مقدمه
انسانها در زندگی خود روزانه از واژگان بسیاری استفاده میکنند که در ابتدا آنچه از شنیدن واژگان یا اسامی افراد مختلف به ذهن متبادر میشود برجسته ترین ویژگی آن فرد یا واژه است. به عنوان مثال زمانی که نامی از «هیتلر» برده میشود پیش از هر چیز جنگ افروزی وی در جنگ جهانی به ذهن انسان خطور میکند.
امام علی(ع) هرچند دارای جمیع کمالات انسانی و خصوصیات متعالی بودند، ولی کیست که نام حضرت را بشنود و عدالت طلبی و ظلم ستیزی آن بزرگوار در ذهنش تداعی نشود!
شدت علاقهي حضرت به مسالهي عدالت و سعي بليغي که در اجراي آن داشته است، باعث شده که تمام عمر پر برکتش را در راه بسط و برقراري آن به کار گیرد و سرانجام نيز جان پاکش را در راه آن فدا کند. چنانکه که بسیاری معتقدند ایشان صرفا به دلیل اجرای عدالت در محراب به شهادت رسیده است.
قسط و عدل و دشمني با ظلم و ظالم موضوعاتي است که در فرهنگ اسلامي و در قلمرو معارف نهجالبلاغه اهميتي خاص دارد و بخش عمدهاي از گفتارها و نوشتارهاي امام (عليهالسلام) در نهج البلاغه - به طور مستقيم يا غير مستقيم- به بحث مزبور مربوط ميشود.
در نهج البلاغه است که از ایشان در مورد برتری عدالت بر جود پرسیدند، فرمود:
«العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها. و العدل سائس عام و الجود عارض خاص، فالعدل اشرفهما و افضلهما؛ عدل، جريان کارها را در مجراي طبيعي خود قرار ميدهد، اما جود، آنها را از جهت طبيعي خود خارج ميکند. عدل، راهبر و پاسدار همگان است ولی جود، فقط سود به کسي ميرساند که به او بخشش شده است، پس عدالت شريفتر و برتر است». [1]
[1] - نهج البلاغه خطبه87.
شدت علاقه ي حضرت علي(ع) به مساله ي عدالت و سعي بليغي که در اجراي آن داشته است، باعث شده است که تمام عمر پر برکتش را در راه بسط و برقراري آن به کار گیرد و سرانجام نيز جان پاکش را در راه آن فدا کند.
در نهج البلاغه است که از حضرت در مورد برتر بودن عدالت و بخشش سئوال کردند. پاسخ داد: عدالت برتر است؛ چرا که عدل، جريان کارها را در مجراي طبيعي خود قرار ميدهد، اما جود، آنها را از جهت طبيعي خود خارج ميکند. عدل، راهبر و پاسدار همگان است وجود، فقط سود به کسي ميرساند که به او بخشش شده است، پس عدالت شريفتر و برتر اين دو است.
در اصطلاح قرآن و نهجالبلاغه، ظلم تنها به تجاوز فرد يا گروهي به حقوق فرد يا گروه ديگر اختصاص ندارد، بلکه شامل ظلم فرد به نفس خود نيز ميشود. هر فسق و فجور، گناه و هر خروج از مسير درست انسانيت، ظلم است. بنابراين ظلم در حقيقت مفهوم اعمي دارد که هم شامل ظلم به غير ميگردد و هم شامل معصيت و کارهاي ضد اخلاقي.
یکي از آلودگيهاي خطرناک که انسان در دوران زندگي به آن آلوده ميشود، آلودگي به ستم است. و اين آلودگي چنان دامنگير آحاد انساني است، که اندک افرادي را ميتوان يافت که به ستم آلوده نباشند. چرا که حاکميت و قدرت نفس اماره در وجود انسان به اندازهاي است، که سرانجام آدمي را گرفتار آلودگي ظلم خواهد کرد.
عدم مساوات اجتماعي، ناکامي و خشم را در قشرهاي مختلف مردم برميانگيزد و منشا نارضايتي و شورش عليه نظام موجود ميگردد. البته تفاوت در همهي زمينههاي روابط بشري موجود است، مانند تفاوت در استعداد، قدرت جسماني، تندرستي، موقعيت و مقام اجتماعي، ثروت، سرنوشت و امثال آن.
