برترين معيار در عرصه سياست، معيار عدالتخواهى و عدالتورزى است، اين بدين معناست كه شايستگى در همه امور رعايت شود و تبعيضها زدوده گردد و در آنجا كه بايد مساوات پاس داشته شود، به جد پاسدارى گردد و آنجا كه صلاحيت و استحقاق موجب تفاوت و امتياز مىشود، حقوق متناسب هر فردِ شايسته و هر صاحب حقى رعايت شود و براى همگان امكان رشد و شكوفايى استعدادها فراهم گردد، تا هر كس بتواند به ميزان بروز استعداد و توانايى خود از امكانات، متناسب با استعداد و تلاش خويش بهرهمند شود، هركس و هر چيز در جاى خودش قرار گيرد، به هيچ كس و هيچ چيز ستمى روا نشود و حقوق همهكس و همهچيز رعايت گردد. عدالت در انديشه سياسى اميرمؤمنان (ع)، در مفهومى عميق و همهجانبه بهمعناى قراردادن هر چيز در جاى خود، رعايت استحقاق هر چيز و رساندن هر ذىحقى به حقش آمده است؛ چنانكه آن حضرت فرموده است:
«العَدْلُ يَضَعُ الأُمُورَ مَوَاضِعَهَا.[1] عدالت كارها را بدانجا مىنهد كه بايد.»
امام على (ع) همه چيز را بر مبناى عدالت مىديد و همه چيز را با ميزان عدالت مىسنجيد. او عدالت را ميزان سياست خود قرار داد، نه سياست خود را ميزان عدالت؛ ازاينرو، جز به راه عدالت نرفت.
از نظر على (ع) عدالتْ اصلى است كه جامعه را قوام مىبخشد، به اعتدال مىرساند و سلامت، آسايش و آرامش آن را تضمين مىكند. عدالت بزرگراهى عمومى است كه مىتواند همه را در خود بگنجاند و بدون هيچ مشكلى عبور دهد، اما ظلم و جور، كورهراهى است كه حتى فرد ستمگر را هم به مقصد نمىرساند.[2]
«الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌ.[3] عدالت تدبير كنندهاى است به سود همگان.»
عدالت هركس را به حقش و به آنچه استحقاق دارد، مىرساند و آنكس كه به عدالت تن نمىدهد، در واقع، كسى است كه بيمار است، اندامش آماس كرده و در عدالت نمىگنجد. او بايد بداند جايگاه ظلم و جور براى هركس تنگتر است.[4]
«فَإِنَّ فى الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ.[5] در عدالت گشايش است و آنكه عدالت را برنتابد، ستم را سختتر يابد.
عدالت همهچيز را در جاى خود و مرز خويش قرار مىدهد و حفظ مىنمايد. بنابراين، عدالت چيزى است كه مىتوان به آن بهعنوان مرز ايمان نگريست و به حدود آن راضى و قانع بود، اما اگر اين مرز شكسته و اين ايمان گرفته شود و پاى بشر به آن طرف مرز برسد، ديگر حدى براى خود نمىشناسد، اگر به حدى برسد، به مقتضاى طبيعت و شهوت سيرىناپذير خود، تشنه حد ديگر مىگردد و بيشتر احساس نارضايى مىكند.[6]
بنابراين، بهترين سياست براى همگان، سياستى است كه بر عدالت همهجانبه استوار باشد و به بهانههاى گوناگون، عدالت زير پا گذاشته نشود. به بيان اميرمؤمنان على (ع):
«خَيْرُ السِّيَاسَاتِ العَدْلُ.[7] بهترين سياستها عدالت است.»
بىگمان ستم و بيداد مايه زشتى، خرابى و تباهى است، عدالت و داد مايه زيبايى، درستى و آبادى است.
«الْعَدْلُ ... جَمَالُ الوُلاةِ.[8] عدالت ... جمال زمامداران است.»
