مقدمه
انسان ذاتا کمال جوست و میل به خوبیها و نیکیها و کمال و تعالی دارد. در عین حال خداوند برای سنجش الهی بودن اعمال و رفتار انسان، عناصری را در نهاد بشر قرار داده که او را در موقعیت های مختلف بیازماید.
یکی از این عناصر، هوای نفس است. این عنصر از چنان اهمیتی برخوردار است که امام علی(ع) ترس از آن را از مهمترین نگرانیها برای پیروانش میداند.
«... وحشتناکترین هراسی که درباره شما دارم، دو چیز است: پیروی از هوای نفس و درازی آرزو».[1]
امام علی(ع) در نامهای به مالک اشتر، در مورد در اختیار گرفتن هوای نفس، میفرماید: «نیکوترین اندوختهی تو باید اعمال صالح و درست باشد. هوای نفس را در اختیار گیر و از آن چه حلال نیست، خویشتنداری کن. زیرا بخل ورزیدنِ به نفس خویش، آن است که در آن چه دوست دارد، یا برای او ناخوشایند است، راه انصاف پیمایی. مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی! و به خوبیهای خود اطمینان کنی، و ستایش را دوست داشته باشی، که اینها همه از بهترین فرصتهای شیطان برای هجومآوردن به توست، و کردار نیکِ نیکوکاران را نابود سازد».[2]
پیامبر اکرم(ص) در سخنی فرمود:
«طوبی لِمَن ترکَ شهوهً حاضرهً لیموعِدٍ لَم يَرَه؛ خوشا به حال آنکه شهوت حاضری را برای موعدی که هنوز آن را نديده است ترک کند»[3].
همچنین اميرالمؤمنين فرموده است:
«کم مِن شهوَهِ ساعهٍ اورثَت حُزنًا طَويلاً؛ چه بسا شهوت يک ساعت که اندوه طولانی را در پی داشته باشد».[4]
[1] - نهج البلاغه،خطبة،28.
[2] - نهج البلاغه،نامة 53.
[3] . وسائل الشيعه، ج 11، ص 164، بحارالأنوار، ج 14، ص 327.
[4] . همان، به نقل از نهج البلاغه.
یکی از عناصر سنجش معیار الهی بودن انسان، هوای نفس است. این معیار از چنان اهمیتی برخوردار است که امام علی(ع) آن را از مهمترین نگرانیها برای پیروانش میداند.
«...وحشتناکترین هراسی که درباره شما دارم ، دو چیز است : پیروی از هوای نفس و درازی آرزو».
تمایلات نفسانی و گناه آلود اگر از حد بگذرد به مرز «هوی پرستی» میرسد. آنچه با عنوان «هوای نفس» در آيات و روايات و منابع اخلاقی آمده است، در بخشی از آنها بر همين تمايلات منطبق میشود و قرآن کريم پاداش کسی را که نفس خود را از «هوی» باز میدارد، بهشت دانسته است.
در گزينش و تشخيص ميان کارها، خود نفس بهترين معيار است؛ آنچه او را خوش آيد قطعا ناخوشايند پروردگار است.
در نگاه اميرمؤمنان علي(ع)، خواهشهاي نفساني از بزرگترين و هولناکترين لغزشگاههاي انديشه ديني است. چرا که آن جا که برق شمشير طمع در فضاي انديشه بلند ميشود، بيشترينجايي است که عقل به زمين ميخورد.
آرزوهاى دور و دراز به اين دليل موجب فراموشى آخرت مىشود كه تمام نيروهاى انسان را به خود جلب مىكند، و با توجه به اين كه نيروى انسان به هر حال محدود است، هنگامى كه آن را در مسير آرزوهاى بىپايان سرمايه گذارى كند چيزى براى سرمايه گذارى در طريق آخرت نخواهد داشت.
