اخلاق و مسئولیت های کارگزاران(1)

چاپ

چکیده

سياست در انديشه اميرالمؤمنين على(ع) به مفهوم هدايت و رهبرى است. سياست، تدبيرامور و فراهم كردن زمينه‏هاى لازم براى اصلاح مردم با هدايت ايشان در جهت بسامانى و خوشبختى اين‏جهانى و نجات و سعادت آن‏جهانى است.

از منظر امام علی(ع) آگاهى بخشى؛ پاسداشت آزادى؛ دادگسترى؛ امنيت‏سازى؛ بهبود مادى؛ حقوق‏گرايى؛ اصلاح فرهنگى اهداف سیاست اسلامی هستند و رشد و تعالى فرد و جامعه دانست غایت سیاست ورزی می‌باشند.

 


واژه «سياست» از ماده «سوس» گرفته شده است كه به‏معناى رياست، و خُلق‏وخو و طبع است،[1] چنان‏كه گويند: «سَاسَ الأمرَ سياسَةً: قَامَ بهِ‏»[2] يعنى به آن كار قيام كرد. و «السِّياسَة: القِيامُ عَلَى الشَّي‏ءِ بمَا يُصْلِحُهُ‏»[3] يعنى سياست قيام كردن و اقدام نمودن بر چيزى براى به سامان آوردن و اصلاح كردن آن است. همچنين «سياست» به‏معناى حكم راندن، رياست، مصلحت، تدبير، دورانديشى، تربيت، تأديب، و محافظت آمده است.[4] «سائس» كه جمع آن‏ «ساسَه» و «سُوّاس» است به شخص تأديب كننده و تربيت كننده، و حاكم و تدبير كننده و مدبر گويند.[5] لغت‏شناسان در تعريف سياست چنين آورده‏اند:

السِّياسَةُ استِصلاحُ الخَلقِ بإرشَادِهِم إلَى الطَّريقِ المَنجى فى العَاجلِ وَ الآجلِ.[6]

سياست عبارت است از همت گماشتن به اصلاح مردمان با ارشاد و هدايت آنان به سوى راه نجات در دنيا و آخرت.

آنچه درباره پيامبر اكرمَ و امامان آمده است، با همين معنا مناسب است،[7] مانند: «أنتُم سَاسَةُ العِبَادِ»،[8] و «الإمَامُ عَارفٌ بالسِّياسَةِ»[9] و «ثُمَّ فَوَّضَ إلَى النَّبىِ أمْرَ الدِّينِ وَ الأمَّةِ لِيسُوسَ عِبَادَهُ‏:[10] سپس خداوند امر دين و امت را به پيامبر سپرد تا بندگان او را رهبرى كند».

 

[1] . ابن‏فارس، معجم مقاييس اللغه، ج 3، ص 119؛ ابن‏منظور، لسان العرب، ج 6، ص 430- 429.

[2] . همان، ص 429.

[3] . همان.

[4] . دهخدا، لغت‏نامه، ذيل واژه« سياست».

[5] . الشرتونى، اقرب الموارد، ج 1، ص 556.

[6] . همان.

[7] . الطرَيْحى، مجمع البحرين، ج 4، ص 78.

[8] . همان.

[9] . همان.

[10] . همان.


انديشمندان سياسى از چند قرن پيش از ميلاد مسيح به بحث درباره سياست و علم سياست پرداخته‏اند، و درباره حدود و مرزهاى آن كتاب نوشته‏اند كه كتاب سياست ارسطو (درگذشته به سال 321 يا 322 پيش از ميلاد) از جمله برجسته‏ترين آثار كهن در اين عرصه است،[1] ولى مفهوم، تعريف و حدود و مرزهاى سياست پيوسته محل بحث و معركه آرا و نظريات مختلف بوده است.

واژه سياست، در اصطلاح علم سياست، به معنى گوناگونى به‏كار رفته است. برخى از اين تعاريف عبارت است از: فن كشوردارى و كسب قدرت‏اجتماعى؛[2] قدرت و فن كسب، توزيع و حفظ آن؛[3] علم حكومت به كشورها؛[4] و فن و عمل حكومت بر جوامع انسانى.[5]

