از لوازم مهم و اساسى در تصميمگيرىها و اقدامات سياسى، آيندهنگرى، دورانديشى و توجه به عواقب امور است. آنانكه بدون توجه به عاقبت امور و فارغ از آيندهنگرى تصميم مىگيرند و عمل مىكنند، پيوسته گرفتار روزمرگى و اسير اشتباه و پشيمانىاند. سنجيدن جوانب مختلف امور، برنامهريزى، آيندهنگرى و عاقبتانديشى، همان تدبير[1] است و در عرصه سياست، چيزى همانند تدبير از اهميت برخوردار نيست.
در انديشه سياسى اميرمؤمنان(ع)، عاقبتانديشى و آيندهنگرى از چنان اعتبار و اهميتى برخوردار است كه زندگى، كار و حركت بدون آن فاقد هر خيرى است. آن حضرت بر منبر كوفه چنين فرمود:
«أَيُّهَا النَّاسُ ... لا خَيْرَ فى دُنْيَا لا تَدْبيرَ فِيهَا.[2] اى مردم ... در دنيايى كه در آن تدبير نباشد، خيرى نيست.»
مشى سياسىاى كه بدون بررسى همهجانبه، برنامهريزى و آيندهنگرى اتخاذ شود، موجب اتلاف استعدادها و امكانات و فرو رفتن در مهلكههاست. لازمه هر تصميم و اقدام سياسى، تدبير، خردورزى و عاقبتانديشى است. از اميرمؤمنان على(ع) تعبيرى لطيف دراينباره وارد شده است:
«قَدِرْ ثُمَّ اقْطَعْ، وَ فَكِّرْ ثُمَّ انْطِقْ، وَ تَبَيَّنْ ثُمَّ اعْمَلْ.[3] اندازه كن، آنگاه ببُر؛ بينديش، آنگاه سخن بگو؛ تبيين كن، آنگاه اقدام نما!»
در نزد امام على(ع) نشانه يك سياست صحيح، خردمندانه و اصولى، وجود تدبر،برنامهريزى، عاقبتانديشى و آيندهنگرى است، چنانكه در سخنان آن حضرت آمده است:
«أَدَلُّ شَيءٍ عَلَى غَزَارَةِ العَقْلِ، حُسْنُ التَّدبيرِ.[4] بهترين دليل زيادى عقل، حسن تدبير است.»
مواضع سياسى امام على(ع)، خود بهترين نمونه حسن تدبير، آيندهنگرى و عاقبتانديشى است. پس از رحلت پيامبرَ، على(ع) ميان دو امر مخير گرديد، اينكه براى بهدست گرفتن حكومت و بازگرداندن آن به مسيرى كه پيامبرَ تعيين كرده بود، با نيروى اندك بهپا خيزد و قيام مسلحانه كند و يا اينكه صبر پيشه نمايد و از درگيرى و جنگ داخلى- كه اساس نظام اسلامى را با توجه به دشمنان ديرينه آن بهشدت تهديد مىكرد- جلوگيرى نمايد و براى حفظ اساس دين و وحدت مسلمين از حق مسلّم خود چشمپوشى نمايد. آن حضرت بهترين راه را برگزيد، چنانكه بعدها در تبيين موضع خود مطالبى فرمود كه بيانگر عاقبتانديشى ژرف و آيندهنگرى عميق آن حضرت است. از جمله در خطبهاى فرمود:
«إِنَّ اللهَ لَمَّا قَبَضَ نَبيَّهُ، اسْتَأْثَرَتْ عَلَيْنَا قُرَيْشُ بالأَمْرِ، وَ دَفَعَتْنَا عَنْ حَقٍّ نَحْنُ أَحَقُّ بهِ مِنَ النَّاسِ كافَّةً، فَرَأَيتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنْ تَفْرِيقِ كَلِمَةِ المُسْلِمِينَ، وَ سَفْكِ دِمَائِهمْ. وَالنَّاسُ حَدِيثُو عَهد بالإِسْلامِ، وَالدِينُ يُمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْب، يُفْسِدُهُ أَدْنَى وَهْنٍ، وَ يَعْكِسُهُ أَقَلُّ خُلْف.[5]
چون خداوند پيامبرش را نزد خويش برد، قريش با خودكامگى بر ضد ما بهپاخاست و ما را از حقى كه بدان از همگان سزاوارتر بوديم، بازداشت. پس چنان ديدم كه شكيبايى و بردبارى بر آن، بهتر از پراكندهساختن مسلمانان و ريختن خون ايشان است؛ زيرا مردم، تازه مسلمان بودند و دين همچون مشك آكنده از شير بود كه كمترين غفلتى، آن را تباه مىكرد و كوچكترين تخلفى، آن را واژگون مىساخت.»
