ظلم ستیزی و عدالت طلبی

چاپ

مقدمه

انسان‌ها در زندگی خود روزانه از واژگان بسیاری استفاده می‌کنند که در ابتدا آنچه از شنیدن واژگان یا اسامی افراد مختلف به ذهن متبادر می‌شود برجسته ترین ویژگی آن فرد یا واژه است. به عنوان مثال زمانی که نامی از «هیتلر» برده می‌شود پیش از هر چیز جنگ افروزی وی در جنگ جهانی به ذهن انسان خطور می‌کند.

امام علی(ع) هرچند دارای جمیع کمالات انسانی و خصوصیات متعالی بودند، ولی کیست که نام حضرت را بشنود و عدالت طلبی و ظلم ستیزی آن بزرگوار در ذهنش تداعی نشود!

 شدت علاقه‏ي حضرت به مساله‏ي عدالت و سعي بليغي که در اجراي آن داشته است، باعث شده که تمام عمر پر برکتش را در راه بسط و برقراري آن به کار گیرد و سرانجام نيز جان پاکش را در راه آن فدا کند. چنانکه که بسیاری معتقدند ایشان صرفا به دلیل اجرای عدالت در محراب به شهادت رسیده است.

قسط و عدل و دشمني با ظلم و ظالم موضوعاتي است که در فرهنگ اسلامي و در قلمرو معارف نهج‏البلاغه اهميتي خاص دارد و بخش عمده‏اي از گفتارها و نوشتارهاي امام (عليه‏السلام) در نهج البلاغه - به طور مستقيم يا غير مستقيم- به بحث مزبور مربوط مي‏شود.

در نهج البلاغه است که از ایشان در مورد برتری عدالت بر جود پرسیدند، فرمود:

    «العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها. و العدل سائس عام و الجود عارض خاص، فالعدل اشرفهما و افضلهما؛ عدل، جريان کارها را در مجراي طبيعي خود قرار مي‏دهد، اما جود، آنها را از جهت طبيعي خود خارج مي‏کند. عدل، راهبر و پاسدار همگان است ولی جود، فقط سود به کسي مي‏رساند که به او بخشش شده است، پس عدالت شريفتر و برتر است». [1]

 

[1] - نهج البلاغه خطبه87.



شدت علاقه‏ ي حضرت علي(ع) به مساله‏ ي عدالت و سعي بليغي که در اجراي آن داشته است، باعث شده است که تمام عمر پر برکتش را در راه بسط و برقراري آن به کار گیرد و سرانجام نيز جان پاکش را در راه آن فدا کند.
در نهج البلاغه است که از حضرت در مورد برتر بودن عدالت و بخشش سئوال کردند. پاسخ داد: عدالت برتر است؛ چرا که عدل، جريان کارها را در مجراي طبيعي خود قرار مي‏دهد، اما جود، آنها را از جهت طبيعي خود خارج مي‏کند. عدل، راهبر و پاسدار همگان است وجود، فقط سود به کسي مي‏رساند که به او بخشش شده است، پس عدالت شريفتر و برتر اين دو است.
در اصطلاح قرآن و نهج‏البلاغه، ظلم تنها به تجاوز فرد يا گروهي به حقوق فرد يا گروه ديگر اختصاص ندارد، بلکه شامل ظلم فرد به نفس خود نيز مي‏شود. هر فسق و فجور، گناه و هر خروج از مسير درست انسانيت، ظلم است. بنابراين ظلم در حقيقت مفهوم اعمي دارد که هم شامل ظلم به غير مي‏گردد و هم شامل معصيت و کارهاي ضد اخلاقي.
یکي از آلودگي‌هاي خطرناک که انسان در دوران زندگي به آن آلوده مي‏شود، آلودگي به ستم است. و اين آلودگي چنان دامنگير آحاد انساني است، که اندک افرادي را مي‏توان يافت که به ستم آلوده نباشند. چرا که حاکميت و قدرت نفس اماره در وجود انسان به اندازه‏اي‌ است، که سرانجام آدمي را گرفتار آلودگي ظلم خواهد کرد.
عدم مساوات اجتماعي، ناکامي و خشم را در قشرهاي مختلف مردم برمي‏انگيزد و منشا نارضايتي و شورش عليه نظام موجود مي‏گردد. البته تفاوت در همه‏ي زمينه‏هاي روابط بشري موجود است، مانند تفاوت در استعداد، قدرت جسماني، تندرستي، موقعيت و مقام اجتماعي، ثروت، سرنوشت و امثال آن.
از جمله حقوق الهي، حقوقي است که براي مردم بر مردم قرار داده است، آنها را چنان وضع کرده که هر حقي در برابر حقي ديگر قرار مي‏گيرد. هر حقي به نفع يک فرد و يا يک جمعيت موجب حقي ديگر است که آنها را متعهد مي‏کند. هر حقي آنگاه التزام آور مي‏گردد که ديگري هم وظيفه خود را در مورد حقوقي که بر عهده دارد، انجام دهد.

