در اینجا در مورد عوامل نبت مانند باران، آب، زمین و خاک سخن گفته می شود.
خدا عامل اصلی نبت:
قدرت الهی در آیه 60 سوره نمل نمایان است. ناتوانی ما انسان ها حتی برای رویاندن یک درخت روشن، آشکار و سرانجام کسانی که زشتی ها را روا داشتند، بیان شده است.
« أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ
«آيا بتها بهترند يا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده ؟ براى شما از آسمان آبى فرود آورده و با آن بوستانهاى خرم رويانيديم كه رويانيدن درخت آن كار شما نبود چگونه با اين خدا، خدايى هست ؟ (نه ) بلكه آنان گروهى هستند كه انحراف پيدا كرده اند.»
در این آیات به بيان اين نكته اشاره شده كه تنها ذات اقدس او مستحق عبوديت است نه غير او از خدايانى كه شريكش كردند آنگاه دنباله كلام را به مسأله توحيد، اثبات معاد، آنچه مناسب آن از معارف حقه گوناگون می باشد، كشانده است. به خلقت آسمان ها، زمین، نزول باران و برکات ناشی از آن پرداخته است. كلمه حدائق جمع حديقه است كه به معناى بستان محدودى است كه آن را ديوار محاصره كرده باشد و كلمه ذات بهجة صفت حدائق است. در مجمع البيان گفته: ذات بهجه يعنى چيزى كه داراى منظرهاى نيكو است كه هر كس آن را ببيند مبتهج و خوشحال مى گردد و اگر به صورت جمع نفرمود: ذوات بهجه، به عنايت اين است كه در حدائق جماعت مراد است و جماعت هم مفرد مونث است. معناى آيه اين است كه آيا كسى كه آسمانها و زمين را خلق كرده براى شما يعنى به نفع شما از آسمان آب بارانى فرستاد و با آن آب بستان هاى داراى بهجت و خرمى رويانديم كه در قدرت خود شما نبود كه درختان آن را برويانيد. آيا با اين حال معبود ديگرى با خداى سبحان مى گيريد؟ اين استفهام در حقيقت انكار و توبيخ است. در اين جمله نيز التفاتى از خطاب مشركين به غيبت به كار رفته چون قبل از اين جمله فرمود: شما نمى توانيد درختش را برويانيد و در اين جمله مى فرمايد آنان مردمى هستند كه عدول مى كنند كه در اين جمله روى سخن، باز متوجه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) شده و در اول آن كلمه بل را كه براى اعراض است آورده تا بفهماند: اى رسول من دنبال اينان را گرفتن و به حق وادار كردنشان هيچ فايده ندارد چون از حق عدول خواهند كرد.[1]
راغب در «مفردات» مى گوید: حدیقه در اصل به زمینى مى گویند که آب در آن جمع شده است همچون حدقه چشم که همیشه آب در آن قرار دارد. حدیقه باغى است که هم دیوار دارد هم آب کافى. «بهجة» به معنى زیبائى رنگ و حسن ظاهر است که بینندگان را غرق سرور مى کند. پس از آن روى سخن را به بندگان کرده، مى گوید: شما قدرت نداشتید که درختان این باغ هاى زیبا را برویانید. کار شما تنها بذر افشانى و آبیارى است اما کسى که حیات را در دل این بذر آفریده و به نور آفتاب و قطرات حیات بخش باران و ذرات خاک فرمان مى دهد که این دانه را برویاند، تنها خدا است. اینها حقائقى است که هیچ کس نمى تواند منکر آن شود یا آن را به غیر خدا نسبت دهد. او است که آفریننده آسمان ها و زمین و نازل کننده باران است. او مبدأ این همه زیبائى، حسن و جمال در عالم حیات است. حتى دقت در رنگ آمیزى یک گل زیبا و برگ هاى لطیف و منظمى که در درون یکدیگر اطراف هسته مرکزى گل حلقه زده اند و آواى حیات سرداده اند کافى است که انسان را به عظمت، قدرت و حکمت آفریدگار آن آشنا سازد. اینها است که قلب انسان را تکان مى دهد و به سوى او مى خواند. به تعبیر دیگر: توحید در خلقت (توحید خالق) و توحید در ربوبیت(توحید تدبیر کننده این جهان) پایه اى براى «توحید معبود» شمرده شده است لذا در پایان آیه مى گوید: آیا معبود دیگرى با خدا است؟ ولى آنها گروهى نادان هستند که از پروردگار عدول کرده و غیر او را که هیچگونه قدرتى ندارد شریک او قرار مى دهند.[2]
تفكّر در آفرینش، بهترین راه وصول به خداست. هر درخت و گیاهى كه مىروید زیر نظر خداوند و با ارادهى اوست. خواصّ و اسرار گیاهان را همه نمىفهمند ولى شادابى و زیبایى سبزه و گلها را همه درك مىكنند. وقتى به قدرت خدا پى مىبریم كه به ناتوانى خود حتّى براى رویاندن یك درخت پى ببریم.[3]
[1] . طباطبایی، المیزان، ج 15، ص 539
[2] . مکارم، نمونه، ج 15، ص 542
[3] . قرائتی، نور، ج 6، ص 441
آب و باران
در آیه 45 سوره کهف حقیقت زندگی دنیا، ناپایداری آن و زینت های سریع الزوال را مثال زده است. آب و باران را مهمترین عامل نبت معرفی کرده است.
« وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلي کُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً »
«براى آنها زندگى اين دنيا را مثل بزن چون آبى است كه از آسمان نازل كرده ايم و به وسيله آن گياهان زمين پيوسته شود آنگاه خشك گردد و بادها آن را پراكنده كند و خدا به همه چيز توانا است.»
