واژه «سياست» از ماده «سوس» گرفته شده است كه بهمعناى رياست، و خُلقوخو و طبع است،[1] چنانكه گويند: «سَاسَ الأمرَ سياسَةً: قَامَ بهِ»[2] يعنى به آن كار قيام كرد. و «السِّياسَة: القِيامُ عَلَى الشَّيءِ بمَا يُصْلِحُهُ»[3] يعنى سياست قيام كردن و اقدام نمودن بر چيزى براى به سامان آوردن و اصلاح كردن آن است. همچنين «سياست» بهمعناى حكم راندن، رياست، مصلحت، تدبير، دورانديشى، تربيت، تأديب، و محافظت آمده است.[4] «سائس» كه جمع آن «ساسَه» و «سُوّاس» است به شخص تأديب كننده و تربيت كننده، و حاكم و تدبير كننده و مدبر گويند.[5] لغتشناسان در تعريف سياست چنين آوردهاند:
السِّياسَةُ استِصلاحُ الخَلقِ بإرشَادِهِم إلَى الطَّريقِ المَنجى فى العَاجلِ وَ الآجلِ.[6]
سياست عبارت است از همت گماشتن به اصلاح مردمان با ارشاد و هدايت آنان به سوى راه نجات در دنيا و آخرت.
آنچه درباره پيامبر اكرمَ و امامان آمده است، با همين معنا مناسب است،[7] مانند: «أنتُم سَاسَةُ العِبَادِ»،[8] و «الإمَامُ عَارفٌ بالسِّياسَةِ»[9] و «ثُمَّ فَوَّضَ إلَى النَّبىِ أمْرَ الدِّينِ وَ الأمَّةِ لِيسُوسَ عِبَادَهُ:[10] سپس خداوند امر دين و امت را به پيامبر سپرد تا بندگان او را رهبرى كند».
[1] . ابنفارس، معجم مقاييس اللغه، ج 3، ص 119؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج 6، ص 430- 429.
[2] . همان، ص 429.
[3] . همان.
[4] . دهخدا، لغتنامه، ذيل واژه« سياست».
[5] . الشرتونى، اقرب الموارد، ج 1، ص 556.
[6] . همان.
[7] . الطرَيْحى، مجمع البحرين، ج 4، ص 78.
[8] . همان.
[9] . همان.
[10] . همان.