 


عدالت يعني مساوات، چون از ریشه‏ي عدل است و عدل يعني برابري. در قرآن هم اين ماده در بعضي جاها معناي برابري مي‏دهد: «کفار غير خدا را با خدا برابر مي‏کنند و مساوي قرار مي‏دهند». [1]حال مقصود از مساوات چيست؟

شهید مطهری در تعریف مساوات می‌نویسد:

«مفهوم مساوات اين است که استحقاق‏هاي طبيعي و واقعي در نظر گرفته شود و به هر کس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد لياقت دارد، داده شود. اگر مساوات را به معناي برابري افراد در پاداش‏ها و نعمت‏ها و موهبت‏هاي اجتماعي بگيريم اين اولا شدني نيست، ثانيا ظلم و تجاوز است و موجب خرابي اجتماع مي‏شود، چرا که افراد داراي قواي جسماني و عقلاني برابري نيستند و با يکديگر تفاوت دارند. بلکه منظور اين است که قانون، افراد را به يک چشم نگاه کند، ميان آنها تبعيض قايل نشود و رعايت استحقاق را بکند.»[2]

آن عدالت و مساواتي که مورد نظر اسلام و اميرالمومنين(ع) مي‏باشد همان است که پيغمبر گرامي(ص) و اوصياي بزرگوارش حد خدا را درباره‏ي جگرگوشه‏هاي خود بي‏درنگ اجرا مي‏کردند. مساوات همان است که علي(ع) نسبت به قاتل خيانتکارش سفارش مي‏فرمود که بيش از يک ضربت بر او نزنيد و مثله‏اش نکنيد[3] و متعرض همفکران مسلکي و حزبي او نشويد[4] و خون مردم را به اتهام سوءظن نريزيد.

اين اساس مساواتي است که بشر ستم‏ديده، تشنه‏ي آن است. [5]

عدالت يکي از مسائلي است که به وسيله اسلام حيات و زندگي را از سرگرفت و ارزش فوق العاده يافت. اسلام به عدالت، تنها توصيه نکرد و يا تنها به اجراء آن قناعت نکرد بلکه عمده اين است که ارزش آن را بالا برد.

در بيان معناي ظلم بايد یادآورشد که در اصطلاح قرآن و نهج‏البلاغه، ظلم تنها به تجاوز فرد يا گروهي به حقوق فرد يا گروه ديگر اختصاص ندارد، بلکه شامل ظلم فرد به نفس خود نيز مي‏شود. هر فسق و فجور، گناه و هر خروج از مسير درست انسانيت، ظلم است.[6]  بنابراين ظلم در حقيقت مفهوم اعمي دارد که هم شامل ظلم به غير مي‏گردد و هم شامل معصيت و کارهاي ضد اخلاقي.

 

[1] - انعام 1.

[2] - اسلام و مقتضیات زمان ص231.

[3] - نهج البلاغه نامه 47.

[4] - نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 60.

[5] - تنبیه الامه و ... علامه نائینی ص72.

[6] - ترجمه وتفسیر نهج البلاغه، محمد تقی جعفری، ج5، ص169.


امام علی (ع) ظلم را به سه دسته تقسیم می‌کند و می‌فرماید:

     « الا و ان الظلم ثلاثه: فظلم لايغفر و ظلم لايترک و ظلم مغفور لايطلب، فاما الظلم الذي لايغفر فالشرک بالله، قال الله سبحانه: «ان الله لايغفر ان يشرک به» و اما الظلم الذي يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات و اما الظلم الذي لايترک فظلم العباد بعضهم بعضا، القصاص هناک شديد، ليس هو جرحا بالمدي و لا ضربا بالسياط، و لکنه ما يستصغر ذلک معه...؛[1] آگاه باشيد که ظلم بر سه نوع است: ظلمي که آمرزيده نمي‏شود و ظلمي که بازخواست مي‏شود و ظلمي که آمرزيده شده و بازخواست ندارد. و اما ظلمي که آمرزيده نمي‏شود، شرک به پروردگار است. چنانکه حق تعالي مي‏فرمايد:«همانا خداي کسي را که به او شرک ورزد،نمي‏آمرزد». و اما ظلمي که آمرزيده مي‏شود،ظلم بنده است نسبت به خويشتن، به هنگام انجام گناهان صغيره. و نيز ظلمي که بازخواست مي‏شود، ظلم بنده‏اي نسبت به بنده‏ي ديگر است. قصاص و تلافي- چنين ظلمي- در آخرت سخت و دشوار مي‏باشد و قصاص اخروي به وسيله زخم کاردها و ضربت تازيانه‏ها نيست. قصاص در آخرت چنانست که زخم و تازيانه در برابر آن بسي کوچک شمرده مي‏شود».

يکي از آلودگي‌هاي خطرناک جوامع انسانی آلودگی به ستم است. اين آلودگي چنان دامنگير آحاد انساني است که اندک افرادي را مي‏توان يافت که به ستم آلوده نباشند. چرا که حاکميت و قدرت نفس اماره در وجود انسان به اندازه‏اي‌ است که سرانجام آدمي را گرفتار آلودگي ظلم خواهد کرد. و اين واقعيت تلخ را در اندک دقت و نگرشي به اقسام ظلم مي‏توان دريافت؛ چه آن که به بيان امام(ع) دامنه‏ي ظلم وسيع است و در منطق دين، ظلم تنها ستم قدرتمند بر ضعيف نمي‏باشد، بلکه به بيان قرآن «شرک، خود ظلم بزرگي است». بنابراين ظلم مفهوم عامي دارد و هر عقيده باطل و کار زشتي را شامل مي‏شود. و آدمي در گذراي عمر سرانجام دچار فاجعه‏ي ستم خواهد شد، مگر آنها که در نهايت دقت و مراقبت، تقواي خدا را پاس مي‏دارند و همواره خويش را در محضر خداي عليم و بصير مشاهده مي‏کنند و به حرمت حضور در برابر حق تعالي از ارتکاب به ستم باز مي‏ایستند.

هرچند که ظلم در مورد هر کسي که باشد قبيح و زشت است و ليکن همه جا و نسبت به هر کسي يکسان نيست.گاهي ظلم و تعدي، بسيار قبيح و ناپسند است و زشتي و زنندگي آن به نهايت رسيده و وجدان‌هاي بيدار از آن متنفر و بيزارند. مانند جایي که انسان ناتواني مورد ظلم و احجاف قرار بگيرد. ظلم به کسي‌که نمي‏تواند از خود دفاع کند و قدرت احقاق حق خود را ندارد.

امیرالمومنین در یکی از سخنان خود ظلم به ضعیف و ناتوان را از زشت ترین نوع ظلم ها می داند.« ظلم الضعيف و افحش الظلم».[2]

 

[1] - نهج البلاغه، خطبه 176.

[2] - نهج البلاغه، نامة 31.


از عوامل اصلي ضعيف شدن ارکان يک حاکميت، ستمگري رهبران و اجحاف بر مردم و ناديده گرفتن خواست‏هاي عادلانه‏ي آنان است. تاريخ بيانگر اين واقعيت است که سرنگوني  نظام‏هاي سياسي و ملل و اقوام، ريشه در ظلم و ستم و خونريزي رهبران و سردمداران حکومتي داشته است. امام(ع) بر اين نکته‏ي مهم تاکيد فرموده و اهميت پرهيز از ستمگري بر مردم و قتل بندگان خدا را يادآوري مي‏نمايد.

 در نظام مورد قبول مردم، دستگاه حاکم، حاکميت بر قلوب دارد. رهبر و تمامي کارگزاران و عوامل حکومتي محبوبند. سرکوب بي معني است. نظام مقبوليت عمومي دارد و نيازي به فشار و سرکوب براي مطيع کردن مردم و به اطاعت در آوردن آنها نيست و اين دقيقا همان مطلب مهمي است که امام علي(ع) بر آن تکيه دارد و رعايت آن را به زمامدار دولت اسلامي سفارش مي‏نمايد.

