اخلاق و مسئولیتهای کارگزاران(2) - اعتدال و ميانه ‏روى

فهرست مطلب

 

از جمله شاخصه‏هاى برجسته در سياست علوى، اعتدال و ميانه‏روى و پرهيز از افراط و تفريط در تصميمات و اقدامات سياسى است. اميرمؤمنان، على (ع) هرگونه افراط و تفريط و انحراف به راست و چپ را گمراهى دانست و در سياست خود جز بر اعتدال و ميانه‏روى راه نپيمود، كه‏ باور او اين بود كه جاده حق، مسير الهى و سنت نبوى از افراط و تفريط به‏دور است و نمى‏توان جز براساس اعتدال و ميانه‏روى به عاقبتى نيكو رسيد. آن حضرت، پس از بيعت مردم با وى در مدينه، در نخستين خطبه‏هاى حكومتى خود اين امر را اعلام نمود و در عمل نيز پايبندى خويش را بدان نشان داد. سخن والاى امام (ع) دراين‏باره چنين بود:

«اليَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ، وَالطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِى الْجَادَّةُ. عَلَيْهَا بَاقِى الْكتَاب وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ؛ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ.[1] انحراف به راست و چپ گمراهى است، راه مستقيم و ميانه، جاده وسيع حق است. كتاب باقى ابدى و آثار نبوت بر اين راه پرتوافكن است، پيشرفت سنت از همين راه است و گرديدن عاقبت به سوى همين مقصد مى‏باشد.»

اعتدال و ميانه‏روى در همه امور مبناى زندگى و راه و رسم پيشوايان دينى بوده؛ چنان‏كه على(ع) بدان تصريح كرده است: «طَرِيْقُنَا القَصْدُ:[2]راه و روش ما ميانه‏روى است».

اميرمؤمنان على(ع) خود را تكيه‏گاه ميانه‏اى معرفى كرده است كه همه بدو توجه كنند، و از افراط و تفريط دورى نمايند و در مسير اعتدال و ميانه‏روى قرار گيرند؛ چنان‏كه فرمود:

«نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الوُسْطَى؛ بهَا يَلْحَقُ التَّالِى وَ إِلَيهَا يَرْجعُ الغَالِى‏.[3] ما همان تكيه‏گاه ميانه‏ايم، كندرو] بايد [به آن بپيوندد و تندرو به سوى آن برگردد.»

على (ع) نمونه اعلاى اعتدال، تأكيد داشت كه پيروانش آن بلنداى اعتدال را در نظر گيرند و بدو تأسى نمايند. أَصْبَغ بن نُباته نقل كرده است كه حارث هَمْدانى با گروهى از شيعيان كه من نيز در زمره آنان بودم، بر اميرمؤمنان على (ع) وارد شد. در آن زمان حارث بيمار بود، خميده گام برمى‏داشت و عصا بر زمين مى‏كوفت. اميرمؤمنان (ع) به سوى او آمد، حارث نزد حضرت منزلتى داشت. پس حضرت احوال او را پرسيد و فرمود: چگونه‏اى حارث؟

حارث گفت: روزگار بر من چيره شده و سلامتى را از من گرفته است و نيز درگيرى يارانت در آستان تو مرا بيشتر ناراحت ساخته، آتشى در درونم افروخته و بى‏تابم نموده است. حضرت فرمود: درگيرى آنان بر سر چيست؟ گفت: درباره تو و سه خليفه پيشين. گروهى افراطى و غلوكننده‏اند، گروهى ميانه‏رو و همراه شما هستند و گروهى در حيرت و ترديد مانده‏اند، نمى‏دانند به پيش بروند، يا بازگردند.» حضرت فرمود:

«أَلا إِنَّ خَيْرَ شِيعَتِى النَّمَطُ الأَوْسَطُ، إِلَيْهمْ يَرْجعُ الغَالِى، وَ بهِمْ يَلْحَقُ التَّالِى‏.[4] بدان‏كه بهترين پيرو من، گروه ميانه‏اند كه اهل غلو به آنان برمى‏گردند و عقب‏ماندگان به ايشان مى‏رسند.»

در سياست عقلانى بايد با دوست و دشمن، خويش و بيگانه و موافق و مخالف معتدل رفتار كرد. اميرمؤمنان در تمام مواضع و رفتارهاى سياسى‏اش چنين بود. در ماجراى شورش بر عثمان، اوضاع به‏گونه‏اى پيش رفت كه شورشيان به افراط و تندروى كشيده شدند، ولى در تمام آن احوال، على (ع) كاملًا معتدل رفتار كرد، نه گام در افراط نهاد و نه به تفريط ميل نمود.

بَلاذُرى از قول عبيد انصارى نقل كرده است: من روز قتل عثمان به نزد على (ع) در خانه‏اش رفتم، از من پرسيد: بيرون چه خبر بود؟ گفتم: شر بود و خليفه (عثمان) كشته شد. پس استرجاع (إِنّا للهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ رَاجعُونَ‏) كرد، آنگاه فرمود:

«أَحْببْ حَبيْبَك هَوْناً مَا، عَسَى أَنْ يَكونَ بَغِيضَكَ يَوْماً مَا، وَ أَبْغِضْ بَغِيضَك هَوْناً مَا، عَسَى أَنْ يَكونَ حَبيْبَكَ يَوْماً مَا.[5] دوستت را از سرِ اعتدال دوست بدار، شايد كه روزى دشمنت گردد؟ و دشمنت را از سرِ اعتدال دشمن‏دار، شايد كه روزى دوستت شود.»

