مقدمه
وفاداری از صفات برجسته و جدایی ناپذیر یک انسان متخلق به اخلاق حسنه می باشد. در قرآن و روایات دربارة عهد و پیمان و میثاق و وفا و پایبندی به آن، سفارش زیادی شده است.
وفاي به عهد و پايبندي به تعهدات از نظر اسلام از عالي ترين فضايل انساني است. قرآن کريم و آثار ائمهي معصوم(ع) حاکي از اين است که وفاي به عهد يکي از شرايط اساسي «ايمان» محسوب ميشود و تخطي از آن در حکم بيديني و بي ايماني است.
اين اصل در محدودهي روابط داخلي مسلمانان با يکديگر خلاصه نميشود، بلکه مسلمين موظفند در برابر بيگانگان و کفار نيز اين اصل را رعايت کنند.
همچنین علمای علم اخلاق وفای به عهد و پیمان را یكی از فرایض و از جمله آداب معاشرت و حسن سلوك با مردم به شمار میآورند.
در اهمیت وفای به عهد همین بس كه خدای متعال آنگاه كه میخواهد از حضرت اسماعیل(ع) به عظمت نام ببرد وفای به عهد را به عنوان یكی از اوصاف برجستة او یادآور میشود و میفرماید:
«وَ اذْكُرْ فِی الْكِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِیًّا؛در كتاب آسمانی خود از اسماعیل یاد كن كه او در وعده هایش صادق، و رسول و پیامبر بزرگی بود».[1]
جالب آنكه در این آیه وفای به عهد را پیش از مقام نبوّت و رسالت می آورد، گویی كه صدق وعهد، پایه نبوّت است.
[1] - مریم / 54.
وفاي به عهد و پايبندي به تعهدات از نظر اسلام از عالي ترين فضايل انساني است. قرآن کريم و آثار ائمهي معصومين عليهمالسلام حاکي از اين است که وفاي به عهد يکي از شرايط اساسي «ايمان» محسوب ميشود و تخطي از آن در حکم بيديني و بي ايماني است.
در سايه وفاى به عهد و پيمان، باران رحمت الهى و مواهب و بركات او بر جوامع بشرى سرازير مىشود و بلاها برطرف مىگردد.
اهمیت وفای به عهد در ضرورتهاي حيات تمدني انسانها به درجهاي از اهميت است که ميتوان گفت اگر همهي امتيازات تمدن براي يک جامعه فراهم شود، مگر اين پديدهي حياتي، آن جامعه نميتواند از تمدن دم بزند.
تعهد دو جنبهي خلقي و خالقي دارد: جنبهي خلقي آن همان پيمانهاي متداول در جوامع انساني است که ضرورت و جبر حيات اجتماعي ايفاي آنها را حتمي ميسازد، جنبهي خالقي آن عبارتست از به گرو گذاشتن شخصيت انساني که رو به ماوراي طبيعت دارد.
امام علی(ع) یکی از علت های فرستادن انبیا به سوی آدمیان را، شکستن عهد و پیمان الهی انسانها می داند که خداوند از آنها گرفته بود.
خداوند تعهد را به وسيله دو نوع حجت از انسانها گرفته است: حجت اول: انبياي الهي که با آوردن معجزات و بيان براهين و دلائل کاملا روشن انسانها را به سوي خدا رهبري نمودهاند و آنان از اين راه با خدا تعهد ميبندند. حجت دوم: عقل سليم و وجدان پاک انسانهاست که تبعیت از فرامین الهی را لازم میشمرد.
وفا در لغت از ریشة «وفىّ» است. به معنی وفادار بودن به عهد و پيمان الهى و عهد و پيمان با مردم در هر حالی است.
اين معنا نزديك به معناى صدق و راستى است. يعنى هر كس داراى صدق و راستى باشد، قطعا به عهد و پيمان خود وفادار است.