 البته سرکوب معاندين نظام اسلامي و دشمنان قسم خورده‏ي مسلمين و ياغيان و اشرار و صيانت از کانون اجتماعي مسلمين با توصيه‏ي ياد شده، منافاتی ندارد. از اين رو امام(ع) اجتناب از ستمگري بر عامه‏ي مردم را به مالک اشتر چنین توصيه فرموده است:

      «از خونريزي ناروا بپرهيز که همانا هيچ چيزي همانند خونريزي بي دليل و ناحق انسان را به مکافات نرساند و عواقب، آن را هر چيز بزرگ‏تر است. با آن نعمت‏هاي الهي از بين مي‏رود و ايام عمر حکومت کوتاه مي‏گردد، و خداوند سبحان در روز قيامت داوري خود را در ميان بندگان خود با سوال از خونريزي‏هايي که انجام داده‏اند آغاز مي‏کند. پس با خونريزي ناحق، حکومت خود را استحکام مبخش، چرا که کشتار ناروا حکومت را ضعيف و موهن مي‏کند، بلکه را سرنگون و حکومتي ديگر را جايگزين آن مي‏کند. پس در قتل عمد هيچ عذري نزد خداوند و همچنين نزد من برايت باقي نمي‏ماند. چرا که کيفر ارتکاب آن قصاص است. پس اگر اشتباه کردي و تازيانه‏ات و يا شمشيرت و يا دستت در مجازات مجرمين بيش از- قانون الهي- در مجازات افراط نمود- چه همانا در ضربه وارد کردن با مشت و يا بالاتر به ديگران، احتمال قتل وجود دارد- و کسي را کشتي، پس مبادا قدرت حکومتت تو را مغرور کند و حقوق صاحبان کشته شدگان و اولياي دم را ادا نکني». [1]

حکومت‏ها و ساختار سياسي اجتماع، مانند ساختار موجودات زنده تغيير مي‏پذيرند و احيانا نابود مي‏شوند. ناپايداري اين نظام‏ها هميشه افکار را به خود جلب کرده است. آری، امپراتوري‏ها از ميان مي‏روند و حکومت‏ها ناپديد مي‏شوند.

سرداران و فاتحان جز اندک غباري از خود بر ما نمي‏گذارند... و از شمشير قيصران زنگاري هم برجاي نمي‏ماند.[2]

اين فروپاشي و سقوط، علل و عواملي دارد که از جمله‏ي آنها، از ديدگاه علي(ع)، عدم مساوات و اِعمال ظلم است. امیرالمومنین پايداري و ثبات حکومت‏ها را به اقامه‏ي روش‏ها و طريقه‏هاي عدالت و اجتناب از ظلم [3] مربوط دانسته و هشدار مي‏دهد:

     «ثبات الدوله باقامه سنن العدل؛ ثبات و پایداری دولت‌ها به عدل و دادگری است.»[4]

و یادآور می‌شود: «من حارت ولايته زالت دولته؛کسي که در پادشاهي و حکومت ظلم کند، دولت او زايل مي‏شود.»[5]

اجتماع حکم ماشيني را دارد که هر جزء آن بايد در جاي خودش قرار گيرد و اين کار با اجراي عدالت به وسيله‏ي دلتمردان صورت مي‏پذیرد.

ديگر آنکه عدالت قانوني است عام که همه‏ي اجتماع را در بر مي‏گيرد و بزرگراهي است عمومي که همه را مي‏تواند در خود بگنجاند و بدون مشکل عبور دهد. از این رو امام می‌فرماید:

«و العدل سائس عام؛ عدل اداره کننده همگان است... .»[6]

بي‏ترديد عدم مساوات اجتماعي، ناکامي و خشم را در قشرهاي مختلف مردم برمي‏انگيزد و منشا نارضايتي و شورش عليه نظام موجود مي‏گردد. البته تفاوت در همه‏ي زمينه‏هاي روابط بشري موجود است، مانند تفاوت در استعداد، قدرت جسماني، تندرستي، موقعيت و مقام اجتماعي، ثروت، سرنوشت و امثال آن. [7]

اميرالمومنين (ع) ملاک و معيار حکمراني و نظام رعيت‏پروي را عدالت می‌داند[8] و عدالت را باعث الفت و محبت مردمان، و در مقابل، ظلم را موجب نفرت و تفرقه‏ میان آنان به حساب مي‏آورد و تاکيد مي‏کند:

      «بهترين چيزي که مايه‏ي روشني چشم زمامداران و مسئولين است همانا گسترش عدل و داد در بلاد و شهرها و همچنين دوستي رعيت و مردمي است که زمامداران مسئول خدمتگزاري آنان مي‏باشند و دوستي آنان در پرتو سلامت دل‏هاي آنهاست. روشن است که سلامت دل در سايه‏ي عدل حاصل مي‏شود و تا مردم نسبت به تمام کارهاي مسئولان و برنامه‏هاي آن احطاه و اطلاع نداشته باشند، هرگز نصيحت‏کننده‏ي دولت نخواهند بود و بدون فشار و سنگيني بارهاي تحميلي از جانب دولت است که مردم مي‏توانند خالصانه نصايح خود را تقديم دارند...» .[9]

يک کارگزار بايد بداند که بقاي دولت او در پرتو عدل و مساوات اوست، به طوري که نه حکومت او بدون عدل مي‏تواند بماند و نه چيزي به جاي آن، توان جذب قلوب مردم را دارد.

تبعيض، مردم را نسبت به حکومت بدبين و مخالف مي‏سازد تا جايي که به مبارزه‏ي مسلحانه دست خواهند زد:

        «عدالت را پيشه کن و از خشونت و سخت‏گيري بيجا و ستمگري بپرهيز، چرا که سخت‏گيري موجب فرار مردم از منطقه است و ظلم و ستم دعوت به مبارزه‏ي مسلحانه مي‏کند.»[10]

امام حتي در نگاه‏ها و اشارت‌ها نيز به داوران و حاکمان توصيه مي‏کند که جانب مساوات را بين فرد فرد مردم رعايت کنند و تاثير مثبت اين کار را هم يادآور مي‏شود:

      «در نگريستن به گوشه‏ي چشم و خيره نگاه کردن و اشاره نمودن و درود گفتن به آنها، يکسان رفتار کن (يکي را بر ديگري امتياز مده) تا قدرتمندان نسبت به تو در طمع نيفتند (در صدد دشمني با تو برنيايند) و ضعيفان و زيردستان از دادگري تو نوميد نشوند.»[11]

حضرت در نامه‏ي ديگري که به محمد بن ابي‏بکر مي‏نويسد (هنگامي که حکومت مصر را به او واگذار مي‏کند) دقيقا همين مطلب را سفارش مي‏کند:

     «با آنان فروتن باش و نرم‏خو و هموار و گشاده‏رو، و به يک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه‏چشم نگري و خواه خيره شدي به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مايوس نگردند... .»[12]

از نظر اميرالمومنين(ع) دوام نظام و بقاي سلامت هر ملتي در ارتباط مستقيم با ريشه‏کن ساختن بيماري‏هاي اجتماعي است که از جمله‏ي آنها ظلم به معناي اعم[13] آن مي‏باشد:

    «به خدا سوگند هرگز مردمي زندگاني خرم و نعمت فراهم را از کف ندادند مگر به کيفر گناهاني که انجام دادند، که خدا بر بندگان ستمکار نيست.» [14]

اميرالمومنين(ع) روزي را که ستمگران تاوان سنگين عمل کرد خود را پس مي‏دهند، سخت‏تر از روز مظلوم به هنگام قدرت ظالم مي‏داند:

    «يوم المظلوم علي الظالم اشد من الظالم علي المظلوم؛ روز انتقام ستمديده از ستمکار شديدتر است از روز ستمکار بر ستم کشيده.»[15]

يکي از مصاديق ظلم اجتماعي که حکومت را منحط و بي‏ثبات مي‏کند، خونريزي نارواست. همانطور که اگر در اجتماع مجرمان و جنايتکاران به سزاي عملشان نرسند، نظم و آرامش کشور مختل مي‏گردد، اگر خونريزي ناحق در مملکت رواج پيدا کند و مردم بي‏گناه طعمه مرگ شوند، بدون ترديد کشور به هرج و مرج کشيده مي‏شود و اين امر نه تنها حکومت را ضعيف که آن را به ديگري منتقل مي‏کند. از این رو مولا به دولتمردان يادآور مي‏گردد:

    «و بپرهيز از خونها و ريختن آن به ناروا که چيزي چون ريختن خون به ناحق، آدمي را به کيفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را از بین نبرد و رشته‏ي عمر را نبرد و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داوري که ميان بندگان کند در خونهايي باشد که از يکديگر ريخته‏اند. پس حکومت خود را با ريختن خوني به حرام نيرومند مکن که خون به حرام ريختن قدرت را به ناتواني و سستي کشاند بلکه دولت را از صاحب آن به ديگري بگرداند.»[16]

حضرت امیر(ع) مي‏فرمايد حاکمان خيال نکنند ظلم فقط در اين دنيا براي آنها گریبانگیرشان مي‏شود: «بئس الزاد الي المعاد العدوان علي العباد؛بدترين توشه‏ي آخرت، ستم بر بندگان خداست.[17]»

 

[1] - نهج البلاغه  نامه 53.