اديان آسمانی، به خصوص آخرین و کاملترین آنها یعنی اسلام، همواره براي زدودن حب دنيا و کاهش هواهای نفسانی انسانها، ياد مرگ را بسيار توصيه کردهاند. روشن است که ياد مرگ و دفع حب دنيا همواره آدمي را به کفاف و عفاف دعوت ميکند و بهره برداري گزاف و بي رويه از اين عالم را محدود مينمايد.
شهوت، جزو خواستههای نفسانی است و شهوت رانی یعنی اینکه انسان به خواستههای نفس در اين موضوع جواب مثبت بدهد و هيچ مقابلهای با تمايلات گناه آلود خود نداشته باشد و در پيروی از آن به حدّ «هوی پرستی» برسد.[1] آنچه با عنوان «هوای نفس» در آيات و روايات و منابع اخلاقی آمده است، در بخشیهایی بر همين تمايلات منطبق میشود و قرآن کريم پاداش کسی را که نفس خود را از «هوی» باز می دارد، بهشت دانسته است.[2]
شهوت را میتوان ميل، خواهش نفس، ميلي که شدتش از حد معمول تجاوز کرده و اميال ديگر را تحتالشعاع قرار میدهد و تمام توجه شخص را منحصرا به موضوع خود جلب نمايد، تعریف کرد.
به تعبیر دیگر، شهوت به معنای تمايلات و کششهای درونی انسان است و در تقسيم بندی مباحث اخلاقی، تعدادی از خصلتها زير مجموعة «قوّة شهويه» قرار میگيرند که برخی از آنها مفيد و سازنده و عامل تلاش و تحرک در زندگی است و بعضی از آنها ناپسند و شيطانی است و انسان را به گناه و مفاسد میکشاند و از آنها نهی شده است.
اوج کمال اخلاقی انسان، مهار خواستههای نفس است؛ چه در زمينة خوردنيها، چه در مورد مال و ثروت، چه در عرصة غرايز جنسی، يعنی «امير نفس» بودن بهتر از «اسير دل» شدن است و کسی که بردة قوّة شهوت باشد، بردگیهای ديگر هم برايش پيش میآيد و عواقب سوءِ دنيوی و اخروی آنها نیز گریبانگیرش خواهد شد.
حضرت امام علي(ع) ميفرمايد: «کن لنفسک مانعا رادعا...؛ براي نفس خود مانع و رادع باش».[3] يعني از فرمانش سرپيچی کن و تن به اطاعتش مسپار.
اين کلام نيز از ایشان است:«افضل الاعمال ما اکرهت النفوس عليها؛ برترين کارها آن است که نفس از آن بيزار است».[4]
به عبارت دیگر، در گزينش کارها و تشخیص میان خوب و بد آنها، خود نفس بهترين معيار است؛ آنچه او را خوش آيد قطعا ناخوشايند پروردگار است.
حضرت امام علي(ع) ميفرمايد: «من اهان نفسه اکرمه الله؛ هر که نفسش را خوار کند، خدا گرامياش ميدارد».[5]
چنان که امام صادق(ع) ميفرمايد:
«خوش به حال بندهاي که از براي رضاي خدا با نفس و هوي ستيزه کند و هر که جنود نفس اماره را مغلوب خود کرد، به رضاي خداوند دست يافته است و هر که فريب نفس اماره را نخورد و به مقتضاي حکم عقل عمل کرد و ملازم عبادت و خضوع و خشوع شد و از عظمت خداوند عزاسمه غافل نگرديد و قرب بساط جناب او را نصبالعين خود نمود، پس به تحقيق به فوز عظيم دست يافته است. و هيچ حجابي موحشتر و مظلمتر و تيرهتر ميان بنده و پروردگار از نفس اماره و خواهشهاي او نيست و قطع و قمع اين دو حجاب موحش مظلم ميسر نيست مگر به التجا بردن به جناب پروردگار و عجز و استغاثه به او نمودن و گرسنگي و تشنگي را ملازم شدن و سحرخيزي را مواظبت نمودن. پس اگر در اثناي اين نبرد و جهاد موت به او رسيد و دعوت حق را اجابت نمود مثاب و ماجور است و ثوابش برابر ثواب شهيد و اگر زيست و به همين حال ماند و انحرافي در او راه نيافت عاقبت او رضوان اکبر است».[6]
حضرت رسول اکرم(ص) به ابوذر فرمود:
«خداوند متعال گروهي را به بهشت ميبرد و چندانکه ملال يابند به آنها عطا ميکند و قومي ديگر، در درجات بالاتر، منزل ميگيرند. دستهي اول، وقتي ايشان را ميبينند، ميشناسند و ميگويند: خداوندا! اينها دوستان ما بودند که در دنيا با هم بوديم چرا آنها را در مقامي برتر نشاندي؟ پاسخ ميآيد که:« انهم کانوا يجوعون حين تشبعون و يظمون حين تروون و يقومون حين تنامون و يشخصون حين تخفضون؛ آنها گرسنه بودند آن زمان که شما سير بوديد و تشنه بودند آن زمان که شما سيراب بوديد، آنها ايستاده بودند به عبادت و بيدار بودند آن زمان که شما در خواب بوديد.»[7]
[1] . ص، آيه 26.