امام علی در یکی از خطبه های نهج البلاغه ضمن ستودن وفا آن را ملازم راستی و صدق میداند:
«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ وَ لَا أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَى مِنْهُ ؛اى مردم وفا همراه راستى است، كه سپرى محكمتر و نگهدارندهتر از آن سراغ ندارم».[1]
اين در واقع يكى از مهمترين آثار و بركات دنيوى وفای به عهد است كه آن را به عنوان محكمترين سپر معرفى مىكند؛ زيرا اساس زندگى اجتماعى، تعاون وهمكارى و اعتماد متقابل مردم به يكديگر، و پايبندى به قراردادها و تعهدات فردى و اجتماعى است كه اگر پايههاى آن متزلزل شود چيزى جاى آن را نمىگيرد. به تعبير ديگر اگر سرمايه اعتماد وجود داشته باشد، فقدان سرمايههاى ديگر قابل حلّ است، ولى اگر سرمايه اعتماد نباشد وجود ديگر سرمايهها سودى نمىبخشد، و اصولا پايه اصلى دين را وفاى به پيمانها و تعهدات تشكيل مىدهد.
در سايه وفاى به عهد و پيمان، باران رحمت الهى و مواهب و بركات او بر جوامع بشرى سرازير مىشود و بلاها برطرف مىگردد.[2]
در رابطه ميان «وفاء» و «صدق» میتوان گفت كسى كه پيمان مىبندد و مىگويد: من فلان كار را انجام مىدهم، هنگامى كه پيمان شكنى كند، در واقع دروغ گفته است، و آدم پيمان شكن را مىتوان آدمى دروغگو به شمار آورد، و از آنجا كه حسن صداقت و زشتى دروغ بر همه كس آشکار است، امام(ع) وفاى به عهد و پيمان شكنى را قرين اين دو مىشمارد، تا حسن و قبح آن دو روشنتر شود.
قرآن مجید یكی از ویژگیها و خصوصیات افراد با ایمان را وفای به عهد میداند و میفرماید:
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ؛ مؤمنان آنها هستند كه امانتها و عهد خود را مراعات می كنند».[3]
در جای دیگر، قرآن مجید وفای به عهد را نشانه افراد نیكوكار دانسته و میفرماید:
«... الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا...؛ نیكوكاران كسانی هستند كه به عهد خود (هنگامی كه عهد بستند) وفا می كنند... ».[4]
همچنین درباره وفای به عهد میفرماید:
«... أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً؛ ... به عهد (خود) وفا كنید كه از عهد سؤال می شود».[5]
[1] -نهج البلاغه، خطبه 41.
[2] - پيامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 2، صفحهى 450
[3] - مؤمنون / 8
[4] - بقره / 177.
[5] - اسراء / 34.
امیر مؤمنان علی(ع) در نامة تاریخی خود به مالك اشتر فرمان میدهد كه اگر به دشمن خود هم وعدهای دادهای، باید به پیمان خود وفا كنی؛ میفرماید:
«اگر بین خود و دشمنت پیمانی بستی و یا تعهد كردی كه به او پناه دهی، جامه وفا را بر عهد خود بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار و جان خود را سپر تعهّدات خویش قرار ده!»[1]
اهمیت وفای به عهد در ضرورتهاي حيات تمدني انسانها به درجهاي از اهميت است که ميتوان گفت اگر همهي امتيازات تمدن براي يک جامعه فراهم شود، مگر اين پديدهي حياتي، آن جامعه نميتواند از تمدن دم بزند.
در آئین مقدس اسلام وفای به عهد یكی از وظایف مسلمین است، خواه موقع جنگ باشد یا در حال عادی، طرف پیمان مسلمان باشد یا غیرمسلمان؛ به این ترتیب پای بند بودن به تعهّدات (با دوست و دشمن) از مهمترین پایه های نظام اجتماعی بشر است.
در روايات آمده است كه «طلحه و زبير» مدّتى بعد از بيعت با «على(ع)» به خدمتش آمدند و براى رفتن به «عمره» از آن حضرت اجازه گرفتند. امام(ع) كه آثار نفاق و پيمانشكنى را در آنان مىديد، بار ديگر از آنها پيمان وفادارى و بيعت گرفت، ولى همانگونه كه مىدانيم به پيمان خود وفادار نماندند و آتش «جنگ جمل» را روشن كردند كه در آن آتش، بيش از ده هزار نفر از مسلمين سوختند.
