خشم و آثار آن

فهرست مطلب

مقدمه

همه انسانها کم و بیش حالت روحی خشم را می شناسند و در زندگی بارها آن را تجربه کرده‌اند. روان شناسان خشم را نوعی هیجان روحی می‌دانند که معمولا بر اثر واکنش شخص نسبت به رفتار ناپسند و ناشایست دیگران خود را نشان می‌دهد. خشم گاهی یک رنجش خاطر و ناراحتی آنی و زود گذر است و گاهی یک عصبانیت تمام عیار که ممکن است ریشه های آن تا سال ها در زمینه روابط انسانی به عنوان کینه باقی بماند.



پرخاشگری و عکس‌العمل تند و خشن حالتی غریزی است که اکثر ما هنگامی که خشمگین می‌شویم از خود بروز می‌دهیم. خشم عکس‌العمل طبیعی در برابر تهدید خطر و ... است که به ما اجازه می‌دهد که در شرایط بحرانی از خود دفاع کنیم. بنابراین عصبانیت و خشم برای بقا و پایداری انسانها ضروری و اجتناب ناپذیر است.
«حلم» از فضائل عالی انسانی است که ناشی از تعدیل هیجانات و مقاومت در برابر انگیزه‌های محرک است و یکی از علامات بارز رشد مغزی و روانی انسانی است. مقاومت و خویشتن داری در برابر عوامل هجان انگیز که از فرو نشاندن غلیان حس انتقام جویی سرچشمه می‌گیرد نشان دهنده ظرفیت روان در مقابل علل و انگیزه‌هایی است که مغزها و ارواح سبک را به نوسان و اضطراب در می‌آورد. این فضیلت بزرگ منشا صبر و شکیبایی در مجرای رویدادهاست و از نظر ارزش کمتر فضیلتی به درجه آن می‌رسد.
برای معالجه اساسی غضب نیز باید ریشه‌های غضب را جستجو و با آن مبارزه کرد. گاهی عجب، افتخار، تکبر، لجاجت، مزاح و غیره ریشه غضب است.


خشم یک نوعی احساس است که همواره بین دو حالت متغیر است؛ خشم می‌تواند ناشی از یک ناراحتی جزئی و یا در نوع حاد واکنشی جنون آمیز باشد. هنگامی که دچار خشم می شوید آثار فیزیولوژیک خشم در بدن ظاهر می شود: ضربان قلب و فشار خونتان بالا می رود و میزان ترشح هورمون‌ها نیز افزایش می یابد. عصبانیت می‌تواند به دلیل حوادث و رویدادهای بیرونی و یا تغییرات درونی باشد. ممکن است شما از شخص خاصی رنجیده باشید و رفتار آنها باعث عصبانیت شما شده باشد. فکر کردن و نگرانی در مورد مسائل و مشکلات روزمره یا به یاد آوردن وقایعی که قبلا باعث ناراحتی شما شده‌اند نیز از عواملی هستند که می‌توانند خشم شما را برانگیزند.

پرخاشگری و عکس العمل تند و خشن حالتی غریزی است که اکثر ما هنگامی که خشمگین می‌شویم از خود بروز می‌دهیم. خشم عکس العمل طبیعی در برابر تهدید خطر و ... است که به ما اجازه می‌دهد که در شرایط بحرانی از خود دفاع کنیم. بنابراین عصبانیت و خشم برای بقا و پایداری انسانها ضروری و اجتناب ناپذیر است.