چون زمام امور در اختيار اميرمؤمنان، على (ع) قرار گرفت، آن حضرت بناى مديريت و سياست خود را بر اعتدال و ميانه‏روى قرار داد، و از آغاز تا انجام، بر همين راه و روش حركت‏كرد و در شرايط مختلف از اعتدال و ميانه‏روى دور نشد. آن حضرت، نه‏تنها در راه و رسم سياسى خود هرگز به سوى افراط و تفريط ميل نكرد، بلكه تلاش نمود تندروان و كندروان را به مرز اعتدال كشانَد؛ چنان‏كه خطاب به ياران و پيروان خود كه به سمت افراط و تفريط ميل داشتند و در برابر دشمنان، از خود شتابزدگى نشان مى‏دادند، فرمود:

«الْزَمُوا الأرْضَ، وَاصْبرُوا عَلَى الْبَلاءِ، وَ لا تُحَرِّكوا بأَيْدِيكمْ وَ سُيُوفِكمْ فى هَوَى أَلْسِنَتِكمْ، وَ لا تَسْتَعْجلُوا بمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُمْ‏.[6] برجاى خود بايستيد، در برابر بلاها و مشكلات پايدارى ورزيد، دست و شمشيرهايتان را در هواى زبان‏هاى خويش به‏كار مداريد و در آنچه خدا شما را بدان نيانگيخته، شتاب مَورزيد.»

تمام رفتارهاى سياسى على (ع)، بر مدار اعتدال بود و آن حضرت در مقابل هرگونه عبور از مدار اعتدال مى‏ايستاد و به راه و رسمى معتدل و به دور از افراط و تفريط هدايت مى‏نمود. از جمله در روزهايى كه اميرمؤمنان على (ع) به بسيج سپاه براى مقابله با فتنه قاسطين مشغول بود و چاره‏اى جز جنگ در برابر سركشى‏ها و آتش‏افروزى‏هاى معاويه باقى نمانده بود و ياران نزديك امام (ع) گرم بسيج نيرو بودند، آن حضرت شنيد كه حُجر بن عَدى و عمرو بن حَمِق به دشنام‏گويى باطل‏گرايان و ستيزه‏جويان شام به سردمدارى معاويه پرداخته‏اند. على (ع) به آن دو پيغام فرستاد كه از آنچه از شما دو نفر به اطلاع من رسيده است، دست برداريد. آن دو به نزد امام (ع) رفتند و گفتند: آيا ما بر حق نيستيم؟ فرمود: بله! گفتند: آيا آنان بر باطل نيستند؟ فرمود: بله! گفتند: پس چرا ما را از دشنام دادن به آنان باز مى‏دارى؟ فرمود: خوش نداشتم و روا نداشتم كه شما نفرين‏كننده و دشنام‏دهنده باشيد، فحش دهيد و بيزارى بجوييد. ليكن اگر كارهاى بد و زشت آنان را توصيف كنيد و بگوييد روش زندگى‏شان و از جمله كارهاشان چنين و چنان است، در گفتار درست‏تر و در عذرخواهى رساتر است. به‏جاى لعنت كردن و بيزارى جستن از ايشان بگوييد: خدايا! خون‏هاى ما و خون‏هاى ايشان را از ريخته‏شدن نگاه‏دار، ميان ما و آنان را اصلاح فرما، ايشان را از گمراهى‏يى كه در آن فرورفته‏اند، به هدايت باز آر تا كسانى از ايشان كه حق را نمى‏شناسند، آن را بشناسند و آنان كه به گردن‏كشى و ستمگرى دست يازيده‏اند، از پافشارى در آن دست كشند، اين امر نزد من محبوب‏تر و براى شما نيكوتر است.[7]

محبوب‏ترين كار نزد اميرمؤمنان على (ع) در عرصه سياست، مواضع و اقداماتى معتدل بود، چنان‏كه در عهدنامه مالك اشتر بر اين امر تأكيد كرده و فرموده است:

«وَلْيَكُنْ أَحَبَّ الأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فى الْحَقِ‏.[8] و بايد از كارها آن را بيشتر دوست بدارى كه در جهت حق از همه آنها ميانه‏تر باشد.»

 

[1] . همان، خطبه 16.

[2] . التميمى الآمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 198.

[3] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، حكمت 109.

[4] . المفيد، الامالى، ص 4 و 5؛ الطبرى، بشاره المصطفى لشيعه المرتضى، ص 4.

[5] . البلاذرى، أنساب الاشراف، ج 6، ص 217- 216؛ سيد رضى، نهج‏البلاغه، حكمت 268.

[6] . همان، خطبه 190.

[7] . المِنْقَرى، وقعه صفين، ص 103؛ نيز بنگريد به: سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 206.

[8] . همان، نامه 53.