یکی دیگر از بیماری های قلب، حرص و طمع است. حرص و طمع چنان در تار و پود آدمی میتندکه تا تاریک ترین زوایای شخصیتی هر فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. حرص و طمع اگر به حال خود رها شود عنان نفس را در اختیار خواهد گرفت. و اگر انسان عنان خود را به دست خواستههای نفس دهد خود را به پرتگاه هلاکت سوق خواهد داد.
«طمع» در لغت به معني شوق و جذب شدن نفس به طرف چيزي است از روي شهوت و ميل به آن چيز.[1]
عقل عاملي نيرومند است که آدمي را از لغزشها نگاه ميدارد. و در موارد ترديد و تحير، او را راهنمائي و وظيفهي او را مشخص ميکند. ولي هميشه عقل براي پيمودن راه راست خويش، موفق نيست. گاهي با موانعي برخورد میکند که چه بسا این موانع او را از مسير صحيح خود منحرف ميسازند؛ اين موانع به اندازهاي قوي هستندکه با عقل ميجنگند و گاه او را شکست ميدهند. مهمترين اين موانع طمع است.
طمع از دور سرابي خوش منظر مینماید. آدم طمعکار، آن را مينگرد، چشمان او خيره ميشود و عقل او فريفتهي آب و رنگ آن ميگردد و هنگامي چشم باز ميکند که خود را در منجلابي از هلاکت و بدبختي مشاهده کرده، در درّه سقوط و نيستي ميبيند. آن وقت ميفهمد که طمع اين بلا را به سر او آورده است؛ بنابراين انسان بايد طمع را در نهاد خود سرکوب کند تا از مبارزه با عقل بازماند و نتواند بر عقل غالب گردد.
علي (عليهالسلام) فرموده است:
«اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛ بيشتر پرتگاههاي خرد، در زير زرق و برق طمعهاست»[2].
امام علی(ع) در مورد در اختیار داشتن خواسته های نفس میفرماید:
«ای اسیران آرزو ها !بس کنید! زیرا صاحبان مقامات دنیا را، تنها دندان حوادث روزگار به هراس افکند؛ ای مردم !کار تربیت خود را، خود بر عهده گیرید و نفس را از عادت هایی که به آن حرص و طمع دارد،بازگردانید».[3]
طمع دو نوع است: ممدوح و مذموم؛ ممدوح مانند طمع در بخشش خداوند، چنانکه امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه ميفرمايند:
«اذا رايت مولاي ذنوبي فزعت، و اذا رايت عفوک طمعت؛ ای مولاي من! گناهانم را ميبينم فزع و جزع ميکنم، و وقتي عفو ترا مينگرم، طمع ميکنم».[4]
برای رسیدن به بهشت باید از میان دریاهای متلاتم و فراز و نشیبهای خطرناکی گذشت، در حالی که راه ورود به جهنم از میان هواها و هوس هاست.
امام علی(ع) در دعایی خطاب به پروردگار میفرماید:
«ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنّتك و لكن وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك؛ يعنى من تو را به خاطر ترس از جهنم ات یا طمع در بهشتت عبادت بلکه ترا سزاوار پرستش و اطاعت دانستم پس ترا عبادت كردم.»
البته این عدم طمع در بهشت از طرف حضرت امیر(ع) کاملا طبیعی است؛ چرا که او به مقامی از قرب رسیده است که در مقابل آن، بهشت، کوچک مینماید.
اما طمع مذموم، همان طمع خاصي است که در عرف میگويند: فلاني طمع خام دارد. طمعي است که فرمودند خصلت ناپسند و زشتي است؛[5] اين نوع طمع حکمت را از قلب علماء ميبرد؛[6] مقدارکمی از آن، ورع و پرهيزگاري زياد را فاسد ميکند.[7] همين طمع است که درباره آن فرمودند: هيچ چيزي مثل بدعت دين را خراب نميکند و هيچ چيزي مثل طمع، مرد را فاسد نميکند. [8]
امام علی(ع) فرمود: «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛ بيشترين زمين خوردن عقلها زير برقهاي طمعهاست؛»[9] برق طمع ميدرخشد و چشم و عقل انسان را کور کرده و انسان به زمين ميخورد. نیز آن حضرت فرمود: «ما الخمر صرفا باذهب بعقول الرجال من الطمع؛ هيچ شرابي بيش از طمع عقل را از بين نميبرد». [10]
مولی علی(ع) فرمود:
«ثمره الطمع ذل الدنيا و شقاء الاخره؛ ثمره و ميوه طمع ذلت دنيا و شقاوت در آخرت است.»[11]
در جاي ديگر فرمود:
«لا شيمه اذل من الطمع، هيچ خوي و عادتي پستتر از طمع نيست.»[12]
مولي در نهجالبلاغه در توصیف حضرت عيسي (ع) چنين ميفرمايند:
«لم تکن له زوجه تفتنه و لا ولد يحزنه و لا مال يلفته و لا طمع يذله؛ براي او همسري نبود تا گمراهش کند، و نه فرزندي که محزونش نمايد و نه مالي که نظر او را به خود جلب کند و نه طمعي که او را ذليل گرداند».[13]
بنابراین، طمع راهی است برای به ذلت کشاندن صاحب آن.