 


اگر انسان مسلمان از نیروی خشم و غضب برخوردار نبود یا اگر بود از آن در مسیر اهداف انسانی و الهی استفاده نمی‎کرد چگونه می‌توانست در مقابل دشمنان حق ایستادگی کند؟ امام علی(ع) در این باره می‌فرماید:

«من احد سنان الغضب لله قوی علی قتل اشدا الباطل؛ آن کس که دندان خشم را در راه خدا برهم بفشارد بر نابودی سخت‌ترین باطل گرایان توانمند گردد.» [1]

خداوند نسبت به کسانی که برای او خشم می‌گیرند و هر گاه باطلی ببینند خشمناک می‌شوند ارزش زیادی قائل است. در حدیث است که  حضرت موسی(ع) فرمود: پروردگارا! کیستند آن کسان تو که در آن روز که هیچ سایه‌ای جز سایه تو نیست آنها در سایه عرش تو هستند؟ خداوند فرمود: کسانی که هرگاه حرام های من حلال شمرده شوند مانند پلنگ زخم خورده خشمناک می‌شوند.[2]

حس خشم مانند هر حس انسانی دیگر زمانی ارزش واقعی خود را می‌یابد که در راه خدا باشد؛ اگر همین حس را در راه غیر خدا مصرف کنیم قطعا عمل ما مجازات خواهد داشت.

اگر به سیره بزرگان دینی خود نگاه کنیم خواهیم دید که آن‌ها از خشم جز در موارد دفاع از حق و حقیقت استفاده نمی‌کردند؛ امام علی(ع) می‎فرماید: پیامبر خدا برای دنیا به خشم نمی‌آمد؛ اما هر گاه حق او را به خشم می‌آورد هیچ کس را نمی‌شناخت و هیچ چیز نمی‌توانست جلوی خشم او را بگیرد تا آنگاه که انتقام حق را می‌گرفت.[3]

هنگامی که قرار شد که ابوذر را به بیابان خشک ربذه تبعید کنند؛ امام علی(ع) در هنگام بدرقه ابوذر به او گفت:

«ای ابوذر! همانا تو برای هدا به خشم آمدی پس امید به کسی داشته باش که به خاطر او غضبناک شدی این مردم برای دنیای خود از تو ترسیدند و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی پس دنیا را که به خاطر آن از تو ترسیدند به خودشان واگذار و با دین خود که برای آن ترسیدی از این مردم بگریز... .»[4]

در سیره امام علی (ع) جلوه‌های خشم تنها در موارد جلب رضای خداوند دیده می‌شود سعید بن قیس همدانی گوید: علی (ع) را در زمانی غیر مناسب در سایه دیواری دیدم عرض کردم: مولای من! چرا در این وقت از خانه بیرون آمده‌اید؟ فرمود: از خانه بیرون نیامدم مگر آنکه مظلومی را یاری کنم و یا بی پناهی را پناه دهم. در آن حال زنی را دیدم که از فرط ناراحتی می‌لرزید با قلب پر اضطراب نزد مولا ایستاده عرض کرد: شوهرم به من ظلم نموده و سوگند یاد کرده که مرا کتک بزند. اگر ممکن است به خانه ما تشریف آورده وساطت کنید شاید شوهرم از من بگذرد. مولا لحظه‌ای سر به زیر افکند، سپس فرمود: به خدا سوگند تا حق مظلوم را نستانم آرام نخواهم گرفت. سپس از آن زن نشانی منزل را خواست. پس از شناسایی منزل راهی آن شد. چون به منزل رسید صاحب خانه را صدا زد. جوانی از خانه بیرون آمد. مولا سلام نموده فرمود: ای جوان! از خشم خدا بیندیش، تقصیر این زن چه بوده که او را ترسانده‌ای؟ جوان مغرور و سبک مغز بدون رعایت ادب گفت: شما را با این مسئله چه کار؟ به خدا سوگند اگر بخواهم او را کیفر کنم، کیفر خواهم کرد. مولا از حرکت بی‌ادبانه و جسورانه جوان در خشم شد... و فرمود: من تو را به معروف امر نموده و از فعل منکر نهی می‌کنم اما تو با گستاخی جواب می‌گویی، تا فرصت از دست نرفته از عملت توبه کن و گرنه با این شمشیر گردنت را خواهم زد. در آن هنگام مردم جمع شده و درباره گذشت از او وساطت می‌کردند. جوان که فهمید از عمر او لحظاتی بیش نمانده پرسید این مرد کیست؟ گفتند: امیرمومنان است. فورا از گناهش پوزش خواسته به دست و پای مولا افتاد و گفت: مولایم مرا ببخش. از این پس حق او را رعایت خواهم کرد و از تقصیر او می گذرم. در آن وقت مولا به زن امر نمود تا با اطمینان خاطر به منزل رود. [5]

