اخلاق و مسئولیتهای کارگزاران(2) - زمان‏شناسى

فهرست مطلب

در انديشه سياسى امام على (ع) زمان‏شناسى از امور مهم در عرصه سياست است. حضور درست در زمانه، درك حوادث، وقايع و اتفاقات روزگارِ خود، شناخت جريان‏ها و غايب نبودن از زمان خويش و نيز از دنيا و مناسبات بين‏المللى، عنصرى اساسى در فهم سياسى، تصميم‏گيرى و اقدامات سياسى است. هرچه زمانه‏شناسى درست‏تر، عميق‏تر و همه‏جانبه‏تر باشد، ميزان فريب‏خوردگى در سياست و فروغلطيدن در دام‏ها و تصميمات نادرست كمتر خواهد بود. كسى كه شرايط زمان و مقتضيات آن را به خوبى بشناسد، در تعيين جهت خود و تصميم‏گيرى مناسب در هر اوضاع و احوالى بهتر عمل مى‏كند. به تعبير اميرمؤمنان على (ع):

«أَعْرَفُ النَّاسِ بالزَّمَانِ مَنْ لَمْ يَتَعَجَّبْ مِنْ أَحْداثِهِ.[1] آشناترين مردم به احوال زمانه، كسى است كه از حوادث و اتفاقات آن شگفت‏زده نشود.»

آن‏كه در عرصه سياست، زمانه‏شناسى ندارد، گرفتار تصميم‏هاى نابخردانه و اقدامات شتابزده مى‏گردد.

پس از ماجراى سقيفه و بيعت برخى سران با ابوبكر، ابوسفيان، رهبر حزب اموى در صدد برآمد كه با اظهار طرفدارى از امام على (ع) و پيشنهاد بيعت با وى، جامعه اسلامى را به جنگى داخلى سوق دهد و در اين ميان به آرزوى ديرين امويان، يعنى كسب قدرت همه‏جانبه و فراگير، محو دين و آيين و بازگشت به جاهليت، جامه عمل بپوشاند؛ اما اميرمؤمنان على (ع) با زمانه‏شناسى درست خود، توطئه او را خنثى ساخت و راه عملى شدن چنين اقدام شومى را بر او و حزب اموى بست. آن حضرت، در خطبه‏اى چنين فرمود:

«أيّهَا النَّاسُ! شُقُّوا أموَاجَ الفِتَنِ بسُفُنِ النَّجَاةِ، وَ عَرِجُوا عَن طَرِيقِ المُنَافَرَةِ، وَ ضَعُوا تِيجَانَ المُفَاخَرَهِ. أفلَحَ مَن نَهَضَ بجَنَاحٍ، أوِ استَسلَمَ فَأرَاحَ. مَاءٌ آجنٌ وَ لُقمَةٌ يغَصُّ بهَا آكِلُهَا. وَ مُجْتَنى الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كالزَّارعِ بغَيْرِ أَرْضِهِ‏.[2] مردم! هوشيار باشيد و امواج خروشان فتنه را با كشتى‏هاى نجات بشكافيد. و از باليدن به نفرات و قدرت دورى گزينيد، و تاج‏هاى افتخارات جاهلى را فرو نهيد. رستگار و پيروز كسى است كه با بال و پرى (وسيله قدرتى) به‏پا خاست، يا سرِ تسليم فرود آورد و راحت ساخت. [اين قدرت و حكومت‏] آبى است متعفن، و لقمه‏اى است كه خورنده را گلو گيرد و راه نفس بر او بندد. و آن‏كه ميوه را نارسيده چيند، همچون كشاورزى است كه زمين ديگرى را براى كشت گزيند.»

يعنى در آن شرايط، هر اقدامى كه به وحدت جامعه آسيب مى‏رساند و مسلمانان را روياروى يكديگر قرار مى‏داد، به سود قدرت‏طلبان اموى بود كه در پى نابودى اسلام و مسلمين و بازگرداندن اوضاع به مناسبات شرك‏آميز گذشته بودند.

شناخت زمانه، آفات اجتماعى و آسيب‏هاى فرهنگى، درك درست از مناسبات و روابط منحط و ضعف‏ها و قوت‏هاى دوره تاريخى خويش از لوازم مهم در عرصه سياست است، چنان‏كه على (ع) پس از به‏دست گرفتن حكومت، تلاش كرد مردم را با زمانه و شرايط پيش‏آمده و آفات و آسيب‏هاى آن دوره آشنا سازد، تا موانع اصلاحات روشن گردد و زمينه‏لازم براى تغييرات مثبت فراهم شود. از جمله در خطبه‏اى فرمود:

«أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فى دَهْرٍ عَنُودٍ، وَ زَمَن كَنُودٍ، يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً، وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً؛ لا نَنْتَفِعُ بمَا عَلِمْنَا، وَ لا نَسْأَلُ عَمَّا جَهلْنَا، وَ لا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بنَا.[3] مردم! ما در روزگارى ستيزنده و زمانه‏اى ستمكار به‏سر مى‏بريم. در اين روزگار، نيكوكار، بدكار بشمار آيد و جفاپيشه، در آن سركشى افزايد. از آنچه دانسته‏ايم، بهره‏مند نمى‏شويم، و آنچه را نمى‏دانيم، نمى‏پرسيم و از هيچ پيشامد هراسناك و بلايى تا بر سرمان نيامده، نمى‏ترسيم.»

در جامعه‏اى كه انسان نيكوكار، بدكردار شمرده شود؛ در فرهنگى كه صراحت و صداقت پذيرفته نباشد؛ در محيطى كه فريبكارى و جنايتكارى مطلوب به‏حساب آيد و در روزگارى كه رياكارى و نابكارى ارزش شمرده شود، اصلاحات اجتماعى و فرهنگى به دشوارى پيش مى‏رود:

«وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فى زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَكثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ كيْساً، وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِيهِ إِلَى حُسْنِ الْحِيلَةِ.[4] ما در روزگارى به‏سر مى‏بريم كه بيشتر مردم آن، بى‏وفايى و دغل‏كارى را زيركى مى‏دانند و نادانان، آن مردم را باتدبير و چاره‏انديش مى‏خوانند.»

«وَاعْلَمُوا رَحِمَكمُ اللَّهُ أَنَّكمْ فى زَمَانٍ الْقَائِلُ فِيهِ بالْحَقِّ قَلِيلٌ، وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ كَلِيلٌ، وَ اللأَزِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ، أَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى الْعِصْيَانِ، مُصْطَلِحُونَ عَلَى الإِدْهَانِ، فَتَاهُمْ عَارِمٌ، وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ، وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَ قَارِئُهُمْ مُمَاذِقٌ. لا يُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ كبيرَهُمْ وَ لا يَعُولُ غَنيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ‏.[5] بدانيد- خدايتان بيامرزد- شما در زمانى به‏سر مى‏بريد كه گوينده حق در آن اندك، و زبان در گفتنِ راست ناتوان است و آنان كه باحقند، خوارند. مردم به نافرمانى- خدا- گرفتار، سازش با يكديگر را پذيرفتار، جوانشان بدخو، پيرشان گنهكار، عالمشان دورو و قارى‏شان سودِ خودجو. نه خُردسال سالمند را حرمت نهد و نه توانگرشان مستمند را كمك دهد.»

 

[1] . التميمى الآمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 449.

[2] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 5.

[3] . همان، خطبه 32.

[4] . همان، خطبه 41.

[5] . همان، خطبه 233.