درالمیزان آمده است: اين آيات متضمن دو مثل است كه حقيقت ملكيت آدمى را نسبت به آنچه در زندگى دنيا از اموال و اولاد كه زخارف زندگى، زينت هاى فريب دهنده، سريع الزوال و آدمى را از ياد پروردگارش غافل و مشغول مى سازند و او را تا حدى مجذوب خود مى سازد كه به جاى خدا به آنها اعتماد مى كند و به خيالش مى قبولاند كه راستى مالك آنها است، بيان مى كند. مى فهماند كه اين فكر جز وهم و خيال چيز ديگرى نيست. به شهادت اينكه وقتى بلايى از ناحيه خداى سبحان آمد همه را به باد فنا گرفته، براى انسان چيزى جز خاطره اى كه بعد از بيدارى از عالم رؤيا به ياد مى ماند و جز آرزوهاى كاذب باقى نمى گذارد. براى بيان حقيقت زندگى دنيا و زينت هاى سريع الزوال، آن دو مثل را آورده است. كلمه هشيم كه بر وزن فعيل است به معناى مهشوم بر وزن مفعول است به طورى كه راغب گفته به معناى شكسته شدن چيزهاى سست و بى دوام از قبيل گياهان است. كلمه تذروه از ذراء به معناى تفريق و جدا كردن است. بعضى گفته اند: به معناى آوردن و بردن است مانند گياه شكسته و خشكى كه بادها از اين طرف به آن طرفش مى برند. اگر فرمود: فاختلط به نبات الارض پس گياه زمين با آن مختلط شد براى اشاره به اين نكته است كه در تكوين گياهان آب از ساير عناصر بيشتر است اگر با آب آسمان ساير آبها يعنى آب چشمه سارها و نهرها را ذكر نكرد بدين جهت است كه مبداء هر آب ديگرى همان آب آسمان است. كلمه اصبح در آيه شريفه به طورى كه گفته اند به معناى ( صار ) شد، مى باشد نه اينكه بخواهد خبرى را كه داده مقيد به هنگام صبح كند. معناى آيه اين است كه براى اين فرو رفتگان در زينت حيات دنيا و روى گردانان از ياد پروردگار خود زندگى دنيا را به آبى مثل بزن كه ما از آسمان نازلش كرديم و گياهان زمين با اين باران مختلط گشته سبز و خرم گرديد و طراوت و بهجت يافت و به زيباترين شكلى نمودار گشت سپس هشيمى (گياه خشكى ) شكسته شد كه بادها شاخه هاى آن را از هم جدا نموده به اين سو و آن سو مى برد و خدا بر هر چيزى مقتدر است.[1]
افراد با ایمان پرظرفیت و واقع بین هرگز با رسیدن به مقام یا ثروتی گرفتار این خوى زشت نمى شوند نه تنها مغرور نمى شوند بلکه کمترین تغییرى در برنامه زندگى آنها پدیدار نمى گردد آنها همه این امور را زینت هاى عاریتى مى شمرند که با وزش یک نسیم فرو مى ریزند.[2]
در این آیه سخن از رویش، سرسبزى زمین، فرارسیدن قهر الهى، سوختن و خاكستر شدن آنهاست تا درس عبرتى براى مردمان مغرور و غافل از خدا باشد. آرى دنیا همچون گیاه بىریشهاى است كه با اندك بارانى سبز و با اندك بادى خشك مىشود البتّه آنچه باقى مىماند عمل انسان است. پیامبر خدا براى بیان حقایق و هدایت مردم مأمور به استفاده از تمثیل است. واضرب لهم مثل الحیاة الدنیا یكى از اصول تربیت و تبلیغ استفاده از مثلهاى قابل فهم عموم و طبیعى مىباشد. به جلوههاى زودگذر دنیا دلخوش و مغرور نشویم و به آیندهى پایدار بیندیشیم.[3]
خداوند در آیه 20 سوره حدید زارع را به کافر تشبیه کرده، کلمه کفار را به معنای زراعت کار و کشاورز آورده است. زندگی دنیا و خصوصیات آن به گیاهان تشبیه شده اند، گیاهانی که بوسیله باران به منتها درجه رشد می رسند و کفار به شگفت می آیند.
« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَکُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ »
«بـدانـيـد كـه دنـيـا بـازيـچـه، لهـو، زيـنـت، تـفـاخـر بـيـن شـمـا و تـكـاثـر در امـوال و اولاد اسـت مـثـل آن بـارانـى اسـت كـه كـفار از روييدن گياهانش به شگفت درآيند و گياهان به منتها درجه رشد برسند. در آن هنگام به زردى گراييده، خشك مى شوند. دنياى كـفار نيز چنين است. البته در آخرت عذاب شديدى است و هم مغفرت و رضوانى از ناحيه خداست. زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نمى باشد.»