على (ع) در عرصه سياست، تنها عدالتخواه نبود، بلكه با همه وجود در خدمت عدالت بود و همهچيز را با آن مىسنجيد؛ در واقع عدالتورز بود. سخنان، رفتار و فرمانهاى حكومتى على (ع) سرشار از عدالتخواهى و عدالتورزى است. آن حضرت در امور خُرد و كلان چنين بود. شريف رضى نامهاى را از اميرمؤمنان على (ع) به مأمورانِ گرفتن زكات آورده و درباره اين نامه سرشار از عدالتخواهى و عدالتگرايى، در رابطه با همه كس و همه چيز نوشته است:
در اينجا جملههايى را مىآوريم تا بدانند او ستونِ حق را برپامىداشت، در كارهاى خُرد و بزرگ، باريك و سترگ، نشانههاى عدالت را براى مردمان بهجا گذاشت.[9]
قسمتهايى از آن نامه چنين است:
«إِنْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَ لا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً، وَ لاتَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كارِهاً، وَ لاتَأخُذَنَّ مِنْهُ أَكثَرَ مِنْ حَقّ اللهِ فى مَالِهِ. فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الحَى فَانْزِلْ بمَائِهمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَيْهمْ بالسَّكينَةِ وَالوَقَارِ، حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهمْ، وَ لاتُخْدِجْ بالتَّحِيَّةِ لَهُمْ.[10]
برو با پروا داشتن از خدا، كه يگانه و بىهمتاست! مسلمانى را مترسان! اگر او را خوش نيايد، بر سرِ وى مران! بيش از حق خدا از مال او مستان! چون به قبيلهاى رسى، بر سرِ آب آنان فرود آى و به خانههايشان در مياى! پس آهسته و آرام سوى ايشان رو، تا به ميان آنان رسى، سلامشان كن و در درود گفتن كوتاهى مكن!»
امام (ع) مىآموزد كه كارگزارانش پاسدار عدالت باشند و در اجراى وظايف خود چنان پايبند امور لطيف انسانى باشند كه هيچ ترسى در مردم ايجاد نكنند و هيچگونه تعدى ننمايند، حتى در راه رفتن خود بهگونهاى سوى مردم حركت كنند كه آنان احساس بيم و ناامنى نكنند و در احترام و حرمت نگهداشتن ديگران كوتاهى نورزند.
«ثُمَّ تَقُولَ: عِبَادَ اللهِ!، أَرْسَلَنى إِلَيْكُمْ وَلِى اللهِ وَ خَلِيفَتُهُ، لِآخُذَ مِنْكمْ حَقَّ اللهِ فى أَمْوَالِكمْ، فَهَلْ للهِ فى أَمْوَالِكمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: لا، فَلا تُرَاجعْهُ، وَ إِنْ أَنْعَمَ لَك مُنْعِمٌ فَانْطَلِقَ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ.[11]
سپس بگو: بندگان خدا! مرا ولى خدا و خليفه او سوى شما فرستاد تا حقى را كه خدا در مالهايتان نهاد از شما بگيرم، آيا خدا را در مالهاى شما حقى است تا آن را به ولى او بپردازيد؟ اگر كسى گفت: نه! متعرض او مشو؛ و اگر كسى گفت: آرى! با او برو، بىآنكه او را بترسانى، يا بيمش دهى، يا بر او سخت گيرى، يا كار را بر او سخت گردانى!»
عدالت امام (ع) بر اين است كه بناى رفتار مديريتى با مردم، براساس اعتماد به ايشان است و از هرگونه ناروايى و رفتار غير انسانى بايد پرهيز شود و مناسبات حكومتى بر پايه ترس و ارعاب، سختگيرى و خشونت نباشد.
«فَخُذْ مَا أَعْطَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ؛ فَإِنْ كانَ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبلٌ فَلاتَدْخُلْهَا إِلّا بإِذْنِهِ، فَإِنَّ أَكثَرَهَا لَهُ، فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلاتَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لا عَنيفٍ بهِ وَ لاتُنَفِّرَنَّ بَهيمَةً وَ لاتُفْزِعَنَّهَا، وَ لاتَسُوءَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا.[12]
آنچه از زر يا سيم به تو دهد، بگير! اگر او را گاو و گوسفند و شترهاست، بىرخصتِ او ميان آن نرو، كه بيشترِ آن رمه براى اوست. چون به رمه رسيدى، چونان كسى به ميانشان مرو كه بر رمه چيرگى دارد، يا خواهد كه آنها را بيازارد؛ چارپايان را از جاى مگريزان و مترسان! و با صاحب آنها در گرفتن حق خدا بدرفتارى مكن!»
عدالتورزى امام تا بدانجاست كه اجازه ترساندن و بدرفتارى با حيوانى را نمىدهد. مشخص است كه ملاحظات انسانى و حفظ حرمتهاى آدمى تا چه اندازه بايد رعايت شود.
[1] . همان، حكمت 437.
[2] . مطهرى، سيرى در نهجالبلاغه، ص 112.
[3] . سيد رضى، نهجالبلاغه، حكمت 437.
[4] . مطهرى، سيرى در نهجالبلاغه، ص 114.
[5] . سيد رضى، نهجالبلاغه، خطبه 15.
[6] . مطهرى، سيرى در نهجالبلاغه، ص 114.
[7] . خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 420.
[8] . همان، ج 1، ص 90.
[9] . سيد رضى، نهجالبلاغه، نامه 25.
[10] . همان.
[11] . همان.
[12] . همان.