«ابن ابى الحديد» در يكى از كلمات خود نقل مىكند كه «على» (ع) در آن روزى كه «زبير» با او بيعت كرد فرمود: «من از اين بيم دارم كه تو پيمان خود را بشكنى و با اين بيعت مخالفت كنى» عرض كرد: «بيم نداشته باش چنين چيزى تا ابد از من سر نمىزند» امام (ع) فرمود: «خداوند گواه و شاهد من بر اين موضوع باشد» عرض كرد: «آرى» پس از چند روز «طلحه و زبير» خدمت امير مؤمنان (ع) آمدند و عرض كردند: «تو مىدانى در زمان حكومت «عثمان» چه اندازه به ما جفا شد و مىدانى او همواره طرفدار «بنى اميّه» بود اكنون كه خداوند خلافت را به تو سپرده است، بعضى از اين فرمانداريها را در اختيار ما بگذار» امام (ع) فرمود: «به قسمت الهى راضى باشيد تا من در اين باره فكر كنم و بدانيد من كسى را در اين امانت شريك نمىكنم مگر اين كه از ديانت و امانت او راضى و مطمئن باشم...». آنها از نزد حضرت بيرون آمدند در حالى كه يأس از رسيدن به مقام، آنها را فرا گرفته بود و چيزى نگذشت كه اجازه براى «عمره» گرفتند.[2]
[1] - نهج البلاغه ، نامه 53.
[2] - پيام امام شرح تازه وجامعى برنهج البلاغه، ج 1 ، صفحهى 421.
به جهت اهمیت فوق العادهای كه وفای به عهد دارد در تعلیمات اسلامی آمده است که هر كس بخواهد به دیگری وعدهای بدهد باید در موقع دادن تعهّد، توانایی خود را ارزیابی كند كه آیا میتواند به وعدهای كه میدهد وفا كند یا نه و در صورتی كه توانایی ندارد، وعده ندهد.
امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«لا تعد بما تعجز عن الوفاء؛ چیزی را كه از وفا كردن به آن عاجزی وعده مكن».[1]
[1] - فهرست غرر، ص 407، شماره 10177.
چنان که گذشت، از ديدگاه امام علي(ع)، وفاي به عهد و پايبندي بر پيمان، دوست و دشمن نمیشناسد. امام در فرمان خود به مالک اشتر او را به پايبندي به ميثاق با دشمنان سفارش ميکند و ميفرمايد:
«... اگر بين خود و دشمنت پيمان پستي و او را از جانب خويش امان دادي، بر پيمانت استوار باش و آنچه بر ذمه داري ادا کن و خود راچون سپري برابر پيمانت قرار ده؛ زيرا مردم، با همه هواهاي گوناگون و آراي مختلف، بر هيچ چيز از واجبات خدا چون وفاي به عهد همداستان نيستند و مشرکـان نيز آن را لازم ميشمارنـد، بـدان سبب که زيـان و بـد فرجـامي، پيمان شکني را دريافتهاند ...».[1]
در جنگ صفين، حضرت وقتي بر اثر فشار سربازانش پيمان آتش بس را پذيرفت، پس از آشکار شدن نتيجه رايزني ابوموسي اشعري و عمر و عاص و پافشاري يارانش بر لغو پيمان و ادامه نبرد، فرمود: «آيا پس از بستن پيمان ازآن برگردم؟! آيا نه اين است که خداوند ميفرمايد: «چون با خدا عهدي بستيد،بدان وفا کنيد و چون سوگند اکيد خورديد، بر آن استوار باشيد».
ارزش ديدگاه حضرت علي(ع) در خصوص وفاي به عهد وقتي آشکار ميشود که سيره و سفارشهاي وي، با احکام مکاتب دیگر و عملکرد سردمداران حکومتهای غربی، مقايسه شود.
[1] - نهج البلاغه، نامه 53.