مهم‏ترين و كلى‏ترين موضوعات علم سياست، دولت، حكومت و قدرت است،[6] ولى درباره تعريف و مفهوم علمى و دقيق سياست، ديدگاه مشتركى وجود ندارد. البته تلاش فيلسوفان از عصر افلاطون و ارسطو تا امروز براى كشف و ارائه تعريفى دقيق از سياست، استمرار داشته است.[7] اين اختلاف‏نظر از عوامل متعددى سرچشمه مى‏گيرد كه مهم‏ترين آن، اختلاف در نوع نگرش فلاسفه و دانشمندان علم سياست به مجموعه هستى است.[8] نوع تلقى و بينش فيلسوف يا عالم سياست به آدم و عالم و نگاه وى به مجموعه نظام هستى و مبدأ و غايت آن، قطعاً در نگرش وى به سياست و تعريف آن، دخالت دارد. افزون بر اين، تعريف سياست را، گاه بر مبناى، آن‏گونه كه هست، و گاه بر مبناى، آن‏گونه كه بايد باشد، ارائه كرده‏اند، و همين اختلاف در مبنا، منشأ اختلاف در تعريف‏[9] گشته است.[10]

 

[1] . بنگريد به: ارسطو، سياست، پيشگفتار، ص 26- 19.

[2]  عنايت، بنياد فلسفه سياسى در غرب، ص 19.

[3] . حشمت‏زاده، مسائل اساسى علم سياست، ص 57.

[4] . دوورژه، اصول علم سياست، ص 17.

[5] . همان.

[6] . حشمت‏زاده، مسائل اساسى علم سياست، ص 24.

[7] . همان، ص 10.

[8] . همان، ص 38.

[9] . دوورژه، اصول علم سياست، ص 22.

[10] . جمعى از نويسندگان، زير نظر على‏اكبر رشاد، دانشنامه امام على*، ج 6، مقاله« امام على* و سياست»، ص 13.


سياست در انديشه اميرالمؤمنين على(ع) به مفهوم هدايت و رهبرى است. سياست، تدبيرامور و فراهم كردن زمينه‏هاى لازم براى اصلاح مردم با هدايت ايشان در جهت بسامانى و خوشبختى اين‏جهانى و نجات و سعادت آن‏جهانى است؛ چنان‏كه اميرمؤمنان على (ع)، سياست درست و نيكو را مايه راستى و درستى و برپايى مردم دانسته وفرموده است:

 «حُسْنُ السِّيَاسَةِ قَوَامُ الرَّعِيَّة.[1] نيكويى سياست، برپا دارنده مردم است.»

در انديشه على (ع) سياست به هيچ‏وجه به مفهوم قدرت‏مدارى، خودرأيى، تحكم و تجبر نيست، بلكه تدبير صحيح امور در جهت خدمت به مردم، تحقق عدالت و فراهم كردن زمينه تربيت است. ازاين‏رو، امام على (ع) زمامداران قدرت‏مدار و خودكامه را، سياستمدار و شايسته قرار گرفتن در جايگاه سياست مردمان نمى‏داند، لذا در نامه‏اى به معاويه، اين مفهوم را چنين بيان مى‏كند:

«وَ مَتَى كنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ وَ وُلاةَ أَمْرِ الأُمَّةِ؟ بغَيرِ قَدَمٍ سَابقٍ وَ شَرَفٍ بَاسِقٍ، وَ نَعُوذُ باللهِ مِن لُزُومِ سَوَابقِ الشَّقَاءِ؛ وَ أُحَذِرُك أَنْ تَكون مُتَمَادِياً فى غِرَّةِ الأُمْنيَّةِ، مُخْتَلِفَ العَلانيَةِ وَ السَّرِيرةِ.[2] معاويه! از كى شما سياستمدارانِ مردم و سرپرستان كار اين امت بوده‏ايد؟ نه پيشينه‏اى در دين داريد، و نه شرفى مهين از زمان پيشين؛ و پناه به خدا از گرفتارى به شقاوت ديرين. تو را مى‏ترسانم از اينكه پيوسته در فريب آرزوها گرفتار باشى و در آشكار و نهان، دوگانه باشى!»

از منظر على (ع)، سياست انسانى به دور از فريبكارى، قدرت‏مدارى، رياكارى و زورگويى است، بلكه تدبير امور با مبانى اخلاقى و رفتار انسانى است، و از آفات نفسانى و مديريتى به دور بوده و براساس خطوطى كلى سامان مى‏پذيرد كه آن را در مفهوم صحيحش تحقق‏پذير مى‏سازد. در اين صورت است كه سياست، علم تدبير و اداره حكومت و دولت و بسامان آوردن امور مردمان در جهت مطلوب خواهد بود. به بيان امام على (ع):

 «المُلكُ سِياسَةٌ.[3]حكومت [كردن‏] سياست [ورزى‏] است.»

 «فَرَضَ اللهُ ... الإمَامَةَ نِظَامًا لِلأُمَّةِ.[4] خداوند امامت و پيشوايى را واجب كرد براى نظام واره كردن امت.»

  «حُسنُ التَّدبيرِ مِن حُسنِ السِّياسَةِ.[5] نيكويى تدبير از نيكويى سياست است.»