 


از نظر فلسفی در زمینه خشم الهی بحث‌های گسترده‌ای وجود دارد. اما قدر مسلم این است که نمی‌توان گفت خداوند همچون آدمیان خشم می‌گیرد؛ یعنی خشمی عاطفی و ناشی از تغییر حالت. البته وقتی خداوند نسبت به کسی یا قومی خشم گرفت آثاری در آن شخص یا آن قوم ظاهر می‌شود که شبیه به آثاری است که از خشم انسانی نتیجه می‌شود و به این دلیل است که آن حالت را نیز خشم می‌نامند.

گاهی رحمت و لطف خداوندی شامل حال فرد یا جامعه‌ای می‌شود و آن فرد یا جامعه را بلند مرتبه می‌کند و از بدبختی‌ها و محرومیت‌ها به سوی سعادت و برخورداری از نعمت می‌برد؛ در مقابل گاهی هم غضب و نقمت الهی سراغ فرد یا جامعه‌ای می‌رود و باعث شکست و خذلان آنان می‌گردد. رحمت و غصب خداوند دو نیروی مهم عمل کننده در تاریخ بشر است که باید به آن توجه کرد و به عنوان یک حقیقت با آنها روبه‌رو شد.

وقتی رحمت الهی جامعه‌ای را زیر چتر خود قرار داد، آن جامعه قابلیت بقا پیدا می‌کند و هر لحظه به سوی ترقی و تکامل گام بر می‌دارد و در مقابله با دشمنان خود پیروز می‌شود.

در صورت لزوم، خداوند نیروی غیبی به کمک آنها می‌فرستد به طوری که در جنگ بدر، فرشتگان به کمک مسلمانان شتافتند و آنها را یاری کردند.

  در مقابل اگر غضب خداوند جامعه‌ای را در بر گرفت آن جامعه محکوم به نابودی است؛ اگر چه به ظاهر نیرومند باشد و همه مظاهر قدرت مانند ثروت، نیرو، علم و جمعیت را هم داشته باشد، مانند فرعون و فرعونیان که در اوج قدرت به نابودی کشیده شدند.

در اینجا این سوال پیش می‌آید که رحمت و غضب خداوند چگونه به سراغ جمعیتی می‌رود؟ آیا این امر به طور تصادفی انجام می‌گیرد و هیچ گونه ضابطه‌ای ندارد یا شمول رحمت و غضب الهی برای خود قوانین و ضوابطی دارد؟

بدون شک مورد دوم درست است و رحمت و غضب خداوند، بی دلیل شامل حال کسی نمی‌شود. این معیارها چیست و چگونه حاصل می‌شود؟ این معیارها همان سنت الهی است که حاکم بر تاریخ است. در اینجا همین قدر می‌گوییم که رحمت و غضب خداوند برای خود قوانینی دارد و جامعه ها با عملکرد خود زمینه آنها را فراهم می‌کنند .[6]

در ذیل جملاتی از نهج البلاغه خواهد آمد که در ضمن آن امام درباره شمول رحمت و غضب الهی‌ سخن گفته است:

  «هو الذی اشتدت نقمته علی اعدائه فی سعه رحمته واستعت رحمته لاولیائه فی شده نقمته قاهر من عازه و مدمر من شاقه و مذل من ناواه غالب من عاداه؛ خداوند کسی است که با وجود وسعت رحمتش،کیفر او بر دشمنانش سخت و سنگین است و با وجود شدت غضبش، رحمت او دوستانش را فراگرفته است هر کس که در کارهای او دخالت کند مغلوب می‌شود هر کس با او نزاع کند نابود می شود و کسی که با او مخالفت کند ذلیل می‌گردد و هر کس با او دشمنی کند شکست می‌خورد.»[7]