در المیزان آمده است: پـنـج خـصـلت زنـدگـى دنـيـا: لهـو، لعـب، زيـنـت، تـفاخر و تكاثر میباشد. از شـيـخ بـهـايـى (رحـمـه اللّه) نـقـل شده كه گفته است: اين پنج خصلتى كه در آيه شـريـفـه ذكر شده از نظر سنين عمر آدمى و مراحل حياتش مترتب بر يكديگرند چون تا كـودك اسـت، حـريـص در لعب و بازى است و همين كه حد بلوغ مى رسد و استخوان بنديش مـحـكـم مـى شـود عـلاقه مند به لهو و سرگرمى ها مى شود. پس از آنكه بلوغش به حد نـهـايـت رسـيـد به آرايـش خـود و زنـدگـيـش مى پردازد و همواره به فكر اين است كه لباس فـاخـرى تـهـيـه كـنـد، مـركـب جـالب تـوجـهـى سـوار شـود، مـنـزل زيبايى بسازد، همواره به زيبايى و آرايش خود بپردازد و بعد از اين سنين به حـد كـهولت مى رسد آن وقت است كه ديگر به اينگونه امور توجهى نمى كند و برايش قـانـع كـنـنـده نـيـسـت بـلكـه بـيـشـتـر به فكر تفاخر به حسب و نسب مى افتد و چون سـالخـورده شـد هـمـه كـوشـش و تـلاشـش در بـيـشـتـر كـردن مال و اولاد صرف مى شود. مثلى براى بيان فريبندگى دنيا كـمـثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يكون حطاما. اين قسمت از آيـه زنـدگـى دنـيـا را كـه انـسـان فـريـب خـورده دل بـه آن مـى بـنـدد و چيزى نمى گذرد كه به حكم اجبار همه را از كف مى دهد با مثالى تشريح و بيان مى كند. كـلمـه غـيـث بـه معناى باران است و كلمه كفار جمع كافر به معناى زراعت كار اسـت و كـلمه يهيج از هيجان است كه معناى حركت است و كلمه حطام به معناى گياهى است كه از شدت خشكيدگى مى شكند. مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه مـثـل زنـدگـى دنـيـا در بـهـجـت و فـريـبـنـدگـی آن سـپس در زوال و از دسـت رفـتـنـش مـانند بارانى است كه به موقع مى بارد و باعث روييدن گياهان و زراعـتهـا مـى شـود و زراعـت كـاران از رويـيـدن آنـهـا خـوشـحـال مـى شـونـد. آن زراعـت و گـيـاه هـمـچـنان رشد مى كند تا به حد نهايى نموش بـرسـد، رفـتـه رفـتـه رو بـه زردى بـگذارد سپس گياهى خشكيده و شكسته شود و بادها از هر سو به سوى ديگرش ببرند.[4]
از مجموعه این تعبیرات و تعبیرهاى دیگر قرآن، به خوبى دیدگاه اسلام در مورد زندگى مادى و مواهب آن روشن مى شود که براى آن ارزشى ناچیز قائل است و تمایل و دلبستگى به آن را ناشى از حرکت هاى بى هدف (لعب)، هدفهاى سرگرم کننده (لهو)، تجمل پرستى (زینت)، حب مقام و ریاست، برترى جوئى بر دیگران (تفاخر)، حرص و آز و افزون طلبى (تکاثر) مى شمرد و عشق به آن را سرچشمه انواع مظالم و گناهان مى داند. از آنجا که حب و علاقه دنیا سرچشمه هر گناه است. به این ترتیب «غفلت»، «سرگرمى»، «تجمّل»، «تفاخر» و «تکاثر» دوران هاى پنجگانه عمر آدمى را تشکیل مى دهند. این امر نیز کاملاً ممکن است که بعضى از انسانها شخصیتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف گردد و تا پیرى در فکر «بازى و سرگرمى » باشند یا در دوران «تجمل پرستى» متوقف گردد، ذکر و فکرشان تا دم مرگ فراهم کردن خانه، مرکب و لباس زینتى باشد. اینها کودکانى هستند در سن کهولت و پیرانى هستند با روحیه کودک سپس با ذکر یک مثال آغاز و پایان زندگى دنیا را در برابر دیدگان انسانها مجسم ساخته زیرا هنگامى که گیاه خشک شد، آماده جدائى، پراکندگى، حرکت، جوش و خروش مى شود. «کفّار» در اینجا به معنى «کشاورزان» است زیرا اصل معنى «کفر» به معنى «پوشاندن» است. چون کشاورز بذر افشانى کرده و آن را زیر خاک مى پوشاند. از این رو به او «کافر» مى گویند. در حقیقت، آیه مورد بحث همانند آیه 29 سوره «فتح» است که وقتى سخن از نمو فراوان گیاه مى کند، مى گوید: یُعْجِبُ الزُّرّاعَ، زارعان را به شگفتى در مى آورد یعنى به جاى «کفار»، «زارع» گفته شده است. بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند منظور از «کفار» در اینجا همان کافران نسبت به خداوند است و پاره اى توجیهات براى آن ذکر کرده اند ولى این تفسیر، چندان مناسب به نظر نمى رسد زیرا مؤمن و کافر در این شگفتى شریکند.[5] آرى مراحلى را که انسان در طى هفتاد سال یا بیشتر طى مى کند در چند ماه در گیاهان ظاهر مى شود و انسان مى تواند بر لب کشتزار بنشیند و گذشت عمر و آغاز و پایان آن را در دیدارى کوتاه بنگرد. آنگاه به بازده عمر، نتیجه و محصول نهائى آن پرداخته، مى افزاید: اما در سراى آخرت از دو حال خارج نیست یا عذاب شدید است یا مغفرت، رضا و خشنودى او و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى دهد زندگى دنیا جز متاع غرور و فریب چیزى نیست. «غُرور» در اصل از ماده «غُرّ» به معنى اثر ظاهر چیزى است لذا به اثر ظاهر در پیشانىِ اسب «غرّة» گفته مى شود سپس به حالت غفلت اطلاق شده است که در ظاهر انسان هوشیار اما در حقیقت بى خبر است و به معنى فریب و نیرنگ نیز استعمال مى شود. «مَتاع» به معنى هر گونه وسائل بهره گیرى است بنابراین جمله «دنیا متاع غرور است»، مفهومش این است که وسیله و ابزارى است براى فریبکارى، فریب دادن خویشتن و هم فریب دیگران. البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهائى قرار مى دهند و به آن دل مى بندند، بر آن تکیه مى کنند و آخرین آرزویشان وصول به آن است. اما اگر مواهب این جهان مادى وسیله اى براى وصول به ارزش هاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنیا نیست بلکه مزرعه آخرت پلى براى رسیدن به آن هدف هاى بزرگ است.[6]
در دوران مختلف زندگى انسان (كودكى، نوجوانى، جوانى و بزرگسالى) جلوههاى دنیا انسان را مشغول مىكند. زیبایىهاى دنیا زودگذر است. بازى و سرگرمى ویژگى زندگى دنیاست ولى اگر در مسیر درست قرار نگیرد به عذاب آخرت مىرسد. زینتهاى دنیا مثل زیورهاى شخصى، خانه و ماشین اگر موجب فخرفروشى و تفاخر گردد، انسان را به دوزخ مىكشاند. كثرت فرزند و افزایش جمعیّت در صورتى ارزش است كه به كثرتِ دوزخیان منجر نشود و فرزندان با تربیت درست بزرگ شوند. دنیا براى عدهاى موجب فریب و كیفر است و براى مؤمن اسباب رشد، تكامل، كسب مغفرت و رضوان الهى است .[7]
در آیه 5 سوره حج رویش گیاه در زمین به رشد فرزند در رحم مادر تشبیه شده است و تاثیر زمین در رشد گیاه نظیر اثر رحم در رشد فرزند است. رشد جنین نشانه ای از قدرت خدا و آب مایه رویش و رشد گیاهان است.