  «فَضِيلَةُ الرِياسَةِ حُسنُ السِّياسَةِ.[6] ارزش رياست به نيكويى سياست است.»

  «آفَةُ الزُّعَمَاءِ ضَعفُ السِّياسَةِ.[7] آفت زمامداران، ناتوانى در سياست است.»

با اين نگاه، سياستى راه به مقصود مى‏برد كه به درستى هدف‏گذارى شود و مبتنى بر قواعدى صحيح و در چارچوب خطوطى روشن و استوار سامان يابد و از آفات سياست پاك باشد.

 

[1] . خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 384.

[2] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، نامه 10.

[3] . خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 13.

[4] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، حكمت 252.

[5] . خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 3، ص 385.

[6] . همان، ج 4، ص 423.

[7] . همان، ج 3، ص 103.


با توجه به آنچه از مفهوم و جايگاه سياست نزد امام على (ع) مطرح شد، سياست در انديشه على (ع) تدبير امور براى بسامان آوردن و اصلاح امور مردمان به‏منظور فراهم كردن زمينه رشد و تعالى آنان است. بر اين اساس مى‏توان اهداف‏[1] سياست را چنين برشمرد:

آگاهى بخشى؛ پاسداشت آزادى؛ دادگسترى؛ امنيت‏سازى؛ بهبود مادى؛ حقوق‏گرايى؛ اصلاح فرهنگى.

و غايت‏[2] سياست را مى‏توان رشد و تعالى فرد و جامعه دانست، كه بدان‏ها اشاره مى‏شود.

 

[1] . هدف عبارت است از نقطه‏اى كه كوشش‏ها معطوف به رسيدن به آن است.( الوانى، مديريت عمومى، ص 69)

[2] . غايت، نقطه نهايى اهداف است، به گونه‏اى كه اهداف در جهت آن شكل مى گيرند و بدان معطوفند.


1. آگاهى بخشى‏

رشد و تعالى فرد و جامعه جز در بستر آگاهى و دانايى ميسر نمى‏شود. ازاين‏روست كه در انديشه امام على (ع) تعليم مردمان و آگاه ساختن آنان هدفى اساسى در عرصه سياست است. آن حضرت مى‏فرمود:

«وَ عَلَى الإمَامِ أن يُعَلِّمَ أهلَ وِلايَتِهِ‏.[1] بر امام است كه اهل ولايت خويش را تعليم دهد.»

اميرمؤمنان على (ع) دانستن و آگاه بودن و تعليم يافتن را از حقوق مسلّم مردمان مى‏دانست، چنان‏كه دراين‏باره فرموده است:

«فَأمَّا حَقُّكُم عَلَى ... وَ تَعلِيمُكُم كَيلا تَجهَلُوا.[2] شما را بر من حقى است ... از جمله: شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد.»

امام على (ع) حكومت خود را با آگاهى بخشى به مردمان آغاز كرد و سياست خود را بر اين امر پيش برد. نخستين خطبه‏هاى حكومتى آن حضرت تا آخرين سخنان ايشان بيانگر آگاهى بخشى‏هاى سياسى است. پس از آنكه مردم در مدينه با امام (ع) بيعت كردند، حضرت در خطبه‏اى كه ايراد كرد چنين فرمود:

«ألا وَ إنَّ بَلِيَّتَكُم قَد عَادَت كَهَيئَتِهَا يومَ بَعَثَ اللهُ نَبيَّهُ. وَ الَّذِى بَعَثَهُ بالحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَ‏بَلبَلَةً، وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَربَلَةً، وَ لَتُسَاطُنَّ سَوطَ القِدرِ حَتَّى يعُودَ أسْفَلُكُم أعلاكُم، وَ أعلاكُم أَسْفَلَكُم؛ وَ لَيسبقَنَّ سَابقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا، وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا ... ألا وَ إنَّ الخَطَايا خَيلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيهَا أهلُهَا وَ خُلِعَت لُجُمُهَا، فَتَقَحَّمَت فى النَّارِ. ألا وَ إنَّ التَّقوَى مَطَايا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيهَا أهلُهَا وَأُعطُوا أزِمَّتَهَا فَأَورَدَتْهُمُ الجَنَّةَ. حَقٌّ وَ بَاطِلٌ، وَ لِكُلٍّ أهلٌ. فَلَئِن أمِرَ البَاطِلُ‏لَقَدِيمًا فَعَلَ. وَ لَئِن قَلَّ الحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَ‏.[3]