[2] . نازعات، آيه 40، و امّا من خافَ مقام ربّه و نهی النفس عن الهوی فانّ الجنّه هی المأوی.
[3] - غررالحکم جلد 4.
[4] - غررالحکم جلد2.
[5] - غررالحکم جلد5.
[6] - مصباح الشریعه، ترجمه عبدالرزاق گیلانی، ص491. باب هشتادم: در جهاد و ریاضت نفس.
[7] - مکارم اخلاق.
حضرت امام علي(ع) ميفرمايد:
«ان الدنيا دار عناء و فناء و غير و عبر و محل فتنه و محنه؛ به درستي که دنيا خانهي تعب و فناست و تغييرات و عبرتها و جايگاه فتنه است و محنت.»[1]
و در جای دیگر ميفرمايد:
«کثره الدنيا قله و عزها ذله و زخارفها مضله و مواهبها فتنه؛ بسياري دنيا اندک، عزت آن خواري، آرايشهاي آن گمراهکننده و بخششهاي آن مایه آزمایش است.»[2]
حضرت امام صادق(ع) در صفت و ماهيت دنيا ميفرمايد:
«الدنيا بمنزله صوره راسها الکبر و عينها الحرص و اذنها الطمع و لسانها الرياء و يدها الشهوه و رجلها العجب و قلبها الغفله و لونها الفناء و حاصلها الزوال؛ شان دنيا شان تصویری است که سر آن کبر، چشمش حرص، گوشش طمع، زبانش ريا، دستش شهوت، پايش عجب، دلش غفلت، رنگش فنا و حاصلش زوال است».[3]
حضرت امام علي(ع) ميفرمايد:
«الرابح من باع العاجله بالاجله؛ سودمند کسي است که دنيا را به آخرت بفروشد.»[4]
و در جایی دیگر ميفرمايد:
«انک مخلوق للاخره فاعمل لها؛ تو براي آخرت آفريده شدهاي، پس براي آن عمل کن».[5]
چون چنين است، گريزي نيست جز اينکه آدمي تمامي همّ و غم خودش را برای آخرت قرار دهد؛ همان طور که امام علی(ع) میفرماید:
«ان اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل؛ امروز ميدان عمل است و حساب نيست و فردا تنها حساب است و مجال عمل نيست.»[6]
و اين ميسر نيست جز اينکه آدمي نفس خود را به طور کامل با مجاهدت و زهد و تقوا، تحت اختیار خویش قرار دهد. امام علي(ع)ميفرمايد:
«جهاد النفس مهر الجنه؛ جهاد با نفس کابين بهشت است.»[7]
و در جایی دیگر ميفرمايد:
«افضل الجهاد جهاد النفس عن الهوي و فطامها عن لذات الدنيا؛ برترين جنگ، جهاد بانفس است از براي منع او از خواهش و باز گرفتن او از لذتهاي دنيا».[8]
قرآن درمورد کسانی که به جهاد با نفس می پردازند، مژدة هدایت داده میفرماید:
«و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين؛ آنانکه در راه ما جهاد کنند، ما راههاي هدايت خويش را بديشان بنماييم و خداوند با نيکوکاران است.»[9]
امام علی در نامهای که به فرزندش امام حسن(ع) نوشته او را از پیروی هواهای سرکش نفسانی بر حذر داشته، می فرماید:
«يا بني احي قلبک بالموعظه و أمته بالزهاده و قوه باليقين و نوره بالحکمه؛ فرزندم قلبت را با موعظه و اندرز زنده کن و منيت و هواي نفس را با زهد و بي اعتنايي بميران و دل را با يقين نيرومند ساز و با حکمت و دانش نواراني نما».[10]