از جمله حقوق الهي، حقوقي است که براي مردم بر مردم قرار داده است، آنها را چنان وضع کرده که هر حقي در برابر حقي ديگر قرار ميگيرد. هر حقي به نفع يک فرد و يا يک جمعيت موجب حقي ديگر است که آنها را متعهد ميکند. هر حقي آنگاه التزام آور ميگردد که ديگري هم وظيفه خود را در مورد حقوقي که بر عهده دارد، انجام دهد.
عدالت يعني مساوات، چون از ریشهي عدل است و عدل يعني برابري. در قرآن هم اين ماده در بعضي جاها معناي برابري ميدهد: «کفار غير خدا را با خدا برابر ميکنند و مساوي قرار ميدهند». [1]حال مقصود از مساوات چيست؟
شهید مطهری در تعریف مساوات مینویسد:
«مفهوم مساوات اين است که استحقاقهاي طبيعي و واقعي در نظر گرفته شود و به هر کس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد لياقت دارد، داده شود. اگر مساوات را به معناي برابري افراد در پاداشها و نعمتها و موهبتهاي اجتماعي بگيريم اين اولا شدني نيست، ثانيا ظلم و تجاوز است و موجب خرابي اجتماع ميشود، چرا که افراد داراي قواي جسماني و عقلاني برابري نيستند و با يکديگر تفاوت دارند. بلکه منظور اين است که قانون، افراد را به يک چشم نگاه کند، ميان آنها تبعيض قايل نشود و رعايت استحقاق را بکند.»[2]
آن عدالت و مساواتي که مورد نظر اسلام و اميرالمومنين(ع) ميباشد همان است که پيغمبر گرامي(ص) و اوصياي بزرگوارش حد خدا را دربارهي جگرگوشههاي خود بيدرنگ اجرا ميکردند. مساوات همان است که علي(ع) نسبت به قاتل خيانتکارش سفارش ميفرمود که بيش از يک ضربت بر او نزنيد و مثلهاش نکنيد[3] و متعرض همفکران مسلکي و حزبي او نشويد[4] و خون مردم را به اتهام سوءظن نريزيد.
اين اساس مساواتي است که بشر ستمديده، تشنهي آن است. [5]
عدالت يکي از مسائلي است که به وسيله اسلام حيات و زندگي را از سرگرفت و ارزش فوق العاده يافت. اسلام به عدالت، تنها توصيه نکرد و يا تنها به اجراء آن قناعت نکرد بلکه عمده اين است که ارزش آن را بالا برد.
در بيان معناي ظلم بايد یادآورشد که در اصطلاح قرآن و نهجالبلاغه، ظلم تنها به تجاوز فرد يا گروهي به حقوق فرد يا گروه ديگر اختصاص ندارد، بلکه شامل ظلم فرد به نفس خود نيز ميشود. هر فسق و فجور، گناه و هر خروج از مسير درست انسانيت، ظلم است.[6] بنابراين ظلم در حقيقت مفهوم اعمي دارد که هم شامل ظلم به غير ميگردد و هم شامل معصيت و کارهاي ضد اخلاقي.
[1] - انعام 1.
[2] - اسلام و مقتضیات زمان ص231.
[3] - نهج البلاغه نامه 47.
[4] - نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 60.
[5] - تنبیه الامه و ... علامه نائینی ص72.
[6] - ترجمه وتفسیر نهج البلاغه، محمد تقی جعفری، ج5، ص169.