آگاه باشيد كه بليه و آزمايش كنونى شما به وضع و سامانِ همان روزى برگشته است كه خداوند پيامبرش را برانگيخت. به خدايى كه او را به راستى مبعوث كرد، بى‏گمان سخت زير و رو، و به‏شدت غربال خواهيد شد، و بى گمان همچون مواد موجود در ديگ جوشان با كفگير درهم خواهيد گرديد، تا آنان كه به [ناحق‏] به پايين كشيده شده‏اند، به موضع حق والاى خود بازگردند، و آنان كه [به ناحق امتيازاتى كسب كرده‏اند و] در بالا مستقر شده‏اند، به مكان پايين خود جاى گزينند؛ و بايد پيشتازان ايمانى كه [بر اثر بى‏عدالتى و فرصت‏طلبى و كوتاهى در حقشان‏] به عقب رانده شده‏اند، حتماً پيشى گيرند، [و به ناحق‏] سبقت‏گيرندگانى كه پيش افتاده بودند، به جاى مناسب خود در عقب باز پس روند ... آگاه باشيد كه خطاكارى‏ها [چونان‏] اسبان سركش و چموشى است و خطاكاران بر آنها سوارند، لگامشان از دست رفته، بى‏مهابا آنان را در آتش فرو مى‏برند. آگاه باشيد كه پرواپيشگى [چونان‏] شتران رام و آرامى است و پرواداران بر آنها سوارند، لگام به‏دست و آرام، به سر منزل بهشتشان مى‏رسانند. حقى است و باطلى، و هر يك را گروهى خريدارند. پس اگر باطل چيره شود، از قديم چنين بوده است. و اگر [ياران‏] حق اندك است، پيروزى بسا ممكن و محتمل است [و روزى قدرت قرين آن گردد].»

امام على (ع) در حكومت خود پيوسته اين هدف را حفظ كرد و مردمان خويش را در جريان امور قرار مى‏داد و آگاهى و دانستن را حق آنان برشمرد و بر اين امر پا فشرد، به‏گونه‏اى‏كه بخش عمده‏اى از آنچه شريف رضى در نهج‏البلاغه گردآورده است، و نيز آنچه از امام (ع) بيرون از نهج‏البلاغه باقى مانده است، از اين سنخ است.

نقطه مقابل اين، سياست معاويه‏اى است كه يكى از پايه‏هاى آن، بستن ذهن‏ها و انديشه‏ها و جلوگيرى از تفكر و تعقل است كه بخشى از آن با بازدارندگى از آگاهى و فهم و دريافت اخبار صحيح و اطلاعات درست صورت مى‏گيرد. اميرمؤمنان على (ع) دراين‏باره سخنى روشن و روشنگر دارد:

«ألا وَ إنَّ مُعَاوِيةَ قَادَ لُمَّةً مِنَ الغُوَاةِ، وَ عَمَّسَ عَلَيهمُ الخَبَرِ، حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُم‏أغرَاضَ المَنيةِ.[4] آگاه باشيد! معاويه گروهى نادان را به‏دنبال خود مى‏كشاند، و حقيقت را از آنان مى‏پوشاند؛ [و آنان كوركورانه پى او مى‏تازند] تا خود را به كام مرگ دراندازند.»

2. پاسداشت آزادى‏

پاسداشت آزادى، هدفى اساسى در سياست امام على (ع) شمرده مى‏شد. در نگاه پيشواى آزادگان، همه انسان‏ها از حق ذاتى آزادى بهره‏مندند و اين حق را كسى نداده است تا بتواند آن را بگيرد يا محدود سازد. حكومت ظاهرى آن حضرت با انتخاب آزاد مردم شكل گرفت و امام (ع) اجازه نداد كسى را در بيعت كردن مجبور كنند يا تحت فشار و نفوذ قرار دهند، و آزادى را كه روح حكومت امام على (ع) بود خدشه‏دار سازند. آن حضرت درباره آزادى در بيعت با خود فرموده است:

«وَ بَايعَنى النَّاسُ غَيرَ مُستَكرَهِينَ وَ لا مُجبَرِينَ، بَل طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ‏.[5]مردم بدون اكراه و اجبار، و از سرِ ميل و اختيار با من بيعت كردند.»

«وَ إنَّ العَامَّهَ لَم تُبَايعنى لِسُلطَانٍ غَالِبٍ، وَ لا لِعَرَضٍ حَاضِرٍ.[6] بى‏گمان عموم مردمان با من بيعت كردند نه براى آنكه دست قدرت من گشاده بود و زورى در كار بود، يا مالى آماده بود و تطميعى صورت گرفته بود.»