آدمي شئون مختلفي دارد و بايد اين شئون را بشناسد و حق هر يک را ادا کند. دل آدمي چون دچار غفلت و بي خبري ميگردد، همين بي خبري و غفلت چيزي شبيه مرگ است. در اينصورت مواعظ آن را زنده ميکند و غفلت او را ميزدايد، زهد و بي ميلي و بي رغبتي به دنيا خواهشهاي نفساني را ميميراند و دل را مجرد ميکند؛ زيرا سرچشمه تمام صفات ناپسند نفس است و دوزخ در حقيقت تجسم نفس و احوال اوست، همچنان که دوزخ، درها و درجات متعدد دارد، نفس نيز شئون و شکل های مختلف دارد. براي اينکه درها بسته دوزح به روی نفس بسته شوند چارهاي جز تعدیل قوای آن از طريق رياضت و دل نبستن به دنيا و متابعت انبياء و اوليا نیست. بنابراين زهد، ترک حرام و ترک زیادی بر نياز است که درهاي نفس را ميبندد و او را از فعاليت بازميدارد و حرکت قواي او را باز ميستاند.
حضرت ميفرمايد:
«لا ترخصوا لانفسکم؛ خويشتن را آزاد نگذاريد»[11]
راه مهار نفس، محروميت دادن آن است تا به درجه بالاي زهد برسد.
حضرت در ادامة سفارشات خود به امام حسن(ع) ميفرمايد:
«دل خود را با يقين نيرومند کن، زيرا هر کس کار جدي کند در پرتو يقين است. با شک و دو دلي نميتوان کاري از پيش برد، اگر چه يقين کمياب است ولي بايد در راه آن تلاش نمود که همين کوشش نيرو افزا است. و همان طور که اشاره شدباید دل تاريک را با نور حکمت روشن کرد، زيرا حکمت است که خير کثير است، در حالي که دنيا با تمام نعمتهايش متاعی بیارزش می باشد و حکمت است که انسان را تا نزديک درجه انبيا ميرساند،چنانکه در حدیث است که :« کاد الحکيم ان يکون نبيا؛ نزديک است حکيم به درجه انبيا برسد».[12]
در نگاه اميرمؤمنان علي(ع)، خواهشهاي نفساني از بزرگترين وهولناکترين لغزشگاههاي انديشه ديني است.چرا که آن جا که برق شمشير طمع در فضاي انديشه بلند ميشود، بيشترينجايي است که عقل به زمين ميخورد.
مبارزه با تمايلات نفساني و احياي عقل و خردورزي، درخشيدن برقهايپر نور الهي و بهرهمندي از مراتب عالي معرفت را در پي دارد و سبب يافتنراه هدايت و پيمودن مسير سعادت شده، انسان را از دري به در ديگر ميبرد ودر نهايت به در سلامت و سراي اقامت می رساند.
حب و بغضها و جهتگيريهاي تعصبآميز انسان را از کشف حقيقت ودرک درستي يا نادرستي امور باز ميدارد امام(ع) ميفرمايد:
«هر کس عاشق چيزي ميشود، ديدگانش را کور گردانده و قلبش رارنجور. پس با چشم بيمار مينگرد و با گوشي که از شنيدن حقيقتناشنوا است، ميشنود. خواهشهاي نفساني پردههاي عقلش را دريده و دوستي دنيا دلش را ميرانده است.»