امام علی (ع) ظلم را به سه دسته تقسیم میکند و میفرماید:
« الا و ان الظلم ثلاثه: فظلم لايغفر و ظلم لايترک و ظلم مغفور لايطلب، فاما الظلم الذي لايغفر فالشرک بالله، قال الله سبحانه: «ان الله لايغفر ان يشرک به» و اما الظلم الذي يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات و اما الظلم الذي لايترک فظلم العباد بعضهم بعضا، القصاص هناک شديد، ليس هو جرحا بالمدي و لا ضربا بالسياط، و لکنه ما يستصغر ذلک معه...؛[1] آگاه باشيد که ظلم بر سه نوع است: ظلمي که آمرزيده نميشود و ظلمي که بازخواست ميشود و ظلمي که آمرزيده شده و بازخواست ندارد. و اما ظلمي که آمرزيده نميشود، شرک به پروردگار است. چنانکه حق تعالي ميفرمايد:«همانا خداي کسي را که به او شرک ورزد،نميآمرزد». و اما ظلمي که آمرزيده ميشود،ظلم بنده است نسبت به خويشتن، به هنگام انجام گناهان صغيره. و نيز ظلمي که بازخواست ميشود، ظلم بندهاي نسبت به بندهي ديگر است. قصاص و تلافي- چنين ظلمي- در آخرت سخت و دشوار ميباشد و قصاص اخروي به وسيله زخم کاردها و ضربت تازيانهها نيست. قصاص در آخرت چنانست که زخم و تازيانه در برابر آن بسي کوچک شمرده ميشود».
يکي از آلودگيهاي خطرناک جوامع انسانی آلودگی به ستم است. اين آلودگي چنان دامنگير آحاد انساني است که اندک افرادي را ميتوان يافت که به ستم آلوده نباشند. چرا که حاکميت و قدرت نفس اماره در وجود انسان به اندازهاي است که سرانجام آدمي را گرفتار آلودگي ظلم خواهد کرد. و اين واقعيت تلخ را در اندک دقت و نگرشي به اقسام ظلم ميتوان دريافت؛ چه آن که به بيان امام(ع) دامنهي ظلم وسيع است و در منطق دين، ظلم تنها ستم قدرتمند بر ضعيف نميباشد، بلکه به بيان قرآن «شرک، خود ظلم بزرگي است». بنابراين ظلم مفهوم عامي دارد و هر عقيده باطل و کار زشتي را شامل ميشود. و آدمي در گذراي عمر سرانجام دچار فاجعهي ستم خواهد شد، مگر آنها که در نهايت دقت و مراقبت، تقواي خدا را پاس ميدارند و همواره خويش را در محضر خداي عليم و بصير مشاهده ميکنند و به حرمت حضور در برابر حق تعالي از ارتکاب به ستم باز ميایستند.
هرچند که ظلم در مورد هر کسي که باشد قبيح و زشت است و ليکن همه جا و نسبت به هر کسي يکسان نيست.گاهي ظلم و تعدي، بسيار قبيح و ناپسند است و زشتي و زنندگي آن به نهايت رسيده و وجدانهاي بيدار از آن متنفر و بيزارند. مانند جایي که انسان ناتواني مورد ظلم و احجاف قرار بگيرد. ظلم به کسيکه نميتواند از خود دفاع کند و قدرت احقاق حق خود را ندارد.
امیرالمومنین در یکی از سخنان خود ظلم به ضعیف و ناتوان را از زشت ترین نوع ظلم ها می داند.« ظلم الضعيف و افحش الظلم».[2]
[1] - نهج البلاغه، خطبه 176.
[2] - نهج البلاغه، نامة 31.
از عوامل اصلي ضعيف شدن ارکان يک حاکميت، ستمگري رهبران و اجحاف بر مردم و ناديده گرفتن خواستهاي عادلانهي آنان است. تاريخ بيانگر اين واقعيت است که سرنگوني نظامهاي سياسي و ملل و اقوام، ريشه در ظلم و ستم و خونريزي رهبران و سردمداران حکومتي داشته است. امام(ع) بر اين نکتهي مهم تاکيد فرموده و اهميت پرهيز از ستمگري بر مردم و قتل بندگان خدا را يادآوري مينمايد.
در نظام مورد قبول مردم، دستگاه حاکم، حاکميت بر قلوب دارد. رهبر و تمامي کارگزاران و عوامل حکومتي محبوبند. سرکوب بي معني است. نظام مقبوليت عمومي دارد و نيازي به فشار و سرکوب براي مطيع کردن مردم و به اطاعت در آوردن آنها نيست و اين دقيقا همان مطلب مهمي است که امام علي(ع) بر آن تکيه دارد و رعايت آن را به زمامدار دولت اسلامي سفارش مينمايد.