اميرمؤمنان على (ع) از همان ابتداى حكومت خويش آزادى همگان را پاس داشت، و آزادى مخالفان خود را تضمين نمود و اجازه تعدى به آن را به هيچ‏كس نداد.[7]

اينكه حكومتى با قهر و سلطه شكل گيرد و سياست اجبار و اكراه را در پيش گيرد و مردمان را به بيعت و همراهى به خود وادار نمايد، و با شنيدن نخستين نغمه انتقاد و مخالفت، آزادى‏ها را بگيرد يا محدود نمايد، نهايت ضعف و ناتوانى آن حكومت و سياست است؛ و اينكه حكومتى آزادى‏هاى مشروع و قانونى را پاس دارد، مخالفت مخالفان خود را- تا آنجا كه به‏ حقوق مردمان تعدى نشود- تحمل نمايد و آن را از حقوق آنان برشمارد، نهايت قوت و توانايى آن حكومت است، چنان‏كه امام على (ع) در حكومت خود اين سياست را دنبال كرد و وجوه مختلف آزادى را پاس داشت.[8]

اميرمؤمنان على (ع) رسالت خود را در اين مى‏ديد كه با آزاد كردن مردمان از بندهاى اسارت و ذلت، و نجات بخشيدن آنان از زنجيرهاى بردگى و بندگى، و با فراهم كردن وجوه مختلف آزادى، مردمان را هدايت كند. امام (ع) درباره اين هدف سياست خود فرمود:

«وَ لَقَد أحسَنتُ جوَارَكُم، وَ أحَطتُ بجُهدِى مِن وَرَائِكُم. وَ أعتَقْتُكُم مِن رِبَقِ الذُّلِّ، وَ حَلَق الضَّيْمِ.[9] با شما به نيكويى به‏سر بردم، و همه تلاش خود را نمودم تا پاسدارى‏تان نمايم. و از بندهاى خوارى آزادتان كردم، و از حلقه‏هاى ستم رهايتان نمودم.»

در حكومت اميرمؤمنان على (ع) مردمان از آزادى سياسى و اجتماعى بهره‏مند بودند و پايين‏ترين افراد جامعه و ضعيف‏ترين اشخاص به راحتى مى‏توانست از هر يك از كارگزاران و از بالاترين مسئول حكومت و زمامدار جامعه شكايت كند، بدو اعتراض نمايد، و آزادانه عليه او اعلام جرم كند و احساس خطر نكند و خود را در امنيت كامل از تبعات آن ببيند. امام على (ع) در عهدنامه مالك اشتر يادآور شده است: من از رسول خدا بارها شنيدم كه مى‏فرمود:

«لَن تُقَدَّسَ أُمَّهٌ لا يؤخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ القَوِى غَيرَ مُتَتَعْتِعٍ‏.[10] هرگز امتى را پاك [از گناه‏] نخوانند كه در آن امت بى‏آنكه بترسند و در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند.»

امام على (ع) سياست را در اين جهت مى‏خواست و در ميدان عمل نيز همين‏گونه آن را پاس داشت. جرج جَرداق مسيحى دراين‏باره مى‏نويسد:

او حق مردم را در انتخاب و بركنار نمودن، در گفتار و كردار، و در زندگى سعادتمندانه، به رسميت مى‏شناسد و سپس ميان همه آنان، برابرى در حقوق و واجبات را برقرار مى‏سازد، و براى اين آزادى حدودى قرار نمى‏دهد، مگر آنكه مصلحت توده مردم اين‏چنين حدودى را تقاضا كند. ما اگر سيره و روش امام را نسبت به مردم دنبال كنيم، مى‏بينيم كه در هيچ موردى، كم يا زياد، با اين مفهومِ آزادى تعارض ندارد، و بلكه اين مفهوم را از نقطه‏نظر بيان و تطبيق خارجى، در برپا داشتن حقوق عمومى به‏كار برده و آن را درباره دوستان و دشمنانش به طور يكسان رعايت كرده است. ... على اين حق آزادى را براى ياران خود، در سخت‏ترين و خطرناك‏ترين شرايط زندگى خود قائل مى‏شود: در موقع جهاد با قاسطين تبهكار و كسانى كه از حق برگشتند و زمين را پر ساخته و خواستار خون وى بودند! و چون جهاد با اين گروه و مبارزه بر ضد آنان، مسئله‏اى بود كه هر ميزان و مقياسى به آن حكم مى‏كرد، و وجدانى كه حق و عدالت را نگهبانى مى‏كرد، به آن دستور مى‏داد، براى على بن ابى‏طالب در جنگ، ياران و همراهانى لازم و ضرورى بود، ولى على هيچ‏يك از دوستان و ياران و نزديكان خود را بر جهاد و پيكار مجبور نساخت، و با اينكه حق ولايت و حكومت داشت، و قدرت و نفوذ هم در دست وى بود، و مى‏توانست در جنگ با قاسطين تبهكار، مردم را در پهلوى خود نگه دارد، ولى او هيچ‏كس را به اين كار وادار نكرد.[11]

زمانى كه ياران او در كار حَكَمين با وى دودلى نشان دادند، حضرت از ايشان گلايه كرد و ديدگاه آزادى‏گرايانه خود را يادآور شد و چنين فرمود:

«وَ لَيسَ لِى أن أحمِلَكُم عَلَى مَا تَكرَهُونَ‏.[12] و مرا نرسد [و چنين حقى برايم نيست كه‏] به چيزى وادارمتان كه ناخوش مى‏انگاريد.»

