کاربردهای حرث به صورت حقیقی - حرث و گاو بنی اسرائیل

فهرست مطلب

حرث و گاو بنی اسرائیل:

   این داستان در مورد آخرین مشخصات گاو بنی اسرائیل می باشد که برای شخم زدن رام نشده و برای زراعت، آبکشی نکند. خداوند در آیه 71 سوره بقره می فرماید:

« قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا  قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ  فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ »

«گفت: خدا گويد كه آن گاويست نه رام كه زمين شخم زند و كشت آب دهد بلكه از كار بر كنار است و نشاندار نيست. گفتند حالا حق مطلب را گفتى پس گاو را سر بريدند در حاليكه هنوز مي‌خواستند نكنند.»

   اين آيه راجع به داستان گاو بنى اسرائيل است. بخاطر همين قصه بود كه نام سوره مورد بحث، سوره بقره شد و طرز بيان قرآن از اين داستان عجيب است براى اينكه قسمت هاى مختلف داستان از يكديگر جدا شده در آغاز داستان، خطاب را متوجه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى كند و مى فرمايد: بياد آر موسى را، كه به قومش گفت الخ آنگاه در ذيل داستان، خطاب را متوجه بنى اسرائيل مى كند.[1]

   ماجرائى به صورت مشروح آمده است شاید به این دلیل که این داستان تنها یک بار در قرآن ذکر شده است. به علاوه نکات آموزنده فراوانى در آن وجود دارد که ایجاب چنین شرحى مى کند از جمله بهانه جوئى شدید بنى اسرائیل در سراسر این داستان نمایان است. نیز درجه ایمان آنان را به گفتار موسى (علیه السلام) مشخص مى کند و از همه مهم تر این که گواه زنده اى است بر امکان رستاخیز. ماجرا آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر مى آید چنین بود یک نفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى شود در حالى که قاتل به هیچ وجه معلوم نیست. در میان قبائل و اسباط بنى اسرائیل نزاع در مى گیرد و هر یک آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت مى دهد و خویش را تبرئه مى کند داورى را براى فصل خصومت نزد موسى(علیه السلام) مى برند و حل مشکل را از او خواستار مى شوند. چون از طرق عادى حل این قضیه ممکن نبود از طرفى ادامه این کشمکش ممکن بود منجر به فتنه عظیمى در میان بنى اسرائیل گردد  موسى با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل مى پردازد.[2]

   بنی اسرائیل هر بار با بهانه جوئى کار خود را مشکل تر ساخته، دایره وجود چنان گاوى را تنگ تر نمودند. باز گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند این چگونه گاوى باید باشد؟ (از نظر نوع کار کردن). چرا که این گاو براى ما مبهم شده. اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد. مجدداً موسى گفت: خدا مى فرماید: گاوى باشد که براى شخم زدن رام نشده و براى زراعت آبکشى نکند. از هر عیبى بر کنار باشد. حتى هیچ گونه رنگ دیگرى در آن نباشد. در اینجا که گویا سؤال دیگرى براى مطرح کردن نداشتند، گفتند: حالا حق مطلب را ادا کردى سپس گاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند و آن را سر بریدند ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند. قرآن بعد از ذکر ریزه کارى هاى این ماجرا باز آن را به صورت خلاصه و کلى در دو آیه بعد چنین مطرح مى کند: به خاطر بیاورید هنگامى که انسانى را کشتید سپس درباره قاتل آن به نزاع پرداختید و خداوند آنچه را مخفى داشته بودید آشکار ساخت. سپس گفتیم: قسمتى از گاو را به مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفى کند. آرى خدا این گونه مردگان را زنده مى کند. این گونه آیات خود را به شما نشان مى دهد تا تعقل کنید. در آخرین آیه مورد بحث به مسأله قساوت و سنگدلى بنى اسرائیل پرداخته، مى گوید: بعد از این ماجراها و دیدن این گونه آیات، معجزات و عدم تسلیم در برابر آنها دل هاى شما سخت شد همچون سنگ یا سخت تر. چرا که پاره اى از سنگ ها مى شکافد و از آن نهرها جارى مى شود یا لااقل بعضى از آنها شکاف مى خورد و قطرات آب از آن تراوش مى نماید. گاه پاره اى از آنها از فراز کوه از خوف خدا فرو مى افتد اما دل هاى شما از این سنگ ها نیز سخت تر است نه چشمه عواطف و علمى از آن مى جوشد نه قطرات محبتى از آن تراوش مى کند نه هرگز از خوف خدا مى تپد. در آخرین جمله مى فرماید: خداوند از آنچه انجام مى دهید غافل نیست. این تهدیدى است سربسته براى این جمعیت بنى اسرائیل و تمام کسانى که خط آنها را ادامه مى دهند.[3]

   ذَلول به معناى حیوان رام شده، «تُثیر» از «اثارة» به معناى شخم زدن، «مُسلَّمه» به معناى سالم از هر عیب و نقص عضوى، «شِیة» از «وشى» به معناى خال، «لاشیة» یعنى خال یا رگه‏ى رنگ دیگرى نداشته باشد. یهود نسبت به پیامبر خود بى‏ادب بودند با آنكه خود بدنبال بهانه و راه فرار بودند. وقتى مجبور به انجام فرمان شدند به موسى گفتند: حالا حقّ گفتى. گویا قبل از این باطل مى‏گفته است.[4]

 

[1] . طباطبایی، المیزان ، ج 1، ص 298

[2] . باید توجه داشت در فصل 21 سفر تثنیه تورات کنونى نیز به این داستان اشاره کوتاهى شده است، منتها آنچه در تورات کنونى است در واقع به صورت یک حکم است، در حالى که آنچه در قرآن آمده به صورت یک حادثه مى باشد

[3] . مکارم، نمونه، ج 1، ص 353

[4] . قرائتی، نور، ج 1، ص 137