خشونت، هر نوع هتك نسبت به حرمت و كرامت انسان، زير پا گذاشتن حقوق اشخاص، تعرض، تعدى، تأذى و تندى و تيزى به هر شكل و با هر كس است. اين امر در سياست كه لوازم اعمال قدرت به هر صورت در آن مهياست، بسيار رايج و متداول است. البته إِعمال و اجراى قانون نسبت به متجاوزان و متعديان و متعرضان، خشونت نيست و از آن به «شدت قانونى» تعبير مىشود.
در انديشه سياسى على (ع) خشونتورزى زشتترين چيزها و بدترين خصلتهاى سياسى است. در سخنان على (ع) درباره خشونت تعابير متعددى نقل شده است، از جمله:
«الخُرْقُ شَرُّ خُلْقٍ.[1] خشونت و درشتى، بدترين اخلاق است.»
«أَقْبَحُ شَيءٍ الخُرْقُ.[2] زشتترين چيز، خشونت و درشتى است.»
«أسْوَءُ شَيءٍ الْخُرْقُ.[3] بدترين چيز، خشونت و درشتى است.»
خشونت در هر امرى، از جمله در سياست، موجب نفرت و گريز مىشود.
«مَنْ خَشُنَتْ عَرِيكَتُهُ أَفْقَرَتْ حَاشِيَتُهُ.[4] هركه درشتخو باشد و خشونت ورزد، مردم از گرداگرد او بگريزند.»
خشونتورزى پيامدهاى بسيار خطرناكى دارد، چنانكه اميرمؤمنان على (ع) درباره دوران پس از پيامبر اكرمِ و حاكم شدن چنين شاخصه سياسى به اين پيامدها اشاره كرده است. در آن دوران، رفتارى خشونتآميز در عرصه سياست و حكومت اعمال گرديد؛ بهگونهاىكه سخنگفتن زمامداران تند و همراه با تهديد و ارعاب بود، و تماس و برخوردشان خشن و درشت بود؛ و اين امر، آسيبهاى شديدى بر باورها، روحيات و سلوك مردمان به جاى گذاشت. امام (ع) دراينباره چنين فرموده است:
«فَصَيَّرَهَا فى حَوْزَةِ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا، وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا ... فَمُنى النَّاسُ- لَعَمْرُ اللَّهِ- بخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَاعْتِرَاضٍ.[5] پس{خليفه اول} امر خلافت را {پس از خود} در جايگاهى بس خشن قرار داد، سخنگفتن او (خليفه دوم) تند و تيز بود، و برخورد و ارتباط او خشن ... به خدا سوگند! مردم در اين دوران به بيراه روى، سركشى و چموشى، رياكارى، و بىاعتدالى و حقگريزى دچار شدند.»
اميرمؤمنان، على (ع) پيامدهاى رفتار و سياستهاى خشونتآميز آن دوره را با چهار تعبير «خَبْط»،[6] «شِماس»،[7] «تَلَوُّن»[8] و «اعْتِراض»[9] بيان كرده است.
كلام امام (ع) بيانگر آن است كه خشونت، انسانها را به انواع انحرافها و سركشىها مىكشاند و آنان را به رياكارى و رنگ بهرنگشدن و نفاق سوق مىدهد كه خطرناكترين بيمارى روحى براى آدمى است. همچنين سلامت رفتارى و سلوك معتدل را زايل مىسازد و مردمان را به راستروى و چپروى و افراط و تفريط گرفتار مىنمايد.
آدمى بهطور فطرى از خشونت بيزار است. خشونتورزى در سياست، مردمان را به گريز از سياست، حكومت و جامعه سوق مىدهد؛ چنانكه اميرمؤمنان على (ع) در سخنى به زياد بن ابيه، جانشين عبدالله بن عباس در منطقه فارس اين حقيقت را گوشزد فرمود:
«إِسْتَعْمِل الْعَدْلَ، وَاحْذَرِ العَسْفَ وَالحَيْفَ، فَإِنَّ العَسْفَ يَعُودُ بالجَلاءِ، وَالحَيْفَ يَدْعُو إلَى السَّيْفِ.[10] عدالت پيشه كن و از خشونت و درشتى، و از ستم و بيدادگرى بپرهيز، كه خشونت و درشتى مردم را به فرار و آوارگى وادارد، و ستم و بيدادگرى شمشير را به ميان آرد.»
[1] . خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 200.
[2] . همان، ج 2، ص 371.
[3] . همان، ص 378.
[4] . همان، ج 5، ص 325.
[5] . سيد رضى، نهجالبلاغه، خطبه 3.
[6] . الخَبْط يعنى السَّيْرُ عَلَى غَيْرِ جَادَّه: انحراف از مسير، و از جاده اصلى بيرون رفتن.( ابن أبىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 173)
[7] . الشِّمَاس يعنى النِّقَار، چموشى و سركشى.( همان)
[8] . التَّلَوُّن يعنى التَّبَدُّل، دگرگونى، رياكارى و رنگ عوض كردن.( همان)
[9] . الاعْتِراض يعنى السَّيرُ لَا عَلَى خَطٍّ مُسْتَقِيمٍ، از راه غيرمستقيم رفتن. چنانكه گويند: بَعِيرٌ عُرْضِى، يعنى بچّه شترى كه تازه راه افتاده است و نمىتواند در مسير مستقيم حركت كند، دچار چپروى و راستروى مىشود و غيرمستقيم حركت مىنمايد.( همان)
[10] . سيد رضى، نهجالبلاغه، حكمت 476.