هوای نفس - جلوگيري از هواهاي نفساني

فهرست مطلب

جهان آخرت، جهان بهره‏برداري از تلاشهاي دنيا و روزگار تجلي خصلتها و رفتارهاي آدمي است.

اگر حاکمي در مسند حکومت و هر انساني در تلاشهاي فردي و اجتماعي‌اش بداند و در اين انديشه باشد که هرگونه انحراف در اشباع غرايز و تمايلات و هرگونه زياده‏روي و طغيان، باعث اسارتها و سقوط‌ها و فسادها مي‏شود و اين اعمال در آخرت جز رنج و تباهي و دوزخ در پي نخواهد داشت، کوشش خواهد نمود تا هواهاي نفساني‌اش را به اعتدال کشاند و در مسير قرآن و اسلام حرکت نمايد.

اديان آسمانی، به خصوص آخرین و کاملترین آنها یعنی اسلام، همواره براي زدودن حب دنيا و کاهش هواهای نفسانی انسانها، ياد مرگ را بسيار توصيه کرده‏اند. روشن است که ياد مرگ و دفع حب دنيا همواره آدمي را به کفاف و عفاف دعوت مي‏کند و بهره برداري گزاف و بي‌رويه از اين عالم را محدود مي‏نمايد. از همه بالاتر زمينه‏ي بسيار مساعدي براي پرورش صفات نيک در دل آدمي بوجود مي‏آورد. از آنجا که خاصيت اصلي نفس خود خواهي و خودبيني است، انسان براي محدود کردن و دفع اين خود بيني هر چقدر که بر سر نفس بکوبد، مطلوب است.

از عظيم‏ترين و موثرترين کوبنده‏هاي نفس ياد مرگ است. اين امر گرانمايه را بايد به هر نحو ممکن زنده نگاه داشت. اين سخن، تلخ کردن زندگاني نيست. یاد مرگ انواع دلبستگي‏هاي ناصواب را از دل خواهد زدود و آدمی را نه تلخ‌کام، که شيرين کام خواهد کرد. تلخ‌کامي نتيجه‏ي اسارت‌هاست و اگر زنجير اين اسارت‌ها گسسته شود، به جاي تلخي اسارت، شيريني آزادي خواهد نشست.

در این باره در سخنان امیرمومنان(ع) نکته‌های تکان دهنده و هشدار دهنده‌ای آمده است. از آن حضرت نقل شده است:

«به یاد آورید {مرگ را} که بر هم زننده خوشی‌ها، نابود کننده عیش‌ها و دعوت کننده به جدایی و پراکندگی و از هم پاشنده گروه‌ها و انجمن‌ها و دور کننده آرزوها ... است.»[1]

نیز آن حضرت فرمود:

«به شما توصیه می‌کنم به یاد مرگ باشید و از آن کمتر غفلت ورزید. چگونه از چیزی غافلید که او از شما غافل نیست و به کسی چشم طمع دوختهاید که به شما مهلت نمی‌دهد. مردگانی که می‌بینید واعظانی هستند که از هر واعظی شما را بی‌نیاز می‌کنند.»[2]

همچنین فرمود:

«اکثروا ذکر الموت عند ما تنازعکم الیه الشهوات؛[3] هنگامی که نفس‌هایتان شما را به خواهش‌ها و شهوات می‌کشاند بسیار مرگ را یاد کنید....»

 از امام صادق (ع) نقل شده که نبي‏اکرم(ص) لشکري را به جنگي فرستاد، وقتي بازگشتند، فرمود:

 «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاکبر فقيل: يا رسول الله ما الجهاد الاکبر قال جهاد النفس؛ آفرين به گروهي که جهاد اصغر را تمام کردند و باقي ماند بر آنها جهاد و جنگ بزرگتري، پس گفته شد: يا رسول الله (اين همه سختي و مشقت و مجروح و کشته در جنگ است چه چيزي بالاتر از اين است) جهاد اکبر چيست؟ فرمودند: جهاد و مبارزه با نفس!».[4]

اسلام در مسیر این منطق تاکيد فراواني بر طرد نقاط منفي از درون انسان داشته و غرس ارزشهاي اسلامي نظير جهاد و مبارزه را در روح انسانها لازم مي‏داند و اين عمل را «جهاد اکبر» مي‏نامند؛ همان جهادي که انسان را در مواقع لزوم، در حال آمادگی براي ايثار و جهاد، نگه مي‏دارد.

همچنين پيشواي متقيان علي(ع) اين موضوع را توضيح بيشتري داده،مي‏فرمايد:

«ميدانکم الاول انفسکم فان قدرتم عليها کنتم علي غيرها اقدر و ان عجزتم عنها کنتم عن غيرها اعجز فجربوا معها الکفاح اولا؛ نخستين قلمرو مبارزه، نفس خودتان است، پس چنانچه بر آن توانا بوديد، بر غير از آن نيز توانا خواهيد شد. و چنانچه بر آن، ناتوان بوديد، بر غير آن ناتوان خواهيد بود. پس نخست در ستيز با آن، خود را بيازماييد».

اين‌گونه تعبيرها از امامان معصوم(ع)، که هيچگونه اغراق و مبالغه در بياناتشان نيست، حاکي از عظمت و سترگي مبارزه با نفس و مجاهده با اميال و غرايز حيواني است. در عظمت اين مبارزه همين بس که در قرآن مجيد رسیدن به «جنت» مشروط به جلوگيري نفس از هوی‌ها و اميال و غرايز حيواني است. قرآن در همين زمينه مي‏فرمايد:

«و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنه هي الماوي؛ و اما هر که از موقعيت پروردگارش ترسيد و درون خود را از هواهاي نفساني باز داشته بهشت جايگاه اوست.»[5]

در اين آيه، براي رسيدن به «بهشت» دو شرط اساسي بيان گرديده است: اول ترس از عظمت خالق و دوم جلوگيري از هوی‌هاي نفساني. روشن است که ترس از عظمت خالق، بدون شناخت موقعيت و مقام خالق (يعني شناخت کامل و همه جانبه) صورت نمي‏گيرد و جلوگيري از هوی‌هاي نفساني بدون تسلط و حاکميت بر نفس ممکن نخواهد بود. اين تسلط و حاکميت، آن هم براي نفسي که به تعبير قرآن امر کننده به بدي‌ها و زشتي‌هاست، کاري بس دشوار و مبارزه‏اي بس دامنه‏دار و خستگي‏ناپذير خواهد بود. اين است که باید باز به خدا پناه ببريم و از او استمداد جوييم.

  «و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يدنه و لسانه، فانه - جل اسمه - قد تکفل بنصر من نصره و اعزاز من اعزه. و امره ان يکسر نفسه عند الشهوات و يزعها عند الجمحات فان النفس اماره بالسوء الا ما رحم الله؛ و اينکه خداي سبحان را با دست و زبان ياري کند، زيرا او - که نامش باشکوه باد - محققا متکفل ياري و گراميداشت کسي است که او را ياري دهد و عزيز دارد. و به او فرمان مي‏دهد که نفس خويش را با ترک کردن خواهشها بشکند و به هنگام سرکشي، افسارش را برگرداند، که نفس، پيوسته به بديها فرمان مي‏دهد مگر نفسي که خداوند بر آن رحمت کرده باشد».[6]

 

[1] - میزان الحکمه، ج 4، ص2965.

[2] - همان.

[3] - همان.

[4] - شرح نهج البلاغه ،خوئی،جلد6ص132..

[5] - نازعات ،40و41.

[6] - اختيار مصباح‏ السالكين، صفحه‏ى 541.