اميرمؤمنان على(ع) آزادى را ارج نهاد و آن را از هيچ‏كس دريغ نداشت و به‏عنوان هدفى اساسى در سياست خويش پاسش داشت.

3. دادگسترى‏

زدودن انواع بيدادها و گسترش عدل و داد و محو تبعيض‏ها از هدف‏هاى اساسى در سياست علوى است. اميرمؤمنان على (ع) حكومت را پذيرفت تا به وسيله آن دادگسترى نمايد:

«أمَا وَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّةَ، وَ بَرَأ النَّسَمَةَ، لَولا حُضُورُ الحَاضِرِ وَ قِيامِ الحُجَّةِ بوُجُودِ النَّاصِرِ، وَ مَا أخَذَ اللهُ عَلَى العُلَمَاءِ ألَّا يقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ، وَ لا سَغَب مَظلُومٍ، لألقَيتُ حَبلَهَا عَلَى غَارِبهَا وَ لَسَقَيتُ آخِرَهَا بكَأسِ أوَّلهَا.[13] آرى به حق آن‏كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود، و اگر خداوند از عالمان پيمانى سخت نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمگر و گرسنگى ستمديده هيچ آرام و قرار نگيرند، بى‏تأمل رشته حكومت را از دست مى‏گذاشتم و پايانش را چون آغازش مى‏انگاشتم، [و چون گذشته خود را به كنارى مى‏كشيدم‏].»

امام على (ع) عدالت و داد را ملاك و ميزان سياست و مايه استوارى آن مى‏دانست و ازاين‏رو در عرصه سياست جز به راه عدالت و داد نرفت. آن حضرت مى‏فرمود:

«مِلاكُ السِّياسَةِ العَدلُ‏.[14] معيار و ملاك سياست عدالت است.»

سياست دادگرانه است كه جامعه را به سلامت مى‏رساند و راه تعالى مردمان را هموار مى‏سازد؛ و ازاين‏روست كه امام على (ع) وجه همت سياست را دادگسترى معرفى كرده و در عهدنامه مالك اشتر چنين رهنمود داده است:

«إنَّ أفضَلَ قُرَّةِ عَينِ الوُلاةِ استِقَامَةُ العَدلِ فى البلادِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيةِ.[15] بى‏گمان آنچه بيش از همه ديده واليان به آن روشن است، برقرارى عدالت و داد در كشور و آشكار شدن دوستى مردمان است.»

در سايه عدالت، آرامش و راحتى و امنيت فراهم مى‏شود. ازاين‏روست كه امام على (ع) از عدالت به قُرَّة عين (نور ديده) براى حكومت تعبير كرده است. قُرَّة عَيْن در اصل، آرامش يافتن ديدگان است. قُرَّة به‏معناى قرار گرفتن و آرامش يافتن است؛ انسانى كه ناراحت باشد و گرفتار بى‏امنيتى، و فقدان آرامش باشد، همواره ديده‏اش به اين سوى و آن سوى مى‏رود و آرام و قرار ندارد، اما وقتى براى انسان امنيت، آرامش و راحتى فراهم مى‏شود، ديده‏اش آرام و قرار مى‏گيرد. اينجاست كه قُرَّة عَيْن معنا مى‏يابد.[16] عدالتْ زندگى فردى و اجتماعى را به زيبايى و جمال، يعنى به امنيت، آرامش، راحتى، رشد و تعالى آراسته مى‏سازد.

«جَمَالُ السِّيَاسَةِ العَدْلُ فى الإِمرَةِ.[17] جمال سياست به برپايى عدالت در حكومت است.»

بهترين سياست براى همگان، سياستى است كه بر دادگسترى استوار باشد و به هيچ‏روى زير پا گذاشته نشود:

«خَيرُ السِّياسَاتِ العَدلُ‏.[18] بهترين سياست‏ها عدالت و دادگرى است.»

