مقدمه
وحدت و همبستگی از عناصری هستند که پایههای قوام هر جامعهای به حساب میآیند. اگر اجزا یک جامعه دچار چندگانگی و تفرقه شود اساسش به هم میریزد و دچار هرج و مرج خواهد شد. جامعة یکپارچه و منسجم، آرزوی هر انسان مصلح و آزاد اندیش است. اگر نگاهی گذرا به تاریخ جوامع بیندازیم، در خواهیم یافت که جوامعی از عزت و افتخار بهرهمند بودهاند که اعضای آن جوامع متحد و هماهنگ عمل کردهاند.
علي(ع) بزرگ ترين عامل عزت و سرفرازي امتهاي پيشين را اتحاد و اتفاق و بالاترين عامل شکست و ذلت و سقوط آن ها را تفرقه و جدايي مي داند.
علي(ع) بزرگترين عامل عزت و سرفرازي امتهاي پيشين را اتحاد و اتفاق و بالاترين عامل شکست و ذلت و سقوط آن ها را تفرقه و جدايي ميداند.
حـضـرت امـير در نهج البلاغه محور وحدت را رهبري جامعه دانسته، بر محور بودن رهبر و امام تأکيد کرده اسـت، بـا تـوجـه بـه هـمـيـن مـحـور بـود کـه مـسـلمـانـان در زمـان حـضـرت رسـول اکـرم (ع) بـه عزت و شرف رسيدند.
امامت عامل انسجام است، چون يکي از کارهايي که رهبر انجام مي دهد، تشکيل امت است و امت به معناي ملتي است که وحدت هدف داشته باشد. وظيفه امامت، تشکيل امت و وظيفه امت، اطاعت از امامت مي باشد، وحدت امت و امامت، سنگ بناي تشکيل حکومت اسلامي مي باشد که شالوده مکتب تشيع نيز بر آن استوار است.
اجـتـمـاعـي کـه اسـاسـش بـر پـايـه اخـتـلاف و گـرايش هاي متشتّت و پراکنده نهاده شود، جنگ و جدال حکومت هميشگي است و راه فنا و نيستي به رويش باز است.
امام علی(ع) ضمن آنکه تفرقه را عامل ذلت جوامع میداند میفرماید: به فرجام امور اُمتهاي گذشته نيک بنگريد، در آن هنگام که به تفرقه و پراکندگي روي آورده و اُلفـت و دوسـتـي شـان از بـيـن رفـت، سخن هاشان گوناگون (قرائت هايشان متفاوت) و دل هـاشـان از هـم جـدا، بـه حـزب هـا و گـروه هـاي مـخـتـلف تـقـسـيـم شـده و بـا تـفـرقـه در مـقـابـل هم قرار گرفتند، خداوند نيز لباس کرامت و سروري را از آن ها جدا نمود و نعمت هايشان را سلب و به مشکلاتشان درفکند.
حـضـرت امـير در نهج البلاغه بر محوری بودن جایگاه رهبر و امام در جامعه تاکید کرده است. اصولا بـا تـوجـه بـه هـمـيـن مـحـور بـود کـه مـسـلمـانـان در زمـان حـضـرت رسـول اکـرم(ص) بـه عزت و شرف رسيدند. در نـهـج البـلاغه، امام علي(ع)، پيامبر عظيمالشأن اسلام را مايه وحدت مردم و خاموشي فتنهها و اختلافات معرفي کرده است.[1]
حضرت در اين باره ميفرمايد:
«خداوند سبحان، به هيچکس از پيشينيان و بازماندگان آنها، در اثر تفرق و جدايي، خيري عطا نکرد.»[2]
مردمي که در اثر افکار موهوم، با هم کيشان و برادران خود قهر نموده صفا و صميميت زندگي را به کدورت تبديل ميکنند، به خيال خام خويش ميخواهند از اين راه بهرهاي برگيرند و سودي ببرند.
علي(ع) با کمال صراحت و صداقت به آنها گوشزد ميکند که پندار شما باطل است و راهي که ميرويد به ترکستان است. شما بالاخره به هدف و نتيجهاي ميرسيد که آن را نميخواهيد و ضد مطلوب شماست، بيدار شويد و به خود آييد.
امام، علل صعود و سقوط و شکست و پيروزي حکومتها را در يکي از خطبهها مطرح کرده و يکي از مهمترين عوامل صعود و پيروزي را وحدت و يکي از مهمترين عوامل سقوط و شکست را در تفرقه دانسته است.