اميرمؤمنان (ع) چنانكه در نامه 62 نيز بر آن تصريح شده است، مسائل زودگذر را فداى مسائل اساسى كرد و وحدت مسلمانان و پايندگى اسلام را بر ديگر امور مقدم داشت. امام على (ع) در تمام دوران 25 ساله بركنارى از زمامدارى مسلمانان، با آيندهنگرى و عاقبتانديشى، حافظ وحدت جامعه و پاسدار امين دين بود. آنگاه كه با اصرار مردم، زمام امور را بهدست گرفت، در اداره امور و در رويارويى با مشكلات، بحرانها، فتنهها، جنگهاى داخلى و آشوبها، با آيندهنگرى و عاقبتانديشى خود، آسيبها و هزينههاى تحميل شده به جامعه را به حداقل رساند، چنانكه در برابر پيمانشكنى طلحه و زبير ضمن خطبهاى درباره پيمانشكنان برپاكننده فتنه جَمَل فرمود:
«مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بكمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ، وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بحِلْيَةِ الْمُغْتَرِينَ. حَتَّى سَتَرَنى عَنْكُمْ جلْبَابُ الدِينِ، وَ بَصَّرَنِيكمْ صِدْقُ النِّيَّةِ. أَقَمْتُ لَكمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فى جَوَادِ الْمَضَلَّةِ؛ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لا دَلِيلَ، وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لا تُمِيهُونَ.[6]
پيوسته پيمانشكنى شما را مىپاييدم و نشانههاى فريبخوردگان را در شما مىيافتم. آنچه مرا از شما پوشانده [و از برخورد با شما جلوگيرى كرده] پوشش دين است. به صفاى باطن، درون شما را مىخواندم و بر شما حكم به ظاهر مىراندم. بر راه حق ايستادم، و آن را از راههاى گمراهى جدا كردم و به شما نشان دادم، درحالىكه وادىهاى گمراهى را مىپوييديد و راهنمايى نمىجستيد؛ چاه مىكنديد و به آبى نمىرسيديد!»
طلحه و زبير از سر قدرتطلبى و امتيازجويى به مخالفت با امام (ع) برخاستند، آنها براى مخفى داشتن اقدام خود نزد امام رفتند و براى انجام عمره اجازه رفتن به مكه خواستند. امام(ع) آنان را از عاقبت راهى كه پيش گرفته بودند، برحذر داشت و نصيحتشان كرد، اما دستگيرشان نكرد؛ زيرا هنوز اقدامى نكرده بودند، قصاص قبل از جنايت نكرد، ولى حركات آنان را زير نظر داشت و كاملًا مراقب بود؛ با آيندهنگرى و عاقبتانديشى عميق خود، دامنه فتنه را محدود كرد و راه را براى بهانههاى بعدى مسدود نمود.
اميرمؤمنان، على (ع) در رويارويى با شورش مقدسمآبانِ بىبصيرت و كجفهم (خوارج) نيز با تدبيرى بىنظير عمل كرد. امام (ع) پس از آنكه بهناچار و در پى مداراهاى بسيار با آشوبطلبان نهروانى] كه دست به خون بىگناهان آلوده بودند و حاضر نبودند از مسير بيراهه خود بهراه آيند و سخنشان به امام (ع) اين بود كه ميان ما و شما فقط شمشير حكم مىكند [نبرد كرد و فتنه قشرىگران مقدسمآب خشكمغز بدفهم را فرونشاند، پيروان خود را متوجه اين حقيقت كرد كه خوارج، دشمن اصلى نيستند و نبايد دشمن اصلى، يعنى قاسطين فراموش شوند. درباره خوارج و نحوه برخورد با آنان در آينده، سخنى روشن فرمود كه اين سخن، بيانگر نهايت آيندهنگرى، روشنبينى و عاقبتانديشى آن حضرت در عرصه سياست است:
«لا تَقْتُلُوا{لا تُقاتِلُوا} الْخَوَارجَ بَعْدِى، فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ.[7] پس از من خوارج را نكشيد {با آنان به پيكار مشغول نشويد}، چه آنكه به طلب حق درآيد و راهِ خطا پيمايد، همانند آن نيست كه باطل را طلبد و بيابد- و بدان دست گشايد-{مقصود معاويه و اصحاب او هستند}.»
آيندهنگرى و عاقبتانديشى در سياست و مديريت، از چنان اهميتى نزد اميرمؤمنان، على(ع) برخوردار بود كه آن حضرت به كارگزاران خود سفارش مىفرمود در انتخاب نيروها و كارمندان خود، از جمله ملاكهايى كه در گزينش بايد در نظر داشته باشند، ويژگى آيندهنگرى و عاقبتانديشى است؛ چنانكه در عهدنامه مالكاشتر چنين فرموده است:
«وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ ... وَ أَبْلَغُ فى عَوَاقِب الأُمُورِ نَظَراً.[8] و انتخاب كن از اين كارگزاران ... [آنانى را كه] در عاقبت كارها بيشتر دقت كنند (در امورى كه بدانها مراجعه مىشود، خوب دقت نمايند و عواقب آن را بررسى كنند).»
[1] . واژه تدبير از ماده« دُبْر» و« دُبُر» است؛ يعنى ملاحظه آينده و عاقبت كار را كردن، برنامهريزى، آيندهسنجى، آيندهنگرى و عاقبتانديشى.( ابنفارس، معجم مقاييس اللغه، ج 2، ص 324؛ الفيروزآبادى، القاموس المحيط، ج 2، ص 28؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج 4، ص 283؛ الجرجانى، التعريفات، ص 54)
[2] . البرقى، المحاسن، ص 5.
[3] . التميمى الآمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 76.
[4] . همان، ج 1، ص 196.
[5] . ابن أبىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 308.
[6] . سيد رضى، نهجالبلاغه، خطبه 4.
[7] . همان، خطبه 61.
[8] . همان، نامه 53.