البته سرکوب معاندين نظام اسلامي و دشمنان قسم خوردهي مسلمين و ياغيان و اشرار و صيانت از کانون اجتماعي مسلمين با توصيهي ياد شده، منافاتی ندارد. از اين رو امام(ع) اجتناب از ستمگري بر عامهي مردم را به مالک اشتر چنین توصيه فرموده است:
«از خونريزي ناروا بپرهيز که همانا هيچ چيزي همانند خونريزي بي دليل و ناحق انسان را به مکافات نرساند و عواقب، آن را هر چيز بزرگتر است. با آن نعمتهاي الهي از بين ميرود و ايام عمر حکومت کوتاه ميگردد، و خداوند سبحان در روز قيامت داوري خود را در ميان بندگان خود با سوال از خونريزيهايي که انجام دادهاند آغاز ميکند. پس با خونريزي ناحق، حکومت خود را استحکام مبخش، چرا که کشتار ناروا حکومت را ضعيف و موهن ميکند، بلکه را سرنگون و حکومتي ديگر را جايگزين آن ميکند. پس در قتل عمد هيچ عذري نزد خداوند و همچنين نزد من برايت باقي نميماند. چرا که کيفر ارتکاب آن قصاص است. پس اگر اشتباه کردي و تازيانهات و يا شمشيرت و يا دستت در مجازات مجرمين بيش از- قانون الهي- در مجازات افراط نمود- چه همانا در ضربه وارد کردن با مشت و يا بالاتر به ديگران، احتمال قتل وجود دارد- و کسي را کشتي، پس مبادا قدرت حکومتت تو را مغرور کند و حقوق صاحبان کشته شدگان و اولياي دم را ادا نکني». [1]
حکومتها و ساختار سياسي اجتماع، مانند ساختار موجودات زنده تغيير ميپذيرند و احيانا نابود ميشوند. ناپايداري اين نظامها هميشه افکار را به خود جلب کرده است. آری، امپراتوريها از ميان ميروند و حکومتها ناپديد ميشوند.
سرداران و فاتحان جز اندک غباري از خود بر ما نميگذارند... و از شمشير قيصران زنگاري هم برجاي نميماند.[2]
اين فروپاشي و سقوط، علل و عواملي دارد که از جملهي آنها، از ديدگاه علي(ع)، عدم مساوات و اِعمال ظلم است. امیرالمومنین پايداري و ثبات حکومتها را به اقامهي روشها و طريقههاي عدالت و اجتناب از ظلم [3] مربوط دانسته و هشدار ميدهد:
«ثبات الدوله باقامه سنن العدل؛ ثبات و پایداری دولتها به عدل و دادگری است.»[4]
و یادآور میشود: «من حارت ولايته زالت دولته؛کسي که در پادشاهي و حکومت ظلم کند، دولت او زايل ميشود.»[5]
اجتماع حکم ماشيني را دارد که هر جزء آن بايد در جاي خودش قرار گيرد و اين کار با اجراي عدالت به وسيلهي دلتمردان صورت ميپذیرد.
ديگر آنکه عدالت قانوني است عام که همهي اجتماع را در بر ميگيرد و بزرگراهي است عمومي که همه را ميتواند در خود بگنجاند و بدون مشکل عبور دهد. از این رو امام میفرماید:
«و العدل سائس عام؛ عدل اداره کننده همگان است... .»[6]
بيترديد عدم مساوات اجتماعي، ناکامي و خشم را در قشرهاي مختلف مردم برميانگيزد و منشا نارضايتي و شورش عليه نظام موجود ميگردد. البته تفاوت در همهي زمينههاي روابط بشري موجود است، مانند تفاوت در استعداد، قدرت جسماني، تندرستي، موقعيت و مقام اجتماعي، ثروت، سرنوشت و امثال آن. [7]
اميرالمومنين (ع) ملاک و معيار حکمراني و نظام رعيتپروي را عدالت میداند[8] و عدالت را باعث الفت و محبت مردمان، و در مقابل، ظلم را موجب نفرت و تفرقه میان آنان به حساب ميآورد و تاکيد ميکند:
«بهترين چيزي که مايهي روشني چشم زمامداران و مسئولين است همانا گسترش عدل و داد در بلاد و شهرها و همچنين دوستي رعيت و مردمي است که زمامداران مسئول خدمتگزاري آنان ميباشند و دوستي آنان در پرتو سلامت دلهاي آنهاست. روشن است که سلامت دل در سايهي عدل حاصل ميشود و تا مردم نسبت به تمام کارهاي مسئولان و برنامههاي آن احطاه و اطلاع نداشته باشند، هرگز نصيحتکنندهي دولت نخواهند بود و بدون فشار و سنگيني بارهاي تحميلي از جانب دولت است که مردم ميتوانند خالصانه نصايح خود را تقديم دارند...» .[9]
يک کارگزار بايد بداند که بقاي دولت او در پرتو عدل و مساوات اوست، به طوري که نه حکومت او بدون عدل ميتواند بماند و نه چيزي به جاي آن، توان جذب قلوب مردم را دارد.
