغُ فى عَوَاقِب الأُمُورِ نَظَراً.[8] و انتخاب كن از اين كارگزاران ... [آنانى را كه‏] در عاقبت كارها بيشتر دقت كنند (در امورى كه بدان‏ها مراجعه مى‏شود، خوب دقت نمايند و عواقب آن را بررسى كنند).»

 

[1] . واژه تدبير از ماده« دُبْر» و« دُبُر» است؛ يعنى ملاحظه آينده و عاقبت كار را كردن، برنامه‏ريزى، آينده‏سنجى، آينده‏نگرى و عاقبت‏انديشى.( ابن‏فارس، معجم مقاييس اللغه، ج 2، ص 324؛ الفيروزآبادى، القاموس المحيط، ج 2، ص 28؛ ابن‏منظور، لسان العرب، ج 4، ص 283؛ الجرجانى، التعريفات، ص 54)

[2] . البرقى، المحاسن، ص 5.

[3] . التميمى الآمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 76.

[4] . همان، ج 1، ص 196.

[5] . ابن أبى‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص 308.

[6] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 4.

[7] . همان، خطبه 61.

[8] . همان، نامه 53.