    «و ان ینصر الله سبحان بقلبه و یده و لسانه فانه جل اسمه قد تکفل بنصر من نصره و اعزاز من اعزه؛ و اگر کسی خدا را با قلب و دست و زبانش کمک کند خداوند به عهده می گیرد یا ری کسی را که به او کمک کند و عزیز می‌دارد،کسی را که او را اعزاز و تکریم کند.»[8]

در جایی دیگر از اراده استوار خود و یارانش در کنار پیامبر در مقابل دشمنان اسلام یاد می کند و می‎فرماید:

  «و لقد کنا مع رسول الله نقتل آبائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا و ما یزیدنا ذلک الا ایمانا وتسلیما ... فلما رای الله صدقنا انزل بعدونا اکبت و انزل علینا النصر حتی استقر الاسلام؛ در رکاب پیامبر آن چنان مخلصانه وی جنگیدیم که حاضر بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهای خویش را بکشیم و این کار بر ایمان و تسلیم ما می افزود ... هنگامی که خداوند راستی و اخلاص ما را دید ،خواری و ذلت را بر دشمنان ما و پسروزی و نصر را بر ما نازل کرد تا اینکه اسلام در جامعه استقرار یافت.»[9]

همان طور که ملاحظه کردید از دیدگاه امیر المومنین(ع) شکست و پیروزی از جانب خداست اما کار خدا بی‌دلیل و به طور صدقه‌ای انجام نمی‌گیرد بلکه مردم راه خود را آزادانه انتخاب می‌کنند و گاهی خود را در معرض غضب و نقمت الهی و گاهی در مسیر رحمت و نصر خدا قرار می‌دهند. همه باید بدانند که پیروزی دست خداست و اگر کسی شایستگی آن را در خود به وجود آورد،کمک های الهی شامل حال او خواهد شد.[10]   

 


در بسیاری از جوامع و فرهنگ ها از جمله فرهنگ ایرانی، خشم و عصبانیت به عنوان یک حالت بد یا نقطه ضعف دیده می‌شود. در نتیجه شخص عصبانی کسی است که باید از او دوری جست و یا وی را سرزنش کرد.

خشم و عصبانیت اگر توسط انسان کنترل نشود موجب زیانهای زیادی می‌شود که گاه جبران ناپذیر خواهد بود. در فرهنگ دینی ما مسلمانان، برای کنترل خشم سفارش‌های زیادی از جانب معصومین(ع) رسیده است.

خشمی که انسان از خود بروز می‌دهد باید در راه خدا باشد، آن هم در حد تعادل در غیر این صورت خشمی نکوهیده و مذموم شناخته می شود. این نوع ابراز خشم می‎تواند نسبت به یک دوست یا اهل خانواده یا هر فرد دیگر باشد که در هر صورت از طرف بزرگان دینی ما نکوهش شده است.

امام علی(ع) در نامه‌ای که به حارث همدانی، یکی از یاران خود و از فقهای بزرگ می‌نویسد: «و احذر الغضب، فانه جند عظیم من جنود ابلیس؛ از خشم بپرهیز که لشکر بزرگ شیطان است.»[11]

تمام حس‌های غریزی انسان ممکن است جولانگاه شیطان گردد که از طریق هر کدام در شرایط خاص ضربه‌هایش را بر انسان وارد می‌کند. حس خشم هم یکی از این‌هاست که شیطان با استفاده از این حالت روابط انسانها را تیره و تار می‌سازد و اگر هوشیاری نسبت به کنترل این حس در ما وجود نداشته باشد، قطعا شیطان به مقاصد شوم خود دست خواهد یافت.

امام با هشدار به حارث همدانی و نیز به دیگر پیروانش در تمام اعصار و قرون هشدار می‌دهد که مواظب نجواهای شیطانی در روابط اجتماعی باشند و دست ضمیر خود را به دست سپاه شیطان نسپارند.