«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ يُتَوَفَّي وَ مِنْکُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَي الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ»
«اى مردم اگر درباره زندگى پس از مرگ در شكيد ما شما را از خاك آفريديم آنگاه از نطفه
سپس از خون بسته سپس از پاره اى گوشت كه يا تصوير به خود گرفته يا نگرفته. تا براى شما توضيح دهيم و هر چه خواهيم در رحم ها قرار دهيم تا مدتى معين پس آنگاه شما را كودكى بيرون آريم تا به قوت و نيروى خويش برسيد. آنگاه بعضى از شما هستند كه در همين حد از عمر وفات يابند و بعضى از شما به پست ترين دوران عمر برسند و آن دوران پيرى است كه پس از سالها دانستن چيزى نداند. نمونه ديگرى از قيامت اينكه تو زمين را مى بينى كه در زمستان افسرده است چون باران بهارى بر آن نازل كنيم به جنب و جوش در مى آيد و از همه گياهان بهجت آور نر و ماده بروياند».
علامه می گوید: مراد از بعث، زنده كردن مردگان و بازگشت به سوى خداى سبحان است. كلمه علقه به معناى قطعه اى خون خشكيده است. كلمه مضغه به معناى قطعه اى گوشت جويده شده است و مخلقه به طورى كه گفته اند به معناى تام الخلقه است و غير مخلقه يعنى آنكه هنوز خلقتش تمام نشده و اين كلام با تصوير جنين كه ملازم با نفخ روح در آن است منطبق مى شود. بنابراين معنای كلام كسى كه گفته تخليق به معناى تصوير است با آيه منطبق مى گردد. در مجمع البيان آمده ما شما را از شكم مادرانتان بيرون مى آوريم در حالى كه طفليد. كلمه طفل به معناى انسان صغير است. راغب مى گويد: وقتى گفته مى شود همدت النار معنايش اين است كه آتش خاموش شد. از همين باب است (ارض ها مده )يعنى بدون گياه و نيز نبات. هامد يعنى گياه خشك. هز به معناى تحريك به حركت شديد است. وقتى گفته مى شود. هززت الرمح معنايش اين است كه من نيزه را به شدت تكان دادم و نيز اهتز النبات به معناى اين است كه گياه از شدت سرسبزى تكان بخورد. كلمه ربت ربا به معناى زياد و بلند شد، مى باشد همچنان كه در قرآن فرموده: فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت يعنى وقتى آب را بر آن نازل مى كنيم، تكان مى خورد و بلند مى شود. و انبتت من كل زوج بهيج يعنى زمين بعد از آنكه ما بر آن آب نازل كرديم از هر صنف از اصناف گياهان داراى بهجت يعنى خوش رنگ و داراى برگ و گل خندان برويانيد. ممكن است منظور از زوج معناى مقابل فرد باشد براى اينكه در جاهاى ديگر كلام خداى تعالى اين معنا ثابت شده كه گياهان نيز ازدواج دارند همچنان كه براى آنها حيات و زندگى اثبات شده و علوم تجربى امروز نيز با آن موافق است. حاصل معنا اين است كه زمين در روياندن گياهان و رشد دادن آنها اثرى دارد نظير اثر رحم در روياندن فرزند كه آن را از خاك گرفته به صورت نطفه سپس علقه، مضغه آنگاه انسانى زنده در مى آورد.[8]
در این آیات مورد بحث به دو دلیل محکم و منطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است: یکى از طریق توجه به تحولات دوران جنینى و دیگرى از طریق تحولات زمین به هنگام نمو گیاهان. در حقیقت قرآن مى خواهد صحنه هاى معاد را که مردم در همین زندگى دنیا با آن سر و کار دارند، پیوسته با چشم خود مى بینند و از آن غافلند، براى آنها تشریح کند. جالب این است که قرآن مجید بعد از ذکر این چهار مرحله (مرحله نخست خاک، مرحله دوم نطفه، در مرحله سوم علقه به صورت یک قطعه خون بسته و مرحله چهارم کامل الخلقه) جمله «لِنُبَیِّنَ لَکُمْ» را آورده است، اشاره به این که این دگرگونى هاى سریع و شگفت انگیز که سبب مى شود یک قطره کوچک آب به یک انسان کامل تبدیل گردد، دلیل روشنى است بر قدرت خداوند بر همه چیز. سپس به مراحل سه گانه پنجم، ششم و هفتم جنین که بعد از تولد صورت مى گیرد یعنى «طفولیت»، «بلوغ» و «پیرى» اشاره کرده است. این نکته نیز لازم به یاد آورى است که تولد انسان از خاک به صورت یک موجود زنده خود یک جهش بزرگ است و مراحل گوناگون جنین همه جهش هاى پى در پى محسوب مى شوند. و نیز تولد انسان از مادر خود جهش بسیار مهمى است. مراحل بلوغ و کهولت نیز جهش محسوب مى شوند. جنین در آن روز که نه علم جنین شناسى به وجود آمده بود و نه مردم اطلاع قابل ملاحظه اى درباره دوران جنینى انسان داشتند خود گواه زنده اى است بر این که این کتاب بزرگ از جهان وحى و ماوراء طبیعت سرچشمه مى گیرد.[9]