حضرت در خطبه 25 نهج البلاغه، ميفرمايد:
«به من خبر رسيده که بسر بن ارطاه بريمن تسلط يافت، سوگند بخدا مي دانستم که مردم شام بزودي بر شما غلبه خواهند کرد. زيرا آنها در ياري کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرقيد، شما امام خود را در حق نافرماني کرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتکاريد، آنها در شهرهاي خود به اصلاح و آباداني مشغولند و شما به فساد و خرابي (آنقدر فرومايهايد) اگر من کاسه چوبي آب را به يکي از شماها امانت دهم ميترسم که بند آن را بدزديد.»[3]
حضرت در اين جا، چهار عامل مهم پيروزي و چهار عامل مهم شکست و سقوط حکومتها را برشمرده است.
الف - چهار عامل پيروزي:
1 - وحدت؛
2 - اطاعت و پيروي از رهبري جامعه؛
3 - اداي امانت و وفاي به عهد و پيماني که با رهبر بسته اند؛
4 - اصلاح و آباداني.
ب - چهار عامل شکست:
1 - تفرقه و پراکندگي؛
2 - نافرماني از دستورهاي رهبر و حاکم جامعه؛
3 - خيانت در امانت و شکستن بيعت و پيمان با رهبر؛
4 - فساد در جامعه.
اين عوامل درباره همه حکومت ها و ملت ها صدق مي کند و اختصاص به حکومت و يا ملت اسلامي ندارد.
[1] - نهج البلاغه ،خطبه96.
[2] - نهج البلاغه خطبه 176.
[3] - خطبة 25:2 ،نهج البلاغه معجم المفهرس .
حضرت علي(ع) امامت را عامل انسجام و وحدت امت ميداند، چه آن که امام و رهبر، جامعه را به جلو ميبرد و مشکلات مردم را برطرف ميکند و آنها را در مقابل دشمنان متحد ميسازد.
البته اگر رهبر قاطع باشد، ولي مردم از او پيروي نکنند، رهبر موفق نخواهد شد؛ همان طور که در زمان اميرالمومنين(ع) چنين شد.
حضرت علي(ع) رعايت حقوق حکومت و مردم را مايه پيوند و هماهنگي و وحدت بين آنها ميداند؛ يعني پيوند امت و امام در سايه رعايت حقوق متقابل تحقق مييابد.
در نهج البلاغه، حضرت به اين حقيقت با تمثيل و تشبيه زيبايي اشاره کرده است:
«و مکان القيم بالامر مکان النظام من الخزر يجمعه و يضمه، فاذا انقطع النظام تفرق الحزر و ذهب ثم لم يجتمع بهذا فيره ابدا؛ مکان و جايگاه زمامدار دين و حکمران مملکت، جايگاه بند تسبيح نسبت به دانه هاست که آن ها را جمع آوري و به يک ديگر ضميمه مي کند. پس هنگامي که بند تسبيح بگسلد، دانه ها متفرق شده، هر يک به گوشه اي پراکنده مي شوند و ديگر هرگز نمي توان اطراف آن ها را جمع آور نمود».[1]
اين يک حقيقت ترديد ناپذیر است که نظام و قوام يک جامعه، به اتحاد بين امت و رهبر آن جامعه بستگي دارد.
اطاعت امت از امامت و روشنگريهاي رهبري در همه زمانها، مخصوصا در زمان شعله ور شدن فتنهها و اختلافات، ميتواند تجلي بخش وحدت امت و امام- که مهم ترين عامل استحکام امت و حکومت اسلامي و بزرگ ترين سد نفوذ در مقابل دشمنان اسلام است- باشد.
[1] - نهج البلاغه خطبه 146.