امام در خطبة 42 نهج البلاغه مىفرمايد:
«أيّها النّاس إنّ أخوف ما أخاف عليكم اثنان: اتّباع الهوى و طول الأمل؛ اى مردم! وحشتناكترين چيزى كه از آن بر شما مىترسم، دو چيز است: پيروى از هواى (نفس) و آرزوى طولانى».
سپس مىافزايد:
«فأمّا اتّباع الهوى فيصدّ عن الحقّ و أمّا طول الأمل فينسي الآخرة؛ اما پيروى از هواى (نفس)، انسان را از حق باز مىدارد، و آرزوى دراز موجب فراموشى آخرت مىشود».
با توجه به اين كه «هوی نفس» گرایش نفس امّاره به لذّات دنيوى در حدّ افراط و بدون قيد و شرط است، به خوبى روشن مىشود كه چرا مانع از وصول به حق مىشود؛ زيرا هوى پرستى حجابى در برابر ديدگان عقل مىافكند كه انسان را از مشاهده چهره حق محروم مىسازد، و باطل را كه در مسير هوى و هوس او است چنان توجيه مىكند كه از هر حقّى قابل قبولتر جلوه كند، و به عكس حقّى را كه بر خلاف هواى نفس مىباشد چنان تخريب مىكند كه از هر باطلى زشتتر نمايان مىشود.
از دیگر سو آرزوهاى دور و دراز به اين دليل موجب فراموشى آخرت مىشود كه تمام نيروهاى انسان را به خود جلب مىكند و با توجه به اين كه نيروى انسان به هر حال محدود است، هنگامى كه آن را در مسير آرزوهاى بىپايان سرمايهگذارى كند چيزى براى سرمايهگذارى در طريق آخرت نخواهد داشت، به خصوص اين كه دامنه آرزوها هرگز محدود نمىشود، و طبيعت آنها اين است كه هر زمان انسان به يكى از آرزوهايش جامه عمل مىپوشاند آتش عشق آرزوى ديگرى در دل او زبانه مىكشد، و نيروهايش را براى وصول به آن بسيج مىكند، بلكه گاه رسيدن به يك آرزو سبب دلبستگى به چند آرزوى ديگر مىشود، چون معمولا آرزوها به يكديگر پيوند خوردهاند. با توجه به اين واقعيتها نه وقتى براى او باقى مىماند و نه نيرو و امكانى، و نه حتّى حال و حوصلهاى كه به آخرتش بپردازد. امّا زمانى كه سيلى اجل در گوش او نواخته شد، از خواب غفلت بيدار مىشود، وقتى كه عمر عزيز و فرصتهاى گرانبها را بيهوده تلف كرده است، نه آتش خواستههاى نفسى فرو نشسته و نه به جايى رسيده است، بلكه
سرمايه ز كف داده تجارت ننموده جز حسرت و اندوه متاعى نخريده
برخی از شارحان نهج البلاغه مىگويند: اين كه آرزوهاى دور و دراز، قيامت را به فراموشى مىافكند به خاطر آن است كه دنيا پرستان پر توقّع به خاطر عشقى كه به مظاهر دنيا دارند سعى مىكنند مرگ را كه وسيله جدايى آنها از معشوقشان مىشود، فراموش كنند، و فراموش كردن مرگ سبب فراموشى قيامت مىشود.
اين نكته نيز قابل توجه است، كه «اَمَل» (آرزو) گاه جنبه مثبت دارد كه از آن به «رجا» و اميد تعبير مىشود، به خصوص هرگاه بر اساس توكّل بر خدا باشد بسيار سازنده است، ولى جنبه منفى آن در جايى است كه از حد بگذرد و انسان را به خود مشغول دارد و دامنهاش روز به روز گستردهتر شود و آدمى را از مبدء و معاد غافل سازد.