خشم بی‌جا از خوی‌های شیطانی و گونه‌ای از دیوانگی است. امام علی(ع) همواره با چهره‌ای باز و خندان با مردم روبه رو می‌شد و از هر گونه تندی و خشونت با مروم تحت فرمانروایی خویش پرهیز می‌کرد. امام در نامه‌ای خطاب به «عبدالله بن عباس» هنگامی که وی را به فرمانروایی بصره منصوب می‌نمود،نوشت:

«و ایاک و الغضب فانه طیره من الشیطان؛ تو را هشدار می‌دهم از خشم زیرا خشم کرفتن از جای پریدن و از انگیزه های شیطان است.»[12]

بنابراین گشاده رویی و پرهیز از خشونت یکی از سجایای اخلاق سیاسی و منش سیاسی امام علی (ع) بوده است. درجای دیگر می‌فرماید:

«الحده ضرب من الجنون لان صاحبها یندم فان لم یندم فجنونه مستحکم؛ تندخویی گونه‌ای دیوانگی است، زیرا دارنده‌اش پشیمان می‌شود پس اگر پشیمان نشده است دیوانگی او استوار است.»[13]

انسان در حال غضب تجلی گاه جهنم است، اگر خود را کنترل نکرد شراره این آتش به بیرون سرایت می‌‌‌کند و در روز قیامت با همین آتش می‌‌سوزد. صدای تنفس و ناله انسان غضب کرده صدای غیظ آلود جهنم است.. چنانچه در روایات آمده: از جاهایی که شیطان بسیار به انسان نزدیک می‌شود حال عصبانیت است. پس در این حالی که در محدوده قدرت شیطانی هستیم نباید تصمیم بگیریم و یا عملی انجام دهیم؛ چرا که هر دو شیطانی است و همیشه این شعار را مد نظر داشته باشیم که در حال عصبانیت نه تصمیم، نه اقدام![14]

 


برای علاج غضب در همان حالت غضب و اشتعال آن اموری علمی و عملی را علمای اخلاق و روانپزشکان ذکر کرده‌اند:

  • درمان علمی: آن که در مفاسد غضب فکر کند که موجب هتک حرمت و گاه موجب قتل یا به خاک مذلت نشاندن مظلومی می‌گردد؛ گاهی باعث کینه توزی و حسد و غیره می شود و این مفاسد هر یکی برای هلاکت انسان کافی است.
  • درمان عملی: عمده آن انصراف و منحرف کردن نفس در ابتدای پیدایش این حالت است؛ زیرا که آتش را در مراحل ابتدایی به راحتی می‌توان مهار کرد. تا این شعله بیشتر مشتعل نشده خود را به وسائلی منصرف کند یا به رفتن از آن محل یا به تغییر حالت؛ اگر نشسته است برخیزد و اگر ایستاده است بنشیند یا به ذکر خدا مشغول شود. حتی بعضی از بزرگان ذکر خدا را در حال غضب واجب دانسته‌اند.

برای معالجه اساسی غضب نیز باید ریشه غضب را جستجو و با آن مبارزه کرد. گاهی ریشه غضب؛ عجب، افتخار، تکبر، لجاجت، مزاح و غیره است ولی عمده آنها به دو چیز برمی‌گردد:

یکی حب نفس است که از آن حب مال و جاه و شرف و حب نفوذ اراده و بسط قدرت تولید می‌شود و اینها نوعا اسباب هیجان آتش غضب می‌گردد؛ زیرا انسانی که دارای این چنین محبت‌هایی است به این امور خیلی اهمیت می‌دهد و موقعیت این‌ها در قلبش بزرگ است و اگر مختصر مزاحمتی در یکی از اینها برایش پیش آید یا احتمال مزاحمت دهد بی‌موقع غضب می‌کند و جوش و خروش می نماید و مالک نفس خود نمی‌شود. ولی اگر تمایلش چندان شدید نباشد به این امور اهمیت نمی‌دهد و سکونت نفس و طمانینه حاصل از ترک حب جاه و شرف و سایر شعبات آن نمی‌گذارد نفس برخلاف رویه و عدالت قدمی بردارد و انسان بدون هیچ زحمتی در مقابل ناملایمات صبر و بردباری می‌کند و افسار صبرش گسیخته نمی‎شود، و اگر دوستی دنیا از دلش ریشه کن شود تمام مفاسد نیز از قلب او بیرون می‌رود و محاسن اخلاقی جای آن را می‌گیرد.