در يـک سـيـر اجـمـالي در مـبـاحـث اجـتـمـاعـي قـرآن، در مـييابيم که قرآن يکي از اصلي ترين عـوامـل سـعـادت و کـمـال هـر جـامـعـهاي را وحـدت و يـکـي از مـهـم تـريـن علل اضمحلال و سقوط آن را تفرقه مي داند. يکي از محققان مي نويسد:
«هـر صـفـحـه از صـفـحـات قـرآن کـه گشوده شود و هر سورهاي که خوانده شود، با صراحت يا اِشـارت آمـده کـه: اِتـّحـاد و ائتـلاف عـامـل اِعـتـلاء و پـيـروزي و اخـتـلاف و پـراکـنـدگـي عامل سقوط و بدبختي است.»[1]
قـرآن کـريـم، چـنـگ زدن بـه ريـسـمـان الهـي را مـهـم تـريـن عامل وحدت امّت اسلامي مي داند:
«وَاعـْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَأً فَأَلَّفَ بـَيـْنَ قـُلُوبـِکـُمْ فـَأَصـْبـَحـْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا...؛ دسته جمعي به ريسمان خدايي چنگ اندازيد و از تفرقه و گروه گرايي بپرهيزيد، و به ياد آوريـد نـعـمـت و لطـف خـدا را در حـقـّتان، که بعد از دشمن بودنتان با هم، ميان قلوبتان پيوند ايـجـاد کـرد و بـه سـبـب لطـف و عـنـايـت او، دشـمـنـي تـان تـبـديـل بـه بـرادري شد و بدانيد شما در لبه تيز پرتگاهي بوديد که جز آتش بهره تان نمي شد و خدا نجاتتان داد....».[2]
قرطبي در تفسيراین آیه نوشته است:
هـمـانـا خـداي امـر بـه رفـاقـت و اُلفـت و نـهـي از تـفـرقـه نـمـوده؛ چـه ايـنـکه جماعت و وحدت، عامل نجات و تفرقه، عامل هلاکت است.[3]
همچنین طنطاوي مینویسد:
از مـحـور حـق مـتـفـرق نـشـويـد کـه سـبـب وقـوع اخـتـلافـات و دو دسـتـگـي بـيـنـتـان مـي گردد.[4]
محمد عبدُه مينويسد:
در بين بشر هيچ چيز ضرر آورتر از اختلاف نيست![5]
علامه طباطبايي مي فرمايد:
مـنـظـور از (نـعـمـت) در آيـه، وحدت و ثمره اين وحدت، برادري، اخوت و پيوند قلب هاست و مـنـظـور از (نـار) کـه در پـايـان آيـه آمـده اسـت، مـنـازعـات و جـنـگ هـاي قبل از اسلام است.[6]
[1] - ر.ک کتاب وحدت ،مقاله (وحدت در نهج البلاغه )مرحوم سید جواد مصطفوی ، ص120.
[2] - آل عمران: 103.
[3] - ر.ک کتاب وحدت ،مقاله (وحدت در نهج البلاغه )مرحوم سید جواد مصطفوی ، ص56.
[4] - الجواهر فی تفسیر قرآن،ج2،ص138.
[5] - تفسیر المنار ج4،ص21.
[6] - المیزان ،ج 3،ص371.
بـديـهي است که تکامل اجتماعات در پرتو وحدت ملي و سازگاري آحاد آن اجتماعات با هم ديگر است. به تعبير شهيد مطهري:
«شـک نبايد کرد که تکامل اجتماعي از راه وفاقها، هماهنگيها، تعاونها، همسازي و سـازگـاريهـاي جـمـعـي پـديـد ميآيد، نه از راه نزاعها و اختلافها و دعواها و تـضـادهـا... در واقـع در جـامـعـه هر چه کثرتها و تغايرها و اختلافها به وحدت بـيـشـتـري مـيرسـنـد و هر چه تنازعها و تضادها جاي خود را به تعاون و هماهنگي بيشتر مي دهند آن جامعه کاملتر ميگردد.»[1]
از این رو مولا علي(ع) همه را از تفرقه برحذر داشته می فرماید:
«اِيّاکُمْ وَالْفُرقَةَ؛ بپرهيزيد از تفرقه و جدايي».[2]
و خير و سعادت را در ترک تفرقه دانسته می فرماید:
«اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ لَمْ يُعْطِ اَحَداً بِفُرْقَةِ خَيْراً؛ خداوند سبحان احدي را با تفرقه به خير و سعادت نرساند.»[3]
اجـتـمـاعـي کـه اسـاسـش بـر پـايـه اخـتـلاف و گـرايش هاي متشتّت و پراکنده نهاده شود، جنگ و جدال حکومت هميشگي است و راه فنا و نيستي به رويش باز است.[4]
امام علی(ع) ضمن آنکه تفرقه را عامل ذلت جوامع میداند، می فرماید:
«به فرجام امور اُمت هاي گذشته نيک بنگريد، در آن هنگام که به تفرقه و پراکندگي روي آورده و اُلفـت و دوسـتـي شـان از بـيـن رفـت، سخن هاشان گوناگون (قرائت هايشان متفاوت) و دل هـاشـان از هـم جـدا، بـه حـزب هـا و گـروه هـاي مـخـتـلف تـقـسـيـم شـده و بـا تـفـرقـه در مـقـابـل هم قرار گرفتند، خداوند نيز لباس کرامت و سروري را از آن ها جدا نمود و نعمت هايشان را سلب و به مشکلاتشان درفکند.»[5]