روشن است كه «هوی پرستى» و «طول امل» با يكديگر ارتباط نزديكى دارند، هوا پرستى سرچشمه طول امل است و طول امل نيز سرچشمه هوا پرستى مجدّد و سرانجام طول امل سبب غفلت از خدا و سراى ديگر مىشود. [13]
[1] - غررالحکم جلد2.
[2] - غررالحکم جلد3.
[3] - مصباح الشریعه ومفتاح الحقیقه
[4] - غررالحکم جلد1.
[5] - غررالحکم جلد3.
[6] - غررالحکم جلد2.
[7] - غررالحکم جلد3.
[8] - غررالحکم جلد2.
[9] - عنکبوت.
[10] - نهج البلاغه نامه 31.
[11] - نهج البلاغه خطبه 86.
[12] - کنزالعمال ص44123.
[13] 0 پيام امام شرح تازه و جامعى بر نهج البلاغه، ج 2، صفحهى 464
جهان آخرت، جهان بهرهبرداري از تلاشهاي دنيا و روزگار تجلي خصلتها و رفتارهاي آدمي است.
اگر حاکمي در مسند حکومت و هر انساني در تلاشهاي فردي و اجتماعياش بداند و در اين انديشه باشد که هرگونه انحراف در اشباع غرايز و تمايلات و هرگونه زيادهروي و طغيان، باعث اسارتها و سقوطها و فسادها ميشود و اين اعمال در آخرت جز رنج و تباهي و دوزخ در پي نخواهد داشت، کوشش خواهد نمود تا هواهاي نفسانياش را به اعتدال کشاند و در مسير قرآن و اسلام حرکت نمايد.
اديان آسمانی، به خصوص آخرین و کاملترین آنها یعنی اسلام، همواره براي زدودن حب دنيا و کاهش هواهای نفسانی انسانها، ياد مرگ را بسيار توصيه کردهاند. روشن است که ياد مرگ و دفع حب دنيا همواره آدمي را به کفاف و عفاف دعوت ميکند و بهره برداري گزاف و بيرويه از اين عالم را محدود مينمايد. از همه بالاتر زمينهي بسيار مساعدي براي پرورش صفات نيک در دل آدمي بوجود ميآورد. از آنجا که خاصيت اصلي نفس خود خواهي و خودبيني است، انسان براي محدود کردن و دفع اين خود بيني هر چقدر که بر سر نفس بکوبد، مطلوب است.
از عظيمترين و موثرترين کوبندههاي نفس ياد مرگ است. اين امر گرانمايه را بايد به هر نحو ممکن زنده نگاه داشت. اين سخن، تلخ کردن زندگاني نيست. یاد مرگ انواع دلبستگيهاي ناصواب را از دل خواهد زدود و آدمی را نه تلخکام، که شيرين کام خواهد کرد. تلخکامي نتيجهي اسارتهاست و اگر زنجير اين اسارتها گسسته شود، به جاي تلخي اسارت، شيريني آزادي خواهد نشست.
در این باره در سخنان امیرمومنان(ع) نکتههای تکان دهنده و هشدار دهندهای آمده است. از آن حضرت نقل شده است:
«به یاد آورید {مرگ را} که بر هم زننده خوشیها، نابود کننده عیشها و دعوت کننده به جدایی و پراکندگی و از هم پاشنده گروهها و انجمنها و دور کننده آرزوها ... است.»[1]
نیز آن حضرت فرمود:
«به شما توصیه میکنم به یاد مرگ باشید و از آن کمتر غفلت ورزید. چگونه از چیزی غافلید که او از شما غافل نیست و به کسی چشم طمع دوختهاید که به شما مهلت نمیدهد. مردگانی که میبینید واعظانی هستند که از هر واعظی شما را بینیاز میکنند.»[2]
همچنین فرمود:
«اکثروا ذکر الموت عند ما تنازعکم الیه الشهوات؛[3] هنگامی که نفسهایتان شما را به خواهشها و شهوات میکشاند بسیار مرگ را یاد کنید....»
