بـديـهي است که تکامل اجتماعات در پرتو وحدت ملي و سازگاري آحاد آن اجتماعات با هم ديگر است. به تعبير شهيد مطهري:
«شـک نبايد کرد که تکامل اجتماعي از راه وفاقها، هماهنگيها، تعاونها، همسازي و سـازگـاريهـاي جـمـعـي پـديـد ميآيد، نه از راه نزاعها و اختلافها و دعواها و تـضـادهـا... در واقـع در جـامـعـه هر چه کثرتها و تغايرها و اختلافها به وحدت بـيـشـتـري مـيرسـنـد و هر چه تنازعها و تضادها جاي خود را به تعاون و هماهنگي بيشتر مي دهند آن جامعه کاملتر ميگردد.»[1]
از این رو مولا علي(ع) همه را از تفرقه برحذر داشته می فرماید:
«اِيّاکُمْ وَالْفُرقَةَ؛ بپرهيزيد از تفرقه و جدايي».[2]
و خير و سعادت را در ترک تفرقه دانسته می فرماید:
«اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ لَمْ يُعْطِ اَحَداً بِفُرْقَةِ خَيْراً؛ خداوند سبحان احدي را با تفرقه به خير و سعادت نرساند.»[3]
اجـتـمـاعـي کـه اسـاسـش بـر پـايـه اخـتـلاف و گـرايش هاي متشتّت و پراکنده نهاده شود، جنگ و جدال حکومت هميشگي است و راه فنا و نيستي به رويش باز است.[4]
امام علی(ع) ضمن آنکه تفرقه را عامل ذلت جوامع میداند، می فرماید:
«به فرجام امور اُمت هاي گذشته نيک بنگريد، در آن هنگام که به تفرقه و پراکندگي روي آورده و اُلفـت و دوسـتـي شـان از بـيـن رفـت، سخن هاشان گوناگون (قرائت هايشان متفاوت) و دل هـاشـان از هـم جـدا، بـه حـزب هـا و گـروه هـاي مـخـتـلف تـقـسـيـم شـده و بـا تـفـرقـه در مـقـابـل هم قرار گرفتند، خداوند نيز لباس کرامت و سروري را از آن ها جدا نمود و نعمت هايشان را سلب و به مشکلاتشان درفکند.»[5]
سپس با اشاره به اينکه تفرقه، ستون فقرات اُمت را ميشکند، توصيه ميفرمايد:
«از هر امري که ستون فقرات اُمت ها را شکسته و قدرت و بُنيه آن ها را در هم کوفت، مانند کينه ها و دشمني ها و فرار افراد از يکديگر و... اجتناب کُنيد.»[6]
قرآن شريف هنگامي که عذابهاي الهي را براي امُت ها ذکر ميکند، گروه گرايي و تفرقه را جزو عذاب ها دانسته، ميفرمايد:
«هـُوَ الْقـادِرُ عـَلي اَنْ يـَبـْعـَثَ عـَلَيـْکـُمْ عـَذابـاً مـِنْ فـَوْقـِکـُم اَوْ مِنْ تَحْتِاَرْجُلِکُمْ اَوْ يَلْبِسَکُمْ شِيَعاً؛ خدا قادر است از بالا و زير پا (عذاب هاي آسماني و زميني) شما را معذب و يا شما را با گروه گروه شدن عذاب کند».[7]
و در جاي ديگر میفرماید:
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذينَ تَفَرَّقُوا... اُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ؛ شما مانند کساني مباشيد که راه تفرقه و اختلاف پيمودند... آنها گرفتار عذاب بزرگ خواهند شد».[8]
بـايد توجه نمود که سِرّ اين همه تأکيد براي پرهيز از تفرقه و تشتّت اين است که اختلاف مـايه اصلي فساد است و ملتي که در ميان آنان اختلاف باشد به سوي بدبختي کشانده شده و بـه تعبیر قـرآن دچـار عـذاب دردنـاکـي مـي شـونـد کـه تبديل زندگي سعادتمند به زندگي شقاوت آلود ذلت بار، کم ترين آن است.
قـرآن، يکي از ويژگي هاي مشرکان را تفرقه ديني و گروه گروه شدن براساس قرائت هاي مختلف از دين دانسته و مسلمانان را از اين کار برحذر داشته است.
«... وَ لا تـَکـُونـُوا مـِنَ الْمـُشـْرِکـيـنَ مـِنَ الَّذيـنَ فـَرَّقُوا دينَهُمْ وَ کانُواشِيَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ؛ از مـشـرکـين، آن ها که در دين دچار تفرقه و گروه گرايي شده اند، نباشيد آنها هر گروهشان خود را حق دانسته و به راه و شيوه خود ميبالد».[9]
قرآن در اين آيه، مشرکين را به خصوصيترين صفاتي که دارند معرفي نموده و آن اين است که در دين، متفرق و دسته دسته و گروه گروهاند.[10]
دربارهي زيان تفرقه و اختلاف و مبارزه با کسي که ميخواهد يکپارچگي مسلمين را به هم بزند و ميان آنها پراکندگي ايجاد کند، علي(ع) آخرين سخن را ميگويد و با کمال صراحت، فتنهانگيز و تفرقه افکن را مستوجب قتل ميداند، نه تنها تفرقه افکن فعلی و موجود را سزاوار چنين عقوبتي ميداند، بلکه حتي کسي را که شعار تفرقه دهد و قدم نخستین برای ایجاد انشقاق بین مسلمين را بردارد و زمزمهي اختلاف سر دهد، سزاوار قتل ميداند. حضرت در اين باره چنين ميفرماید:
«راي اکثريت بزرگان اسلام را پيروي کنيد که دست خدا همراه جماعت است. از تکروي و کناره گيري بپرهيزيد که کنارهگيري از جماعت، نصيب شيطان است، چنانکه گوسفند کناره گيرنده از گله و چوپان، نصيب گرگ میشود. بدانيد و آگاه باشيد، هر کس شعار تفرقه دهد سزاوار قتل است، او را بکشيد، هر چند اين شعار از زير عمامه و از دهان من خارج شود.»[11]
پيداست که شعار تفرقه موجب فتنه ميشود و خداوند سبحان در قرآن کريم فرموده است «و الفتنه اشد من القتل؛[12] فتنهانگيزي از کشتن بدتر است.»
زيرا فتنهانگيزي مردم را زجرکش ميکند.
[1] - نقدی بر مارکسیسم،ص276.
[2] - نهج البلاغه خطبه 127.
[3] - نهج البلاغه ،خطبه 176.
[4] - ترجمه و تفسیر المیزان ،ج6،ص283.
[5] - نهج البلاغه ،خطبه 192.
[6] - نهج البلاغه ،خطبه 192.
[7] - انعام: 65.
[8] - آل عمران: 105.
[9] - روم / 31 ـ 32.
[10] - ترجمه و تفسیر المیزان ،ج31،ص242.
[11] - نهج البلاغه خطبه127.
[12] - بقره 191.