سپس با اشاره به اينکه تفرقه، ستون فقرات اُمت را ميشکند، توصيه ميفرمايد:
«از هر امري که ستون فقرات اُمت ها را شکسته و قدرت و بُنيه آن ها را در هم کوفت، مانند کينه ها و دشمني ها و فرار افراد از يکديگر و... اجتناب کُنيد.»[6]
قرآن شريف هنگامي که عذابهاي الهي را براي امُت ها ذکر ميکند، گروه گرايي و تفرقه را جزو عذاب ها دانسته، ميفرمايد:
«هـُوَ الْقـادِرُ عـَلي اَنْ يـَبـْعـَثَ عـَلَيـْکـُمْ عـَذابـاً مـِنْ فـَوْقـِکـُم اَوْ مِنْ تَحْتِاَرْجُلِکُمْ اَوْ يَلْبِسَکُمْ شِيَعاً؛ خدا قادر است از بالا و زير پا (عذاب هاي آسماني و زميني) شما را معذب و يا شما را با گروه گروه شدن عذاب کند».[7]
و در جاي ديگر میفرماید:
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذينَ تَفَرَّقُوا... اُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ؛ شما مانند کساني مباشيد که راه تفرقه و اختلاف پيمودند... آنها گرفتار عذاب بزرگ خواهند شد».[8]
بـايد توجه نمود که سِرّ اين همه تأکيد براي پرهيز از تفرقه و تشتّت اين است که اختلاف مـايه اصلي فساد است و ملتي که در ميان آنان اختلاف باشد به سوي بدبختي کشانده شده و بـه تعبیر قـرآن دچـار عـذاب دردنـاکـي مـي شـونـد کـه تبديل زندگي سعادتمند به زندگي شقاوت آلود ذلت بار، کم ترين آن است.
قـرآن، يکي از ويژگي هاي مشرکان را تفرقه ديني و گروه گروه شدن براساس قرائت هاي مختلف از دين دانسته و مسلمانان را از اين کار برحذر داشته است.
«... وَ لا تـَکـُونـُوا مـِنَ الْمـُشـْرِکـيـنَ مـِنَ الَّذيـنَ فـَرَّقُوا دينَهُمْ وَ کانُواشِيَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ؛ از مـشـرکـين، آن ها که در دين دچار تفرقه و گروه گرايي شده اند، نباشيد آنها هر گروهشان خود را حق دانسته و به راه و شيوه خود ميبالد».[9]
قرآن در اين آيه، مشرکين را به خصوصيترين صفاتي که دارند معرفي نموده و آن اين است که در دين، متفرق و دسته دسته و گروه گروهاند.[10]
دربارهي زيان تفرقه و اختلاف و مبارزه با کسي که ميخواهد يکپارچگي مسلمين را به هم بزند و ميان آنها پراکندگي ايجاد کند، علي(ع) آخرين سخن را ميگويد و با کمال صراحت، فتنهانگيز و تفرقه افکن را مستوجب قتل ميداند، نه تنها تفرقه افکن فعلی و موجود را سزاوار چنين عقوبتي ميداند، بلکه حتي کسي را که شعار تفرقه دهد و قدم نخستین برای ایجاد انشقاق بین مسلمين را بردارد و زمزمهي اختلاف سر دهد، سزاوار قتل ميداند. حضرت در اين باره چنين ميفرماید:
«راي اکثريت بزرگان اسلام را پيروي کنيد که دست خدا همراه جماعت است. از تکروي و کناره گيري بپرهيزيد که کنارهگيري از جماعت، نصيب شيطان است، چنانکه گوسفند کناره گيرنده از گله و چوپان، نصيب گرگ میشود. بدانيد و آگاه باشيد، هر کس شعار تفرقه دهد سزاوار قتل است، او را بکشيد، هر چند اين شعار از زير عمامه و از دهان من خارج شود.»[11]
پيداست که شعار تفرقه موجب فتنه ميشود و خداوند سبحان در قرآن کريم فرموده است «و الفتنه اشد من القتل؛[12] فتنهانگيزي از کشتن بدتر است.»
زيرا فتنهانگيزي مردم را زجرکش ميکند.
[1] - نقدی بر مارکسیسم،ص276.
[2] - نهج البلاغه خطبه 127.
[3] - نهج البلاغه ،خطبه 176.
[4] - ترجمه و تفسیر المیزان ،ج6،ص283.
[5] - نهج البلاغه ،خطبه 192.
[6] - نهج البلاغه ،خطبه 192.
[7] - انعام: 65.
[8] - آل عمران: 105.
[9] - روم / 31 ـ 32.
[10] - ترجمه و تفسیر المیزان ،ج31،ص242.
[11] - نهج البلاغه خطبه127.
[12] - بقره 191.