از امام صادق (ع) نقل شده که نبياکرم(ص) لشکري را به جنگي فرستاد، وقتي بازگشتند، فرمود:
«مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاکبر فقيل: يا رسول الله ما الجهاد الاکبر قال جهاد النفس؛ آفرين به گروهي که جهاد اصغر را تمام کردند و باقي ماند بر آنها جهاد و جنگ بزرگتري، پس گفته شد: يا رسول الله (اين همه سختي و مشقت و مجروح و کشته در جنگ است چه چيزي بالاتر از اين است) جهاد اکبر چيست؟ فرمودند: جهاد و مبارزه با نفس!».[4]
اسلام در مسیر این منطق تاکيد فراواني بر طرد نقاط منفي از درون انسان داشته و غرس ارزشهاي اسلامي نظير جهاد و مبارزه را در روح انسانها لازم ميداند و اين عمل را «جهاد اکبر» مينامند؛ همان جهادي که انسان را در مواقع لزوم، در حال آمادگی براي ايثار و جهاد، نگه ميدارد.
همچنين پيشواي متقيان علي(ع) اين موضوع را توضيح بيشتري داده،ميفرمايد:
«ميدانکم الاول انفسکم فان قدرتم عليها کنتم علي غيرها اقدر و ان عجزتم عنها کنتم عن غيرها اعجز فجربوا معها الکفاح اولا؛ نخستين قلمرو مبارزه، نفس خودتان است، پس چنانچه بر آن توانا بوديد، بر غير از آن نيز توانا خواهيد شد. و چنانچه بر آن، ناتوان بوديد، بر غير آن ناتوان خواهيد بود. پس نخست در ستيز با آن، خود را بيازماييد».
اينگونه تعبيرها از امامان معصوم(ع)، که هيچگونه اغراق و مبالغه در بياناتشان نيست، حاکي از عظمت و سترگي مبارزه با نفس و مجاهده با اميال و غرايز حيواني است. در عظمت اين مبارزه همين بس که در قرآن مجيد رسیدن به «جنت» مشروط به جلوگيري نفس از هویها و اميال و غرايز حيواني است. قرآن در همين زمينه ميفرمايد:
«و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنه هي الماوي؛ و اما هر که از موقعيت پروردگارش ترسيد و درون خود را از هواهاي نفساني باز داشته بهشت جايگاه اوست.»[5]
در اين آيه، براي رسيدن به «بهشت» دو شرط اساسي بيان گرديده است: اول ترس از عظمت خالق و دوم جلوگيري از هویهاي نفساني. روشن است که ترس از عظمت خالق، بدون شناخت موقعيت و مقام خالق (يعني شناخت کامل و همه جانبه) صورت نميگيرد و جلوگيري از هویهاي نفساني بدون تسلط و حاکميت بر نفس ممکن نخواهد بود. اين تسلط و حاکميت، آن هم براي نفسي که به تعبير قرآن امر کننده به بديها و زشتيهاست، کاري بس دشوار و مبارزهاي بس دامنهدار و خستگيناپذير خواهد بود. اين است که باید باز به خدا پناه ببريم و از او استمداد جوييم.
«و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يدنه و لسانه، فانه - جل اسمه - قد تکفل بنصر من نصره و اعزاز من اعزه. و امره ان يکسر نفسه عند الشهوات و يزعها عند الجمحات فان النفس اماره بالسوء الا ما رحم الله؛ و اينکه خداي سبحان را با دست و زبان ياري کند، زيرا او - که نامش باشکوه باد - محققا متکفل ياري و گراميداشت کسي است که او را ياري دهد و عزيز دارد. و به او فرمان ميدهد که نفس خويش را با ترک کردن خواهشها بشکند و به هنگام سرکشي، افسارش را برگرداند، که نفس، پيوسته به بديها فرمان ميدهد مگر نفسي که خداوند بر آن رحمت کرده باشد».[6]
[1] - میزان الحکمه، ج 4، ص2965.
[2] - همان.
[3] - همان.
[4] - شرح نهج البلاغه ،خوئی،جلد6ص132..
[5] - نازعات ،40و41.
[6] - اختيار مصباح السالكين، صفحهى 541.