امام علی(ع) در یکی از خطبههای نهج البلاغه که در قالب دعاست در مورد پیمانهایی که با خداوند بسته و سپس به آنها وفا نکرده، میفرماید:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ؛ خدايا از من در گذر آنچه را از من بدان داناترى و اگر بار ديگر به آن باز گردم تو نيز به بخشايش باز گرد. خدايا، آنچه از اعمال نيكو كه تصميم گرفتم و انجام ندادم ببخشاى خدايا، ببخشاى آنچه را كه با زبان به تو نزديك شدم ولى با قلب آن را ترك كردم. خدايا، ببخشاى نگاههاى اشارت آميز، و سخنان بىفايده، و خواستههاى بى مورد دل، و لغزشهاى زبان را».[1]
آیت الله مکارم شیرازی در شرح و توضیح این فراز از نهج البلاغه نوشته است: این خطبه در مورد پيمانهايى است كه انسان با خود، يا با خداى خود مىبندد، سپس به آن وفا نمىكند، عرضه مىدارد: «خداوندا آنچه را از كارهاى نيك كه بر آن تصميم گرفتم و عهد و پيمان بر آن بستم، ولى وفايى نسبت به آن از من نديدى، بر من ببخش؛ جمله «ما و أيت من نفسي» (پيمانى را كه با خود بستم) ممكن است اشاره بهامورى باشد كه دو طرف عهد و پيمان، خود انسان است، خودش با خودش عهد مىكند، كه انجام آن نشانه شخصيت انسان و عزم راسخ او در كارها است و شكستن آن دليل بر سستى اراده مىباشد كه بايد از آن به خدا پناه برد.
و يا اين كه يك طرف پيمان خود او است و طرف دوم خدا است كه در واقع اين معنا، در جمله مزبور در تقدير است. در اين صورت اشاره به تمام پيمانهاى الهى است كه انسان با خدا پيمان بسته و به آن وفا نكرده است. زيرا بسيارند كسانى كه در مشكلات و گرفتارىها، پيمانهاى محكمى با خدا مىبندند، امّا هنگامى كه طوفان حوادث فرو مىنشيند و به كام دل مىرسند، همه پيمانها فراموش مىشود.[2]
آياتی از قرآن است که لزوم وفاي به عهد الهي را دستور ميدهد، چنان که شامل تعهدهاي فطري و عقلي و وجداني دربارهي اطاعت به دستورات و تکاليف الهي نيز ميگردد، آيهي 60 از سورهي يس، همين تعهد را گوشزد ميکند:
«الم اعهد اليکم يا بنيآدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لکم عدو مبين، و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم؛ اي فرزندان آدم، آيا من با شما تعهد نبستم که شيطان را نپرستيد، زيرا او دشمن آشکار شما است ومن را عبادت کنيد، اينست صراط مستقيم».
تعهد دو جنبهي خلقي و خالقي دارد: جنبهي خلقي آن همان پيمانهاي متداول در جوامع انساني است که ضرورت و جبر حيات اجتماعي ايفاي آنها را حتمي ميسازد، جنبهي خالقي آن عبارتست از به گرو گذاشتن شخصيت انساني که رو به ماوراي طبيعت دارد. تاکنون در جنبهي خلقي تعهدها که بر مبناي جبر حيات اجتماعي انسانها در جريان بوده است، آن جبر و ضرورتي نبوده است که در برابر زورگويان و قدرتمندان هم مستحکم و پايدار بوده باشد. اين ضعف و ناپايداري ناشي از آن بوده است که با قطعنظر از جنبهي خالقي تعهدها، انگيزهي ديگري جز ضرورت جبر اجتماعي وجود ندارد که متعهد را به ايفاي تعهد ملزم نمايد. از طرف ديگر ميدانيم که نظم و مقررات اجتماعي در برابر زورگوئي قدرتمندان بيخبر از انسان مانند تار عنکبوتي است بيدوام و ناپايدار، در صورتيکه فرد و جامعهاي که جنبهي خالقي تعهد را انگيزهي خود قرار بدهد، بدان جهت که شخصيت انساني الهي خود را در گرو تعهد خود ميبيند، لذا ايفاي تعهد را نوعي تنفس ضروري حيات خود ميداند.
خداوند متعال عهدي را که با انسانها بسته است وفا ميکند. وفاي خداوندي به عهدي که بسته است از صفات جلاليهي او است که با کمال بينيازي و غناي مطلق خبر از ايفاي عهدي که بسته است ميدهد.
او خود را در حد اعلاي وفاکنندهي به عهد توصيف ميفرمايد:
«و من اوفي بعهده من الله؛ و کيست وفاکنندهتر از خدا به عهد خويشتن».[3]
اما از انسانها نیز انتظار دارد که به عهد الهی خود وفا کنند:
«الم اعهد اليکم يا بنيآدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لکم عدو مبين و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم؛ اي فرزندان آدم، مگر با شما عهد نبستهام که شيطان را نپرستيد، قطعا او دشمن آشکاري براي شما است، و مرا بپرستيد اينست راه راست».[4]
دربارهي اين مسئله که خداوند متعال چگونه از انسانها تعهد گرفته است که او را عبادت کنند و شيطان را عبادت نکنند، مناسبترين آن اينست که خداوند تعهد را به وسيله دو نوع حجت از انسانها گرفته است.
