اگر انسان مسلمان از نیروی خشم و غضب برخوردار نبود یا اگر بود از آن در مسیر اهداف انسانی و الهی استفاده نمیکرد چگونه میتوانست در مقابل دشمنان حق ایستادگی کند؟ امام علی(ع) در این باره میفرماید:
«من احد سنان الغضب لله قوی علی قتل اشدا الباطل؛ آن کس که دندان خشم را در راه خدا برهم بفشارد بر نابودی سختترین باطل گرایان توانمند گردد.» [1]
خداوند نسبت به کسانی که برای او خشم میگیرند و هر گاه باطلی ببینند خشمناک میشوند ارزش زیادی قائل است. در حدیث است که حضرت موسی(ع) فرمود: پروردگارا! کیستند آن کسان تو که در آن روز که هیچ سایهای جز سایه تو نیست آنها در سایه عرش تو هستند؟ خداوند فرمود: کسانی که هرگاه حرام های من حلال شمرده شوند مانند پلنگ زخم خورده خشمناک میشوند.[2]
حس خشم مانند هر حس انسانی دیگر زمانی ارزش واقعی خود را مییابد که در راه خدا باشد؛ اگر همین حس را در راه غیر خدا مصرف کنیم قطعا عمل ما مجازات خواهد داشت.
اگر به سیره بزرگان دینی خود نگاه کنیم خواهیم دید که آنها از خشم جز در موارد دفاع از حق و حقیقت استفاده نمیکردند؛ امام علی(ع) میفرماید: پیامبر خدا برای دنیا به خشم نمیآمد؛ اما هر گاه حق او را به خشم میآورد هیچ کس را نمیشناخت و هیچ چیز نمیتوانست جلوی خشم او را بگیرد تا آنگاه که انتقام حق را میگرفت.[3]
هنگامی که قرار شد که ابوذر را به بیابان خشک ربذه تبعید کنند؛ امام علی(ع) در هنگام بدرقه ابوذر به او گفت:
«ای ابوذر! همانا تو برای هدا به خشم آمدی پس امید به کسی داشته باش که به خاطر او غضبناک شدی این مردم برای دنیای خود از تو ترسیدند و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی پس دنیا را که به خاطر آن از تو ترسیدند به خودشان واگذار و با دین خود که برای آن ترسیدی از این مردم بگریز... .»[4]
در سیره امام علی (ع) جلوههای خشم تنها در موارد جلب رضای خداوند دیده میشود سعید بن قیس همدانی گوید: علی (ع) را در زمانی غیر مناسب در سایه دیواری دیدم عرض کردم: مولای من! چرا در این وقت از خانه بیرون آمدهاید؟ فرمود: از خانه بیرون نیامدم مگر آنکه مظلومی را یاری کنم و یا بی پناهی را پناه دهم. در آن حال زنی را دیدم که از فرط ناراحتی میلرزید با قلب پر اضطراب نزد مولا ایستاده عرض کرد: شوهرم به من ظلم نموده و سوگند یاد کرده که مرا کتک بزند. اگر ممکن است به خانه ما تشریف آورده وساطت کنید شاید شوهرم از من بگذرد. مولا لحظهای سر به زیر افکند، سپس فرمود: به خدا سوگند تا حق مظلوم را نستانم آرام نخواهم گرفت. سپس از آن زن نشانی منزل را خواست. پس از شناسایی منزل راهی آن شد. چون به منزل رسید صاحب خانه را صدا زد. جوانی از خانه بیرون آمد. مولا سلام نموده فرمود: ای جوان! از خشم خدا بیندیش، تقصیر این زن چه بوده که او را ترساندهای؟ جوان مغرور و سبک مغز بدون رعایت ادب گفت: شما را با این مسئله چه کار؟ به خدا سوگند اگر بخواهم او را کیفر کنم، کیفر خواهم کرد. مولا از حرکت بیادبانه و جسورانه جوان در خشم شد... و فرمود: من تو را به معروف امر نموده و از فعل منکر نهی میکنم اما تو با گستاخی جواب میگویی، تا فرصت از دست نرفته از عملت توبه کن و گرنه با این شمشیر گردنت را خواهم زد. در آن هنگام مردم جمع شده و درباره گذشت از او وساطت میکردند. جوان که فهمید از عمر او لحظاتی بیش نمانده پرسید این مرد کیست؟ گفتند: امیرمومنان است. فورا از گناهش پوزش خواسته به دست و پای مولا افتاد و گفت: مولایم مرا ببخش. از این پس حق او را رعایت خواهم کرد و از تقصیر او می گذرم. در آن وقت مولا به زن امر نمود تا با اطمینان خاطر به منزل رود. [5]