چنين سياستى بهترين راهكار براى بسامان آوردن جامعه و فراهم كردن بستر سلامت و رشد آن است، چنان‏كه در آموزه‏هاى امام على (ع) آمده است:

«جَعَلَ اللهُ سُبحَانَهُ العَدلَ قِوَامًا لِلأنَامِ، وَ تَنزِيهًا مِنَ المَظَالِمِ وَ الآثَامِ، وَ تَسنيةً لِلإسلامِ‏.[19] خداى سبحان عدالت را وسيله برپايى مردمان، و مايه پاكى از ستم‏ها و گناهان، و روشنى چراغ اسلام قرار داده است.»

بر اين مبنا بود كه سياست على (ع) به تمامى در خدمت دادگسترى بود. دادگسترى نزد امام على (ع) امرى صرفاً اخلاقى شمرده نمى‏شد، بلكه هدف سياست و فلسفه حكومتى‏اش محسوب مى‏گشت؛ و آن حضرت اهتمامش در برپايى داد و گسترش عدالت بود.

4. امنيت‏سازى‏

رشد و تعالى انسان‏ها جز در پرتو امنيت همه‏جانبه، آن‏هم براى انسان‏ها، ميسر نمى‏شود، و ازاين‏روست كه اميرمؤمنان على (ع) در سياست خود، در پى امنيت‏سازى همه‏جانبه بود؛ امنيت فردى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى، نظامى و قضايى.

امام على (ع) سياست خود را بر امنيت‏سازى سامان داد و در تمام دوران حكومت خويش نشان داد كه امنيت همه‏جانبه دغدغه‏اى اساسى براى اوست.

سياست امام على (ع) چنان بود كه هيچ‏كس در حكومت او به‏خاطر دين و مذهب، و آيين و عقيده خويش تحت‏فشار قرار نگرفت و امنيت اعتقادى هيچ‏كس تهديد نشد. غير مسلمانان همان امنيتى را داشتند كه مسلمانان، و اميرمؤمنان على (ع) نسبت به حرمت و حقوق همگان اهتمام مى‏ورزيد و پاسداشت آن را از هدف‏هاى سياسى خود مى‏ديد و به كارگزاران خويش همين را مى‏آموخت و بر آن سخت تأكيد مى‏نمود، چنان‏كه عبارات آغازين عهدنامه مالك اشتر گوياى آن است:

«وَ أشعِر قَلبَكَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيةِ، وَ المَحَبَّةَ لَهُم، وَ اللُّطفَ بهِم، وَ لا تَكُونَنَّ عَلَيهم سَبُعًا ضَارِيا تَغتَنمُ أكلَهُم، فَإنَّهُم صِنفَانِ: إمَّا أخٌ لَكَ فى الدِينِ، أو نَظِيرٌ لَكَ فى الخَلقِ‏.[20] قلب خود را لبريز ساز از رحمت بر مردمان، و دوستى ورزيدن با آنان، و مهربانى كردن به همگان؛ و همچون جانورى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى! زيرا مردمان دو دسته‏اند: دسته‏اى برادر دينى تواند، و دسته‏اى ديگر در آفرينش با تو همانندند.»

مسلمان و غيرمسلمان در انديشه سياسى على (ع) حق برخوردارى از امنيت همه‏جانبه را دارند و لازم است راه هرگونه تجاوز به حريم امنيتشان بسته شود و هر صورتى از درندگى و حريم‏شكنى محو گردد.

اميرمؤمنان على (ع) فلسفه سياسى خود را با چنين محورهايى سامان داد. برقرارى امنيت در داخل كشور با همه وجوهش، و امنيت در مرزها و حفظ سرزمين و كشور از هرگونه تجاوزو ناامنى از هدف‏هاى اساسى آن حضرت شمرده مى‏شد، چنان‏كه در پاسخ به شعار خوارج وانديشه سياسى هرج و مرج‏ساز آن، امام على (ع) به لزوم امنيت‏سازى توجه داده و فرموده‏است:

«إنَّهُ لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أمِيرٍ، بَرٍّ أو فَاجرٍ: يَعْمَلُ فى إمْرَتِهِ المُؤمِنُ، وَ يَسْتَمتِعُ فِيهَا الكَافِرُ، وَ يُبَلِّغُ اللهُ فِيهَا الأجَلَ؛ وَ يُجْمَعُ بهِ الفَي‏ءُ، وَ يُقَاتَلُ بهِ العَدُوُّ، وَ تَأمَنُ بهِ السُّبُلُ، وَ يُؤْخَذُ بهِ لِضَّعِيفِ مِنَ القَوِى، حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ، وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجرٍ.[21] مردم را دولتى و حاكمى بايد، نيكوكار يا تبهكار: تا در حكومت او انسان با ايمان كار خويش كند، و انسان كافر بهره خود بَرَد، و مردم در دوران حكومت او زندگى را طى كنند تا سرآمدشان در رسد. در سايه حكومت او مال ديوانى را فراهم آورند، و با دشمنان پيكار كنند، و راه‏ها امن سازند، و به نيروى او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نيكوكردار روز به آسودگى به شب رسانَد، و از گزند تبهكار در امان مانَد.»