كلمهى «یُتَوفّى» كه از ریشهى «وفاة» است به معناى گرفتن كامل روح از وجود انسان و بیانگر بقاى روح بشر پس از مرگ است. كلمهى «بَهیج» از ریشهى «بهجة» به معناى شادابى و خرّمى است. چنانكه نگاه به سبزه و گیاه مایهى ابتهاج و شادابى انسان مىشود. گرچه در این آیه دوران پیرى و كهنسالى پستترین دوران عمر انسان شمرده شده چون هر زمان كه قواى عقلانى انسان ضعیف و ناتوان گردد دوران پستى است گرچه در جوانى باشد. معاد هم جسمانى است و هم روحانى. منشأ انسان و مادّه اوّلیهى او از خاك است. انسان پیش از مرگ هفت مرحله را طى مىكند. (تراب، نطفه، علقه، مضغه، طفولیّت، بلوغ، پیرى) دوران مُضغه (كه انسان در رحم مادر به شكل لخته گوشتى است) که دوران شكلگیرى انسان است. كسى كه در دنیا از خاكِ بىجان، انسان آفرید پس در قیامت هم مىتواند. تمام مراحل خلقت از استقرار نطفه تا تولد طفل به دست خداست. تحوّلات طبیعى نیاز به زمان دارد. (در آیه چندبار كلمه «ثمّ» كه براى فاصله زمانى است تكرار شده است) مدّت حمل از جانب خدا زمانبندى شده است. تولّد انسان به ارادهى خداوند است. همهى انسانها روز اوّل یكسانند. «طفلاً» بعد به خاطر تغذیه و تربیت هركدام داراى اخلاق و رفتارى مخصوص مىگردند. ارزش انسان و زندگى او در پرتو علم، آگاهى و عقل اوست. قرآن دلیل پستترین مرحله عمر را فراموش كردن دانستهها و اندوختههاى علمى مىداند. زوجیّت و نر و ماده بودن در گیاهان نیز مطرح است.[10]
در آیه 15 سوره نباء رویش دانه و گیاه توسط باران بیان شده است و نظم حاکم بر جهان آفرینش و هدفدار بودن خلقت و دلیل وقوع قیامت است.
« لِنُخْرِجَ بِهِ حَبّاً وَنَبَاتاً »
«تا بدان آب ، دانه و گياه برويانيم.»
در المیزان آمده است: اين سوره متضمن خبر از آمدن يوم الفصل، صفات آن، استدلال بر حقيقت آن و ترديد ناپذيرى آن است. در آیه بعد و جنات الفافا، باغ هاى پر درخت و انواع ميوه ها پديد آورديم. اين جمله عطف است بركلمه حبا، جنات الفاف به معناى درختان انبوه و در هم فرو رفته است. يعنى اين كار را كرديم تا دانه ها و نباتاتى كه مايه قوت آدميان و حيوانات است بيرون آوريم.[11]
این آیات در حقیقت پاسخى است به سؤالاتى که منکران معاد و اختلاف کنندگان در این نبأ عظیم داشته اند زیرا در این آیات گوشه اى از نظام حکیمانه این عالم هستى و مواهب حساب شده اى که نقش بسیار مؤثرى در زندگى انسان ها دارد، بیان شده است. از یکسو دلیل روشنى بر قدرت خدا بر همه چیز و از جمله تجدید حیات مردگان است. از سوى دیگر اشاره به این که این نظام حکیمانه نمى تواند بیهوده و عبث باشد. در حالى که اگر با پایان این زندگى مادى دنیا همه چیز پایان یابد مسلماً طرحى عبث و بیهوده خواهد بود. گر چه نزول باران به خودى خود مایه خیر و برکت است، هوا را لطیف مى کند، آلودگى ها را مى شوید، کثافات را با خود مى برد، گرماى هوا را فرو مى نشاند، حتى سرما را تعدیل مى کند، از عوامل بیمارى مى کاهد و به انسان روح و نشاط مى دهد ولى با این همه در آیات بعد به سه فایده مهم آن اشاره کرده، مى فرماید: هدف از نزول باران این است که دانه هاى غذائى، گیاهان و باغ هائى پر درخت را به وسیله آن از زمین خارج کنیم. «أَلْفاف» به گفته «راغب» در «مفردات»، اشاره به این است که درختان این باغ ها به قدرى زیاد و انبوه است که به یکدیگر پیچیده شده. ( الفاف جمع لفیف به معنی به هم پیچیده ) در حقیقت، در این دو آیه به تمام مواد غذائى که انسان و حیوان از آن استفاده مى کند و از زمین مى روید، اشاره شده است زیرا قسمت مهمى از آنها را دانه هاى غذائى تشکیل مى دهد(حَبّاً)، قسمت دیگرى سبزیجات و ریشه ها است(وَ نَباتاً) و بخش دیگرى نیز میوه ها مى باشد (وَ جَنّات). درست است که در این دو آیه تنها همین سه منفعت بزرگ براى نزول باران ذکر شده ولى بدون شک منافع باران منحصر به اینها نیست. اصولاً حدود هفتاد درصد بدن انسان را آب تشکیل مى دهد و سرچشمه پیدایش همه موجودات زنده طبق قرآن کریم، آب است «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْء حَیّ» (انبیاء ، آیه 30). بنابراین آب، نقش اصلى و اساسى را در مورد موجودات زنده مخصوصاً انسان دارد. نه تنها بدن انسان که غالب کارخانه ها بدون آب فلج مى شوند و نظام صنایع نیز فرو مى ریزد. زیبائى چهره طبیعت و نشاط آن با آب است و بهترین جاده هاى تجارى و اقتصادى دنیا را راه هاى آبى تشکیل مى دهند.[12]