تبعيض، مردم را نسبت به حکومت بدبين و مخالف ميسازد تا جايي که به مبارزهي مسلحانه دست خواهند زد:
«عدالت را پيشه کن و از خشونت و سختگيري بيجا و ستمگري بپرهيز، چرا که سختگيري موجب فرار مردم از منطقه است و ظلم و ستم دعوت به مبارزهي مسلحانه ميکند.»[10]
امام حتي در نگاهها و اشارتها نيز به داوران و حاکمان توصيه ميکند که جانب مساوات را بين فرد فرد مردم رعايت کنند و تاثير مثبت اين کار را هم يادآور ميشود:
«در نگريستن به گوشهي چشم و خيره نگاه کردن و اشاره نمودن و درود گفتن به آنها، يکسان رفتار کن (يکي را بر ديگري امتياز مده) تا قدرتمندان نسبت به تو در طمع نيفتند (در صدد دشمني با تو برنيايند) و ضعيفان و زيردستان از دادگري تو نوميد نشوند.»[11]
حضرت در نامهي ديگري که به محمد بن ابيبکر مينويسد (هنگامي که حکومت مصر را به او واگذار ميکند) دقيقا همين مطلب را سفارش ميکند:
«با آنان فروتن باش و نرمخو و هموار و گشادهرو، و به يک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشهچشم نگري و خواه خيره شدي به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مايوس نگردند... .»[12]
از نظر اميرالمومنين(ع) دوام نظام و بقاي سلامت هر ملتي در ارتباط مستقيم با ريشهکن ساختن بيماريهاي اجتماعي است که از جملهي آنها ظلم به معناي اعم[13] آن ميباشد:
«به خدا سوگند هرگز مردمي زندگاني خرم و نعمت فراهم را از کف ندادند مگر به کيفر گناهاني که انجام دادند، که خدا بر بندگان ستمکار نيست.» [14]
اميرالمومنين(ع) روزي را که ستمگران تاوان سنگين عمل کرد خود را پس ميدهند، سختتر از روز مظلوم به هنگام قدرت ظالم ميداند:
«يوم المظلوم علي الظالم اشد من الظالم علي المظلوم؛ روز انتقام ستمديده از ستمکار شديدتر است از روز ستمکار بر ستم کشيده.»[15]
يکي از مصاديق ظلم اجتماعي که حکومت را منحط و بيثبات ميکند، خونريزي نارواست. همانطور که اگر در اجتماع مجرمان و جنايتکاران به سزاي عملشان نرسند، نظم و آرامش کشور مختل ميگردد، اگر خونريزي ناحق در مملکت رواج پيدا کند و مردم بيگناه طعمه مرگ شوند، بدون ترديد کشور به هرج و مرج کشيده ميشود و اين امر نه تنها حکومت را ضعيف که آن را به ديگري منتقل ميکند. از این رو مولا به دولتمردان يادآور ميگردد:
«و بپرهيز از خونها و ريختن آن به ناروا که چيزي چون ريختن خون به ناحق، آدمي را به کيفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را از بین نبرد و رشتهي عمر را نبرد و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داوري که ميان بندگان کند در خونهايي باشد که از يکديگر ريختهاند. پس حکومت خود را با ريختن خوني به حرام نيرومند مکن که خون به حرام ريختن قدرت را به ناتواني و سستي کشاند بلکه دولت را از صاحب آن به ديگري بگرداند.»[16]
حضرت امیر(ع) ميفرمايد حاکمان خيال نکنند ظلم فقط در اين دنيا براي آنها گریبانگیرشان ميشود: «بئس الزاد الي المعاد العدوان علي العباد؛بدترين توشهي آخرت، ستم بر بندگان خداست.[17]»
[1] - نهج البلاغه نامه 53.