حضرت علی(ع) درباره منافقين بعد از اين که فرمود: آنان در برابر هر حقي، باطلي و در برابر هر دليلي قطعي، شبههاي، و براي هر زندهاي کشندهاي و براي هر دری، کليدي، و براي هر شبي، چراغي مهيا کردهاند، ميفرمايد:
«يتوصلون الي الطمع بالياس ليقيموا به اسواقهم و ينفقوا به اعلاقهم؛ منافقين بخاطر مايوس بودن، به طمع و حرص پناه ميبرند، تا بازارهاي خود را بر پا داشته (و گرم کنند) و با طمع خدعه و نيرنگهاي زينت داده شده خود را ترويج و عرضه ميکنند».[14]
در واقع هر طمعي به مال کسي، افسار انداختن به گردن خود است، اين افسار همان حقيقت طمع است!
از این منظر است که امام باقر (ع) فرمود:
«بئس العبد عبد له طمع يقوده؛ بد بندهاي است بندهاي که داراي طمعي باشد که او را (به هر طرف) بکشد».[15]
انسان باید چشم طمع از مال مردم بپوشد و به آنچه خدا روزیاش کرده راضی و قانع باشد، چرا که هیچ ثروتی بالاتر از قانع بودن نیست؛ کسي که ميخواهد در طول حياتش آزاد زندگي کند، باید طمع را از قلبش بیرون کند.[16]
کسي که طمع کند، به غير از اين که به نفس خود اهانت کرده، کاري نکرده است، مولي علي(ع) ميفرمايد: «ازري بنفسه من استشعر الطمع؛ کسی که طمع را شعار خود کرده و مثل پيراهن زيرين به بدن خود چسبانده است، اهانت به نفس خود کرده است».[17]
يکي از ياران امام صادق (ع) به نام «سعدان» ميگويد به امام صادق (ع) گفتم: چه چيزي ايمان را در بنده تثبيت ميکند؟ فرمود: پرهيزگاري و عفت نفس؛ گفتم: چه چيزي ايمان را از او خارج ميکند؟ فرمود: حرص و طمع. [18]
امام علی(ع) در نامهای که به فرزند خود امام حسن(ع) نوشته او را از طمع پرهیز داده، میفرماید: «و اياک ان توجف بک مطايا الطمع فتوردک مناهل الهکله؛ و بپرهيز از اينکه مرکب بي مهار طمع و آز تو را به شتاب برده و در آبشخورهاي هلاکت وارد سازد».[19]
در اين عبارت شريف، امام طمع را تشبيه به مرکبي بيعنان کرده که در کمال سرعت و بدون اعتدال، آدمي را برده، در پرتگاه خطرناکي مياندازد که راه نجاتي ندارد و در کنار چشمه ساري که آب هلاکت و بدبختي از آن فوران ميکند، فرود ميآورد. بايد کوشش کرد و جلو اين مرکب بيعنان و زمام گسيخته را گرفت که قطعا خطرناکتر از آن اسب يا شتر بيمهار و عصباني است که راکب خود را به نابودي ميکشاند. و راستي که هيچ چشمه سار هلاکتي بدتر از زوال ايمان انسان نيست و طبق روايتي که از حضرت امير نقل شده و بر حسب تجربه، طمع، ايمان انسان را زائل ميکند چنانکه ورع موجب بقاء و قوت ايمان آدمي است.[20]
[1] - مفردات راغب ، ص 307.
[2] - الهام از گفتار علی ،سید محمد تقی حکیم،ص166.
[3] - نهج البلاغه ، حکمت 359.
[4] - میزان الحکمه ، ج 5 ، ص 555.
[5] - بحار الانوار،ج 78 ، ص 369.
[6] - پیامبر اکرم :« الطمع یذهب الحکمه من قلوب العلما » ،کنز العمال ، خبر 7576.
[7] - امام علی : « قلیل الطمع یفسد کثیر الورع » ؛ ترجمة غررالحکم و دررالکلم ،محمد علی انصاری،ج2 ،حکمت 109.
[8] - امام علی : « ما هدم الدین مثل البدع و لا افسد الرجل مثل الطمع » ؛ بحار الانوار، ج 77، ص92.
[9] - بحار الانوار ، ج 73، ص170؛شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج18،ص41 ،حکمت 219.
[10] -- ترجمة غررالحکم و دررالکلم ،محمد علی انصاری ، ج2،ص741.
[11] - ترجمة غررالحکم و دررالکلم ،محمد علی انصاری ، ج1؛ ص361.
[12] - همان ، ج2،ص 839.
[13] - نهج البلاغه ،خطبه 160.
[14] - همان ، خطبه 194.
[15] - بحار الانوار ، ج 73، ص 170.
[16] - میزان الحکمه ، ج5،ص553.
[17] - نهج البلاغه ، حکمت 2.
[18] - شرح نهج البلاغه علامه خوئی ، ج12، ص140.
[19] - نهج البلاغه، نامه 31.
[20] - به سوی مدینه فاظله،علی کریمی جهرمی، ص202.