 مورد دیگر این است که انسان غضب و مفاسد حاصل از آن را که بزرگترین زشتی‌ها و رذایل است -به واسطه جهل و نادانی- کمال فرض کند و آنها را از محاسن خود به حساب آورد، چنان که عده‌ای از گمراهان آنها را از جوانمردی و شجاعت و شهامت و بزرگی می‌دانند و از خود تعریف‌ها  و توصیف‌ها  می‌کنند که چنین و چنان کردیم و شجاعت را که از بزرگترین صفات مومنین است با این صفات زشت اشتباه می‌گیرند.

 آیت الله مکارم شیرازی در این باره می‌نویسد: «مبدا شجاعت قوت نفس و طمانينه آن و اعتدال و ايمان و قلت مبالات به زخارف دنيا و پست و بلند آن است، ولي غضب از ضعف نفس و سستي ايمان و عدم اعتدال مزاج و محبت دنيا و خوف از دست رفتن لذائذ دنيوي است و در مورد آثار نيز، فرد غضبناک در حال شدت و فوران غضب مثل ديوانه‏ها، عنان گسيخته شده و چون حيوانات درنده گشته و بدون ملاحظه‏ي عواقب امور و بدون رويه و حکم عقل حمله کند و افعال و اطوار زشت و قبيح از او صادر شود، مالک زبان و دست و پا و سائر اعضاي خود نباشد چشم و لب و دهن را به طوري زشت و بد ترکيب کند که اگر در آن حال آئينه به دست او دهند، از زشتي صورت خود خجل و شرمسار گردد.

بعضي از اينها به حيواناتي بي شعور بلکه به جمادات غضب کنند هوا و زمين و برف و باد و باران و سائر حوادث را سب کنند، اگر خلاف مطلوب آنها جريان پيدا کند، گاهي بر قلم و کتاب و کاسه و کوزه غضب کنند، آنها را در هم شکنند يا پاره کنند، ولي شخص شجاع در تمام اين موارد بر خلاف عمل کند، کارهايش از روي رويه و ميزان عقل و طمانينه نفس است، به موقع غضب کند و در موقع خود حلم پيشه کند، هر چيزي او را به غضب درنياورد، و موقع غضب به کلي از کنترل خارج نمي‏شود و با تميز و عقل انتقام کشد، مي‏فهمد از که انتقام کشد و به چه اندازه و به چه کيفيت کند و از که عفو و اغماض نمايد و بطور کلي کاري کند که پشيماني ندارد.»[15]

فرد غضبناک فکر می‌کند که با خشم خود، عزتی برای خود به دست آورده است و به این عمل می بالد ولی این عزت در برابر ذلت پشیمانی و عذرخواهی قابل مقایسه نیست.

 

[1] -نهج البلاغه حکمت 174

[2] -وسائل الشعیه ،ج 11 ،ص 416

[3] - المحجه البیضا ،ج 5 ، ص 303

[4] - نهج البلاغه، خطبه 130

[5] - جعفری ،محمد تقی ،حکمت اصول سیاسی اسلام ،ص 422.

[6] - جعفری ، یعقوب؛بینش تاریخی نهج البلاغه، ص 98.

[7] -نهج البلاغه ،خطبه 90

[8] -نهج البلاغه ،نامه 53

[9] -نهج البلاغه ،خطبه 56

[10] - جعفری ،یعقوب، بینش تاریخی نهج البلاغه، ص 99.

[11] - نهج البلاغه ،نامه 69.

[12] -نهج البلاغه، نامه 76.

[13] -همان ،حکمت 255.

[14] - همان

[15] - مکارم شیرازی ،ناصر،اخلاق در نهج البلاغه ،ج 2،ص407.