[2] - جامعه و حکومت ،مک آیور ،ص204.
[3] - دررالحکم ،ص12و13.
[4] - دررالحکم ص368.
[5] - دررالحکم ص674.
[6] - نهج البلاغه فیض الاسلام حکمت 437.
[7] - جامعه شناسی طبقات اجتماعی ،حسین ادیبی ،ص96.
[8] - ملاک السیاسیه العدل ،آمدی ،غررالحکم ،ص757.
[9] - نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص331،نامه 53.
[10] - نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، کلمات قصار، ص468.
[11] - نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص976، نامه 46.
[12] - نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص289، نامه27.
[13] - نهج البلاغه ترجمه شهیدی خطبه 176.
[14] - نهج البلاغه ترجمه شهیدی خطبه 178.
[15] - نهج البلاغه ترجمه شهیدی حکمت 241،421،341.
[16] - نهج البلاغه ترجمه شهیدی ص326نامه53.
[17] - کاشف الغطا ،مستدرک نهج البلاغه ص20.
از جمله معيارهاي اخلاقياي که در فرآيند تصميمگيري در عرصه سياست بايد مدنظر داشت، رعايت انصاف و عدالت و مبارزه با ظلم و ستم در جامعه است.
امام علي(ع) در فرازي از نامه خود به مالک اشتر چنين مينویسد:
«انصف اللّه و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فيه هوي من رعيتک فانّک الاّ تفعل تظلم؛ با خدا به انصاف رفتار کن، و از جانب خود و خويشان نزديک و هر رعيتي که دوستش ميداري درباره مردم انصاف را از دست مده، که اگر نکني ستمکار باشي».[1]
امام در راه برپایی عدالت اجتماعي و گرفتن حق مظلومان از ستمگران کوچکترين مسامحه و سازشکاري نداشت و از رنجش ظالمان و ناراحتي جنايتکاران بيمي به دل راه نميداد و اين اصل را با کمال صراحت اعلام فرمود:
«خدا را سوگند که آنچنان داد مظلوم از ظالم بستانم و بر ستمگر تنگ بگيرم تا در مسير حق قرار گيرد و آن را بپذيرد، اگر چه ناخشنود باشد». [2]
در تاریخ آمده است که یکی از خلفا قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش در اختیار خويشاوندان و نزديکانش قرار داد، بعدها که علي (ع) زمام امور را به دست گرفت از آن حضرت خواستند که کاري به گذشته نداشته باشد، بلکه کوشش خود را محدود کند به حوادثي که از اين به بعد در زمان خلافت خودش پيش ميآيد، اما او جواب داد: «الحق القديم لايبطله شيء؛ حق کهن به هيچ وجه باطل نميشود.» و فرمود: به خدا قسم اگر با آن اموال براي خود زن گرفته يا کنيزکان خريده باشند باز هم آن را به بيت المال برميگردانم.
«فان في العدل سعه و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق؛[3] همانا در عدالت گنجايش خاصي است، ميتواند همه را در برگيرد و در خود جاي دهد، و آن کس که بيمار است و در عدالت نميگنجد بايد بداند که جايگاه ظلم و جور تنگتر است.»
يعني عدالت چيزي است که ميتوان به آن به عنوان يک مرز ايمان نگریست و به حدود آن راضي و قانع بود، اما اگر اين مرز شکسته و اين ايمان گرفته شود و پاي بشر به آن طرف مرز برسد ديگر حدي براي خود نميشناسد؛ به هر حدي که برسد به مقتضاي طبيعت و شهوت سيري ناپذير خود تشنه حد ديگر ميگردد و بيشتر احساس نارضایتی مينمايد.
[1] - نهج البلاغه فیض الاسلام ص995.
[2] - نهج البلاغه خطبه 136.
[3] - نهج البلاغه خطبه 15.