خداوند اداره هستى را بر اساس یك نظام مشخص نظام سببیّت، علّت و معلول قرار داده است. نور و حرارت خورشید همراه با ابر و باران عامل تولید دانه و گیاه مىشود. خداوندى كه زمین مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پردرخت در مىآورد از زنده كردن مردگان عاجز نیست .[13]
[1] . طباطبایی، المیزان، ج 13، ص 425
[2] . مکارم، نمونه، ج 12، ص 484
[3] . قرائتی، نور، ج 5، ص 177
[4] . طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 281
[5] . عیاشی، تفسیر عیاشى، ج 5، ص 244
[6] . مکارم، نمونه، ج 23، ص 361
[7] . قرائتی، نور، ج 9، ص 475
[8] . طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 481
[9] . مکارم، نمونه، ج 14، ص 28
[10] . قرائتی، نور، ج 6 ، ص 18
[11] . طباطبایی، المیزان، ج 20 ، ص 255
[12] . مکارم، نمونه، ج 26، ص 28
[13] . قرائتی، نور، ج 10، ص 361
خاک و زمین مناسب:
یکی دیگر از عوامل نبت، خاک و زمین مناسب است که برای رویش گیاهان خاک باید مستعد و مناسب باشد که آیه 58 سوره اعراف بیانگر آن است. همچنین زمین شوره زار به آدم بخیل تشبیه شده که خالی از خیر و برکت است.
« وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ»
«و سرزمين پاك روئيدنيش به اذن خدايش بيرون مى آيد و آنكه ناپاك است(گياهش) جز اندكى ناچيز بيرون نمى آید همچنان آيات را مى گردانيم و پياپى ذكر مى کنیم برای مردمی که سپاسگزارند.»
علامه می گوید: يگانگى رب العالمين را به دو طريق تاكيد مى نمايد يكى اینکه خداى تعالى كسى است كه آسمان ها و زمين را آفريده و امور آن را به نظام احسنى كه جميع اجزاء و اطراف آن را به هم مرتبط مى سازد، تدبير مى نمايد پس او به تنهايى رب العالمين است. يكى دیگر اینکه خداى تعالى آن كسى است كه براى جميع خلايق روزى فراهم نموده و انواع ميوه ها، غلات و هر رزق ديگرى را به عجيب ترين و لطيف ترين وجهى آفريده و اين خود دليل بر اين است كه پروردگار ديگرى براى عالم نيست.[1]
براى این که گمان نشود یکنواخت بودن باران دلیل آن است که همه سرزمین ها یکسان زنده مى شوند و براى این که روشن گردد استعدادها و آمادگى هاى متفاوت سبب استفاده هاى مختلف از مواهب الهى مى شود، مى فرماید: سرزمین شیرین و پاکیزه، گیاهش به اذن پروردگارش مى روید. اما زمین هاى شوره زار، خبیث و زشت چیزى جز گیاهان ناچیز و کم ارزش نمى رویاند. «نَکِد» به معنى شخص «بخیل و ممسکى» است که به آسانى چیزى به کسى نمى دهد و اگر هم بدهد بسیار ناچیز و کم ارزش خواهد بود. زمین هاى شوره زار و نامساعد در آیه فوق به چنین کسى تشبیه شده است. همچنین فرمان رستاخیز گر چه سبب تجدید حیات و جان گرفتن انسان ها مى گردد ولى همه انسان ها یکسان وارد محشر نمى شوند آنها نیز همانند زمین هاى شیرین و شوره زار با هم متفاوتند، تفاوتى که از اعمال، عقائد و نیاتشان سرچشمه مى گیرد. در پایان آیه مى فرماید: این چنین آیات را براى کسانى که شکرگزارند، از آن استفاده مى کنند و راه هدایت را مى پویند، بیان مى کنیم. این آیه در حقیقت اشاره به یک مسأله مهم است که در زندگى این جهان و جهان دیگر در همه جا تجلى مى کند و آن این که تنها «فاعلیتِ فاعل» براى به ثمر رسیدن کافى نیست بلکه استعداد و «قابلیتِ قابل» نیز شرط است. از دانه هاى باران حیات بخش تر و لطیف تر تصور نمى شود اما همین بارانى که در لطافت طبعش کلامى نیست در یک جا سبزه و گل مى رویاند و در جاى دیگر خس و خاشاک.[2]
كلمهى «نَكد»، به معناى چیزى است كه در آن خیرى نباشد. «نبات نَكد» به معناى گیاه كم و بىفایده مىباشد. پس قلب طیّب همانند سرزمین طیّب و قلب خبیث مانند سرزمین خبیث و غیر بارور است. تنها نزول رحمت براى سعادت كافى نیست، قابلیّت و ظرفیّت محل هم لازم است. گرچه نظام طبیعت بر قوانین خاص خود استوار است اما همه چیز زیر نظر و با اراده و اذن پروردگار صورت مىپذیرد.[3]
پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمودند: مثل ما بعثنى اللّه من الهدى و العلم كمثل الغیث الكثیر اصاب ارضاً... مبعوث شدن من با علم و هدایت بر مردم همانند باریدن باران بسیار زیادى است كه بعضى زمینها آن را مىگیرند و بعضى نمىگیرند. چنانكه بعضى دستورات مرا مىگیرند، عالم و فقیه مىشوند و بعضى سربلند نكرده و هدایت را قبول نمىكنند.[4]
[1] . طباطبایی، المیزان، ج 8 ، ص 183
[2] . مکارم، نمونه، ج 6، ص 259
[3] . قرائتی، نور، ج 5، ص 353
[4] . فتح الله کاشانی، منهجالصادقین،ج4، ص 45
گستردگی زمین:
یکی از نمونه های قدرت خدا گسترش زمین و روییدن گیاه بهجت انگیز است که در آیه 7 سوره ق به آن اشاره شده است.
« وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ »
«و مـگـر زمـيـن زيـر پـاى خـود را نديدند كه گسترده اش كرديم و كوه هاى ريشه دار در آن جايگزين كرديم و در آن از هر صنف گياه مسرت انگيز رويانديم.»
علامه می گوید: مد زمين به معناى گستردن آن است. خداى تعالى زمين را طورى گسترده آفريده كه با زندگى انسان ها سازگار باشد. اگر مانند كره ماه بود اين سازگارى را نداشت. كـلمـه رواسـى جـمـع راسـيـه و به معناى هر چيز ثابت، محکم و استوار است. در اينجا به مـعـنـاى كـوه اسـت و كلمه بهيج از ماده بهجت است یعنی مانند گلها، درختان خرم و باغهاى سبز که ديدنش لذت آور است. بعضى هم گفته اند: مراد از بهيج مبهوج است يعنى چيزى كه هر كس با آن اظهار مسرت و خوشحالى مى كند و مراد از روياندن هر جفتى بهيج روياندن هر نوعى از گياهان خوش منظر است. پس خـلقـت زمـيـن و تـدابـيـر الهـى كـه در آن جـريـان دارد بـهـتـريـن دليل است كه مى تواند عقل را بر كمال قدرت و علم صانع آن رهنمون شود.[1]
آرى، آفرینش زمین از یکسو، گسترش و عظمت آن (بیرون آمدن از زیر آب) از سوى دیگر، پیدایش کوه ها که ریشه هاى آن به هم پیوسته و عظمت آن ها همچون زرهى زمین را در برابر فشارهاى درونى و برونى، جزر و مدهاى حاصل از جاذبه ماه و خورشید، حفظ مى کند. از سوى دیگر پیدایش انواع گیاهان با آن همه عجائب و زیبائى ها همگى، دلیل بر قدرت بى پایان او است. تعبیر به «مِنْ کُلِّ زَوْج» یا اشاره به مسأله زوجیت در عالم گیاهان است که در موقع نزول این آیات هرگز به عنوان یک اصل کلى کشف نشده بود و بعد از قرن ها علم و دانش بشر پرده از روى آن برداشت یا به معنى اصناف و انواع مختلف گیاهان است. چرا که تنوع در عالم گیاهان فوق العاده زیاد و حیرت انگیز است.[2]
بیان زوجیّت گیاهان یكى از معجزههاى علمى قرآن است. ابتدا باید تفكّر و تعقّل کرد آنگاه به ربوبیّت خداوند اقرار نمود. طبیعت كلاس خداشناسى است. براى امكان معاد به قدرتنمایى خداوند در آسمان و زمین نظر كنید. كسانى كه در هستى نمىاندیشند و معاد را بعید مىشمارند، قابل سرزنشاند. در كرات آسمانى، نظم و قانون حاكم است. زمین، كوههاى استوار دارد. استحكام و زیبایى ویژگى آفریدههاى خداوند در آسمان و زمین است. رویش گیاهان زنده از دل خاك مرده نمودى از رستاخیز دوباره انسان است. نگاه به گیاهان و مناظر طبیعى عاملى براى ایجاد نشاط و سرور است. اگر انسان دلى براى فهمیدن داشته باشد تمام هستى (آسمان و زمین) براى او كلاس معرفت است.[3]
[1] . طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 502
[2] . مکارم، نمونه، ج 22، ص 241
[3] . قرائتی، نور، ج 9، ص 211
خدا عامل اصلی افزایش گیاه:
در آیه 261 سوره بقره در مورد ویژگیهای نبات که افزایش آن توس خداست و همچنین به انفاق و بخشیدن اموال به فقرا اشاره می نماید. و اینکه خداوند انفاق های خالصانه را مضاعف می کند.
« مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ »
«حكايت آنان كه اموال خويش را در راه خدا انفاق مى كنند، حكايت دانه اى است كه هفت خوشه رويانيده، در هر خوشه صد دانه باشد، خدا براى هر كه بخواهد دو برابر مى كند كه خدا وسعت بخش و دانا است ».
