اخلاق و مسئولیتهای کارگزاران(2) - 8. سازش‏ كارى‏

فهرست مطلب

سازش‏كارى سياسى، پاگذاشتن بر اصول اخلاقى و تعدى به موازين انسانى و ناديده گرفتن معيارهاى عقلانى و پشت كردن به ارزش‏هاى دينى، براى رسيدن به آرزوهاى نفسانى و مطامع حيوانى و منافع آنى است. به اين ترتيب، سياست به چاپلوسى، خيانت‏كارى، پرده‏درى، ستمكارى و ترجيح منافع شخصى و گروهى بر منافع عمومى آلوده مى‏شود. از ديدگاه على (ع)، چنين سياستى راه به درستى و هدايتگرى نمى‏برد.

«لا يُقِيمُ أَمْرَ اللهِ سُبْحَانَهُ إلّا مَنْ لا يُصَانِعُ، وَ لا يُضَارعُ، وَ لا يَتَّبعُ المَطَامِعَ‏.[1] فرمان خدا را تنها كسى مى‏تواند اجرا كند كه سازش‏كار و انحراف‏پذير و طمع‏ورز نباشد.»

آنان‏كه به راحتى از حق عدول مى‏كنند و به روش‏هاى اهل باطل تن مى‏دهند و پيرو چشم‏داشت‏ها مى‏شوند، نمى‏توانند عدالت را برپا كنند و حقوق انسان‏ها را ادا نمايند. اميرمؤمنان على (ع) در عهدنامه مالك‏اشتر به وى سفارش مى‏كند كه در به‏كار گرفتن كارگزاران خود به اين امر نيز توجه كند:

«فَإِنَّهُمْ أَكرَمُ أَخْلاقاً، وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً، وَ أَقَلُّ فى الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً، وَ أَبْلَغُ فى‏ عَوَاقِب‏الأمورِ نَظَراً.[2] {كسانى را به‏كار گمار كه} اخلاق آنان گرامى‏تر است، و آبرويشان محفوظتر، طمعشان كمتر و عاقبت‏نگرى‏شان فزون‏تر.»

هرگاه برق طمع بر جانِ آدمى زند، خردورزى و عقل سياسى كور مى‏گردد.

«أَكثَرُ مَصَارعِ العُقُولِ تَحْتَ بُروقِ المَطَامِعِ‏.[3] قربانگاه خِرَدها را بيشتر آنجا توان يافت كه برق طمع‏ها بر آن تافت.»

اميرمؤمنان على (ع) در سفارشى والا فرمود:

«لاتُدْهِنُوا فى الحَقّ إذَا وَرَدَ عَلَيْكمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَتُخْسِرُوا خُسْرَاناً مُبيناً.[4] در حق سازش‏كارى روا مداريد، آنگاه كه حق بر شما وارد شد و حق را شناختيد، كه دچار خسران آشكارى مى‏شويد.»

آن حضرت خود برترين نمونه سياسى پس از پيامبر اكرم در سازش نكردن با باطل و ستم، و عمل به حق و عدالت بود. چنان‏كه در اعلام تصميم خود در مقابله با مخالفان حق و كسانى كه با استدلال و موعظه از راه باطلى كه پيش گرفته‏اند، بر نمى‏گردند، فرمود:

«وَ لَعَمْرِى مَا عَلَى مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَى مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاإِيهَانٍ‏.[5] به جانم سوگند! در مقابله با كسى كه آشكارا با حق به مخالفت برخيزد و به گمراهى خود اصرار دارد، سازش‏كارى نكنم و سستى نورزم.»

 

[1] . همان، حكمت 110.

[2] . همان، نامه 53.

[3] . همان، حكمت 219.

[4] . ابن‏شعبه الحرانى، تحف‏العقول عن آل‏الرسول، ص 100.

[5] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 24.