[2] - جامعه و حکومت ،مک آیور ،ص204.

[3] - دررالحکم ،ص12و13.

[4] - دررالحکم ص368.

[5] - دررالحکم ص674.

[6] -  نهج البلاغه فیض الاسلام حکمت 437.

[7] - جامعه شناسی طبقات اجتماعی ،حسین ادیبی ،ص96.

[8] - ملاک السیاسیه العدل ،آمدی ،غررالحکم ،ص757.

[9] - نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص331،نامه 53.

[10] - نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، کلمات قصار، ص468.

[11] - نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص976، نامه 46.

[12] - نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص289، نامه27.

[13] - نهج البلاغه ترجمه شهیدی خطبه 176.

[14] - نهج البلاغه ترجمه شهیدی خطبه 178.

[15] - نهج البلاغه ترجمه شهیدی حکمت 241،421،341.

[16] - نهج البلاغه ترجمه شهیدی ص326نامه53.

[17] - کاشف الغطا ،مستدرک نهج البلاغه ص20.


از جمله معيارهاي اخلاقي‏اي که در فرآيند تصميم‏گيري در عرصه سياست بايد مدنظر داشت، رعايت انصاف و عدالت و مبارزه با ظلم و ستم در جامعه است.

امام علي(ع) در فرازي از نامه خود به مالک اشتر چنين مي‌نویسد:

    «انصف اللّه‏ و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فيه هوي من رعيتک فانّک الاّ تفعل تظلم؛ با خدا به انصاف رفتار کن، و از جانب خود و خويشان نزديک و هر رعيتي که دوستش مي‏داري درباره مردم انصاف را از دست مده، که اگر نکني ستم‏کار باشي».[1]

امام در راه برپایی عدالت اجتماعي و گرفتن حق مظلومان از ستمگران کوچک‌ترين مسامحه و سازشکاري نداشت و از رنجش ظالمان و ناراحتي جنايتکاران بيمي به دل راه نمي‏داد و اين اصل را با کمال صراحت اعلام ‏فرمود:

   «خدا را سوگند که آن‌چنان داد مظلوم از ظالم بستانم و بر ستمگر تنگ بگيرم تا در مسير حق قرار گيرد و آن را بپذيرد، اگر چه ناخشنود باشد». [2]

در تاریخ آمده است که یکی از خلفا قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش در اختیار خويشاوندان و نزديکانش قرار داد، بعدها که علي (ع) زمام امور را به دست گرفت از آن حضرت خواستند که کاري به گذشته نداشته باشد، بلکه کوشش خود را محدود کند به حوادثي که از اين به بعد در زمان خلافت خودش پيش مي‏آيد، اما او جواب ‏داد: «الحق القديم لايبطله شي‏ء؛ حق کهن به هيچ وجه باطل نمي‏شود.» و فرمود: به خدا قسم اگر با آن اموال براي خود زن گرفته يا کنيزکان خريده باشند باز هم آن را به بيت المال برمي‌گردانم.

    «فان في العدل سعه و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق؛[3] همانا در عدالت گنجايش خاصي است، مي‏تواند همه را در برگيرد و در خود جاي دهد، و آن کس که بيمار است و در عدالت نمي‏گنجد بايد بداند که جايگاه ظلم و جور تنگ‌تر است.»

 يعني عدالت چيزي است که مي‏توان به آن به عنوان يک مرز ايمان نگریست و به حدود آن راضي و قانع بود، اما اگر اين مرز شکسته و اين ايمان گرفته شود و پاي بشر به آن طرف مرز برسد ديگر حدي براي خود نمي‏شناسد؛ به هر حدي که برسد به مقتضاي طبيعت و شهوت سيري ناپذير خود تشنه حد ديگر مي‏گردد و بيشتر احساس نارضایتی مي‏نمايد.

 

[1] - نهج البلاغه فیض الاسلام ص995.

[2] - نهج البلاغه خطبه 136.

[3] - نهج البلاغه خطبه 15.