حجت اول: انبياي الهي که با آوردن معجزات و بيان براهين و دلائل کاملا روشن انسانها را به سوي خدا رهبري نمودهاند و آنان از اين راه با خدا تعهد ميبندند.
حجت دوم: عقل سليم و وجدان پاک انسانها است.
امام علی(ع) یکی از علت های فرستادن انبیا به سوی آدمیان را شکستن عهد و پیمان الهی انسانها میداند.
در حقيقت، عدم شناخت آنها نسبت به خدا سبب شد كه در درّه هولناك شرك سقوط كنند و شياطين، اطراف آنها را بگيرند و از عبادت و اطاعت خدا را باز دارند. امام مىفرمايد:
«لَمّا بدّل اكثر خلقه عهد اللّه اليهم فجهلوا حقّه و اتّخذوا الانداد معه و اجتالتهم الشّياطين عن معرفته و اقتطعتهم عن عبادته؛ اين در زمانى بود كه اكثر مردم پيمانى را كه خدا از آنها گرفته بود دگرگون ساختند، حقّ او را نشناختند و همتا و شريكانى براى او قرار دادند و شياطين، آنها را از معرفت خداوند بازداشتند و به هر سو مىكشيدند و آنها را از عبادت و اطاعتش جداكردند».[5]
در اين كه منظور از اين عده و پيمان الهى چيست، بسيارى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به پيمان عالم ذر میدانند. به تعبيرى ديگر، خداوند، انسان را بر فطرت پاك آفريده كه در درون ذاتش با حقيقت توحيد آشناست، به نيكيها علاقمند و از بديها بيزار است. اگر اين فطرت، پاك باقى مىماند چه بسا الطاف الهيّه، همه انسانها را به سوى كمال رهنمون مىشد و پيامبران، كمك كاران و ياوران آنها در اين راه بودند و بار مسئوليّت آنان بسيار سبك مىشد ولى انحراف از فطرت چه از جهت معارف توحيدى كه نتيجه آن گرايش به شرك و بتپرستى شد و چه از جهت عملى كه نتيجهاش تسليم هوا وهوس و شياطين بودن گرديد، سبب شد كه خداوند، پيامبران بسيارى را با مسئوليتهاى بسيارى سنگين به سوى جامعه بشريّت بفرستد.[6]
در قرآن مجيد آيات مربوط به پيمان و پيمانشكنى فراوان است. اين آيات با بيانات مختلف عظمت تعهد و پيمان را چنان مطرح مىكند كه در برابر آن هيچ يك از شئون انسانى در ارتباط با جز خود به آن پايه از اهميت به نظر نمىرسد.
آياتى از قرآن مجيد يك طرف عهد و پيمان را خدا معرفى مىكند. در حقيقت هر تعهد مشروعى كه ميان انسانها بسته مىشود، از آن جهت كه شخصيت انسانى كه جنبه الهى دارد و در گرو معاهده قرار مىگيرد، شكستن تعهد و عمل نكردن به پيمان، مخالفت با خدا محسوب مىشود. اين نكته در فرمان مالك اشتر صريحا تذكر داده شده است.
پيمانهايى كه مردم با ايمان با يكديگر يا با رهبر عظيم الشان اسلام مىبستند، طرف آنان بطور مستقيم، انسانها و پيمان مربوط به اصلاح زندگى مادى و معنوى خودشان بود، نه عبادتهاى مستقيم، مانند نماز و روزه و با اين حال خداوند آن پيمانها را با جنبه الهى يادآور مىگردد.قرآن در این مورد می فرماید:
«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ؛ از مؤمنان مردانى در ايفاء به عهدى كه با خدا بستند، صدق ورزيدند».[7]
[1] - نهج البلاغه ، خطبه 78.
[2] - پيامامامشرحتازه وجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3، صفحهى 260.
[3] - توبه ،آيهي 111.
[4] - یس ، آیة 60،61.
[5] - نهج البلاغه ، خطبة 1.
[6] - پيامامام، ج 1، صفحهى 214.
[7] - احزاب ،آیة 23.