علامه می گوید: سياق اين آيات از اين جهت كه همه در باره انفاق است، مضامين آنها به يكديگر ارتباط دارد. اين آيات مؤمنين را تحريك و تشويق به انفاق در راه خدا مى كند. نخست براى زياد شدن و بركت مالى كه انفاق مى كنند، مثلى مى زند كه يك درهم آن هفتصد درهم مى شود، چه بسا كه خدا بيشترش هم مى كند. سپس براى انفاق ريائى و غير خدائى مثلى مى آورد تا بفهماند كه چنين انفاقى بركت و بهره اى ندارد. در مرحله سوم مسلمانان را از انفاق با منت و اذيت نهى مى كند زيرا كه منت و اذيت اثر آن را خنثى مى كند و اجر عظيمش را حبط نموده و از بين مى برد. سپس دستور مى دهد كه از مال پاكيره خود انفاق كنند نه اينكه از جهت بخل و تنگ نظرى هر مال ناپاك و دور انداختنى را در راه خدا بدهند. آنگاه موردى را كه بايد مال در آن مورد انفاق شود، ذكر مى كند كه عبارت است از فقرائى كه در راه خدا از هستى ساقط شده اند و در آخر اجر عظيمى كه اين انفاق نزد خداى تعالى دارد، بيان مى كند. سخن كوتاه اينكه آيات مورد بحث مردم را دعوت به انفاق مى كند و در مرحله اول جهت اين دعوت و غرضى را كه در آن است، بيان نموده و مى فرمايد: هدف از اين كار بايد خدا باشد نه مردم. در مرحله دوم صورت عمل و كيفيت آن را تبيين كرده كه بايد منت و اذيت به دنبال نداشته باشد. در مرحله سوم وضع آن مال را بيان مى كند كه بايد طيب باشد نه خبيث. در مرحله چهارم بايد فقيرى باشد كه در راه خدا فقير شده و در مرحله پنجم اجر عظيمى كه در دنيا و آخرت دارد، بيان نموده است.[1]
معناى كلمه سنبل معروف است كه همان خوشه گندم مى باشد. بعضى گفته اند: ماده سنبل در اصل به معناى پوشاندن است و اگر خوشه گندم را سنبل ناميده اند به اين جهت بوده است كه سنبل، دانه هاى گندم را در غلاف هائى كه دارد مى پوشاند. يكى از بى پايه ترين اشكالهائى كه به آيه كرده اند اين است كه آيه شامل مثالى است كه اصلا در خارج وجود ندارد. براى اينكه هيچ خوشه گندمى نداريم كه مشتمل بر صد دانه باشد. علاوه بر اينكه هر سنبله صد دانه يا هر خوشه هفتصد دانه گندم در آن باشد، چنان نيست كه اصلا وجود نيافته باشد. مسأله انفاق یکى از مهم ترین مسائلى است که اسلام روى آن تأکید دارد و قرآن مجید تأکید فراوان روى آن نموده است. آیه فوق نخستین آیه از مجموعه آیاتى است که در سوره «بقره» پیرامون انفاق سخن مى گوید. شاید ذکر آنها پشت سر آیات مربوط به معاد از این نظر باشد که یکى از مهم ترین اسباب نجات در قیامت انفاق و بخشش در راه خدا است. تازه پاداش آنها منحصر به این نیست بلکه خداوند آن را براى هر کس بخواهد و شایستگى در او بیابد و انفاق آنها را از نظر نیّت، اخلاص، کیفیت و کمیت درست ببیند، دو یا چند برابر مى کند و این همه پاداش از سوى خدا عجیب نیست. چرا که او (از نظر رحمت و قدرت) وسیع و از همه چیز آگاه است. نکته قابل توجه این که در این آیه کسانى که در راه خدا انفاق مى کنند به دانه پر برکتى که در زمین مستعدى افشانده شود، تشبیه شده اند. در حالى که قاعدتاً باید عمل آنها تشبیه به این دانه شود نه خود اینها. تشبیه افراد انفاق کننده به دانه هاى پر برکت تشبیه جالب و عمیقى است گویا قرآن مى خواهد بگوید: عمل هر انسانى پرتوى از وجود او است و هر قدر عمل گسترش یابد در حقیقت وجود انسان توسعه یافته است. به تعبیر دیگر قرآن عمل انسان را از وجود او جدا نمى داند و هر دو را اشکال مختلفى از یک حقیقت مى شمرد. بنابراین هیچگونه حذف و تقدیرى در آیه نیست و اشاره به این است که انسان هاى نیکوکار در پرتو نیکى هایشان نمو و رشد معنوى پیدا مى کنند و این افراد همچون بذرهاى پر ثمرى هستند که به هر طرف ریشه و شاخه مى گسترانند و همه جا را زیر شاخ و برگ خود مى گیرند. در اینجا «مُشَبَّه» انسان انفاق کننده است و «مُشَبَّهٌ بِه» بذرهاى پر برکت و «وجه تشبیه» نمو و رشد آن است. ما معتقدیم انسانِ انفاق کننده در پرتو عملش، رشد فوق العاده معنوى و اجتماعى پیدا مى کند و نیازى به هیچگونه تقدیر نیست. این نکته نیز در میان مفسران مورد بحث است که تعبیر به «أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِى کُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة» که اشاره به دانه اى است که هفتصد دانه یا بیشتر از آن به دست مى آید، یک تشبیه فرضى است که وجود خارجى ندارد زیرا در مورد دانه هاى گندم هرگز از یک دانه هفتصد دانه برنخاسته است یا منظور دانه هائى همچون دانه هاى ذرت و ارزن است.[2]
هر دانهاى، در هر زمینى، هفت خوشه كه در هر خوشه صد دانه باشد نمىرویاند بلكه باید دانه، سالم، زمین مستعد، زمان مناسب و حفاظت كامل باشد. همچنین انفاق مال حلال با قصد قربت، بدون منّت و با شیوهى نیكو، آن همه آثار خواهد داشت. انفاق تنها پاداش اخروى ندارد، بلكه سبب رشد و تكامل وجودى خود انسان مىگردد. ستایش قرآن از كسانى است كه انفاق سیرهى همیشگى آنان باشد. انفاق، زمانى ارزشمند است كه در راه خدا باشد. چون لطف خداوند محدودیّت ندارد. اگر انفاق مال تا هفتصد برابر قابلیّت رشد و نموّ دارد پس حساب كسانى كه در راه خدا جان خود را انفاق مىكنند چه مىتواند باشد؟! «واللّه واسعٌ علیم».[3]
[1] . طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 584
[2] . مکارم، نمونه، ج2، ص 366
[3] . قرائتی ، نور ، ج 1 ، ص 417