آيين الهي اسلام بيش از هر چيز انسانها را به صلح و سازش و زندگي مسالمت آميز دعوت ميکند و با شعار «الصلح خير»، صلح را به عنوان يکي از مهمترين اهداف عاليهي خود مطرح ميسازد. قرآن کريم در همين زمينه ميفرمايد:
«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها؛ هر گاه کفار از صلح استقبال کردند، تو نيز از آن استقبال کن». [21]
در آيهي ديگر مومنان را به ايجاد صلح همگاني و عمومي دستور ميدهد:
«يا ايها الذين آمنوا ادخلوا في السلم کافه و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لکم عدو مبين؛ اي مومنان، همگي به صلح درآييد و پيرو شيطان مباشيد که او براي شما دشمني آشکار است». [22]
اين دو آيه و ديگر آيات وارده در زمينهي روابط مسلمين با کفار و نيز عملکرد رسولالله(ص) و امیرالمومنین(ع) در طول دوران زندگی با برکتشان حاکي از اين است که سياست خارجي و داخلي اسلام بر اساس زندگي مسالمتآميز استوار گرديده است و اسلام هميشه و در همه جا در پي آن است که در جهان صلح و آرامش برقرار سازد.
روي اين اصل، هر گاه از جانب دشمن صلح و آرامش پيشنهاد شود، حاکم اسلامي موظف است از صلح استقبال کند و جنگ را متارکه نمايد.
البته اگر صلح به ضرر اسلام و موجب ضعف مسلمين باشد، تن دادن به چنين صلحي روا نيست. بر همين اساس علي(ع) ميفرمايد:
«و لا تدفعن صلحا دعاک اليه عدوک و لله فيه رضي، فان في الصلح دعه لجنودک وراحه من همومک و امنا لبلادک و لکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل، فخذ بالحزم و اتهم في ذلک حسن الظن؛ صلحي را که دشمن بر تو عرضه کند و مطابق رضاي خدا باشد، رد مکن، زيرا صلح موجب آسايش لشکريان و آسودگي خاطر تو و ايمني کشور خواهد بود. اما بعد از آشتي و سازش، سخت برحذر و بيدار باشد، چه بسا پيشنهادهاي صلح براي اغفال طرف است. بنابراين بهتر است احتياط را از دست ندهي و خوشبيني را در اين سازش مورد اتهام قرار ده».[23]
با دقت در بيانات مولا، فوايد اساسي صلح نيز روشن ميشود:
- با استقرار و حاکميت زندگي مسالمتآميز، ارتش و قواي مسلح از رفاه و آسايش برخوردار ميشوند.
- حاکم اسلامي نيز از آرامش و امنيت روحي لازم بهره ميبرد و در سايهي اين آرامش ميتواند نابساماني هاي مملکت را سامان بخشد.
- از همهي اينها مهمتر افراد جامعه که بهترين آرزویشان «امنيت» است، به آن ميرسند.
مولا بعد از بيان اين فوايد متذکر ميشود که پس از اعلام صلح نبايستي از دشمن غافل شد، زيرا دشمن، دشمن است و هر آن درصدد است حريف خود را از ميدان به در کند. و چه بسا پيشنهاد صلح براي تجهيز قواست. از اينرو، لازم است حاکم با احتياط حرکت کند و خوشبيني خود را به سوءظن و بدگماني نسبت به دشمن مبدل سازد.
امام (ع) در بصره، در مبارزه با دشمن پيشدستي نکرد. او با آن که ميديد دشمنانش در بصره خونريزيهايي کردهاند که ميتوانست پيکار با آنان را توجيه کند، اما او پيش از اين که نهايت کوشش خود را جهت جايگزيني مسالمت به جاي دشمني به کار گيرد، به چنين کاري دست نزد و به مبارزه با آنان برنخاست. البته مقصود امام (ع) اين بود که آشوب را مهار کند، و آن را به کلي از ميان بردارد، تا به خونهاي بيگناهي که ريخته شده است خونهاي ديگري اضافه نشود. اگر هزاران تن از مسلمانان هستند که- به دليل زمينه خصومت ديني در دلهايشان- امر، بر آنان مشتبه شده است، پس لازم است براي چنين دشمناني، دليل خصومت خود را اقامه ميکرد، و براي مردم مسلمان راه راست را نشان ميداد.
تفرقه و فساد ذات البين سببِ سستى، و گسيخته شدن بسيارى از پیوندهای اسلامی در تاريخ بوده است. آیا مهمترین دلیل ضعف کشورهای اسلامی در مقابله با استکبار جهانی، و تن دادن به ظلم و فجایع آنان، همین افساد ذت البین این کشورها نیست؟! که این هم از نقشههای دشمنان اسلام است.
[1] - سوره (آل عمران)، آيه 103.
[2] - سوره (حجرات)، آيه 9.
[3] - البيان)، ج 1و 284/2.
[4] - بحارالانوار، ج72،ص 186
[5] - نهج البلاغه، ترجمه دشتي، نامه 47
[6] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران؛ تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1373، شانزدهم، ج 7، ص 85-83
[7] - (نهج البلاغه)، سيدرضى، تحقيق صبحى صالح، نامه 47.
[8] - راغب اصفهاني؛ مفردات، ترجمه غلامحسين خسروي، تهران، مرتضوي، 1374، دوم، ج 2، ص 412.
[9] - همان، ص 24.
[10] -همان، بي تا، ج 1، ص 271
[11] - (مجمع البيان فى تفسير القرآن) ابوعلى طبرسى، ج 3 جزء 101/9، دارمكتبة الحياة، بيروت
[12] - اساس البلاغه)زمخشرى 257/، دارالمعرفة؛ (تهذيب الاحكام) شيخ طوسى ج 177/9، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت.
[13] - البهي، محمد؛ مفاهيم اخلاقي و عقيدتي قرآن، ترجمه محمد صادق سجادي، بي جا، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1362، ص 319
[14] - سوره (حجرات)، آيه 10.
[15] - نهج البلاغه، خطبه 16.
[16] - نهج البلاغه، نامه 47.
[17] - الاحكام، شيخ طوسى، ج 177/9، دارالتعارف، بيروت.
[18] - نهج البلاغه ،خطبه 69.
[19] - پيام امام شرح تازه و جامعى برنهج البلاغه، ج 3 ، صفحهى 142
[20] - ترجمة غررالحکم و دررالکلم ،محمد علی انصاری، ج 2،صفحهى 555.
[21] - انفال ،آیة61.
[22] - بقره ،208.
[23] - نهج البلاغه ،نامه 53.