از نگاه على(ع) فلسفه سياسى حكومت چنين است؛ و هر حكومتى با چنين جهت‏گيرى سياسى معنا مى‏يابد. امام (ع) در سخنى كه اهداف حكومت خود را بيان نمود، فرمود:

«فَيَأْمَنَ المَظلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ‏.[22] تا براى بندگان ستمديده‏ات امنيت فراهم آيد.»

اميرمؤمنان على (ع) در راه فراهم كردن امنيت اجتماعى و سياسى، هر نوع خودكامگى در عرصه حكومت را زير پا گذاشت و فضايى آكنده از امنيت را در مناسبات حكومتى عرضه‏ داشت، چنان‏كه در ضمن خطبه‏اى اعلام كرد:

«فَلا تُكلِّمُونى بمَا تُكلَّمُ بهِ الْجَبَابرَةُ، وَ لا تَتَحَفَّظُوا مِنِّى بمَا يُتَحَفَّظُ بهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَ لا تُخَالِطُونى بالْمُصَانَعَةِ، وَ لا تَظُنُّوا بى اسْتِثْقَالًا فى حَقٍّ قِيلَ لى، وَ لا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِى، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كانَ الْعَمَلُ بهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بعَدْلٍ، فَإِنِّى لَسْتُ فى نَفْسِى بفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ، وَ لا آمَنُ ذَلِك مِنْ فِعْلِى إِلَّا أَنْ يَكفى اللَّهُ مِنْ نَفْسِى مَا هُوَ أَمْلَكُ بهِ مِنِّى، فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبيدٌ مَمْلُوكونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيْرُهُ‏.[23]

آن‏سان كه با جباران و سركشان سخن مى‏گويند، با من سخن مگوييد، و آن محافظه‏كارى‏ها را كه با تيز خويان و مستبدان روامى‏دارند، با من روا مداريد؛ و با من به طور تصنعى و با سازش‏كارى آميزش مكنيد. و مبادا گمان كنيد كه شنيدن حق بر من سنگين است، و تصور نكنيد كه من خواهان آنم كه مرا بزرگ انگاريد، زيرا آن‏كس كه شنيدن حق يا عرضه‏شدن عدالت بر او سنگين بُوَد، عمل به حق و عدالت بر وى سنگين‏تر بُوَد. پس، از گفتن حق يا عدالت‏خواهى نمودن خوددارى مكنيد، زيرا من خود را بالاتر از آن نمى‏دانم كه خطا نكنم، و خود را ايمن از خطا نمى‏دانم، مگر اينكه خداوند مرا در كار نفس كفايت كند كه او از من بدان توانمندتر است. و جز اين نيست كه من و شما فقط بندگان و مملوكان پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست.»

5. بهبود مادى‏

بسامان آوردن زندگى مردمان در جهت رشد و تعالى آنان، در سايه بهبود مادى ايشان ميسر مى‏شود؛ و ازاين‏رو بهبود مادى جامعه در سياست، هدفى عمده شمرده مى‏گردد. در انديشه اميرمؤمنان على(ع) جامعه فرو رفته در فقر و نادارى، و اسير روابط و مناسبات ستمگرانه اقتصادى، راهى به سوى تعالى ندارد. امام على(ع) فراخى در زندگى مادى را مايه بسامانى و اصلاح آدمى معرفى كرده و فرموده است:

«ثُمَّ أسبغ عَلَيهمُ الأرزَاقَ، فَإنَّ ذلِكَ قُوَّهٌّ لَهُم عَلَى استِصلاحِ أنفُسِهم‏.[24] پس روزى ايشان را فراخ دار! كه فراخى روزى نيرويشان دهد تا در پى‏ اصلاح خود برآيند.»

از منظر اميرمؤمنان على (ع) تنگناى مادى، زمينه‏ساز آسيب معنوى است، و بهبود مادى توأم با قناعت‏ورزى، بستر رشد و تعالى است، چنان‏كه در آموزه‏هاى حضرت آمده است:

«فَإنَّ الفَقرَ مَنقَصَةٌ لِلدِّينِ‏.[25] بى‏گمان تنگدستى، دين را زيان دارد.»

«الفَقرُ طَرَفٌ مِنَ الكُفرِ.[26] تنگدستى نيمى از كفر است.»

«وَ سُئِلَ عَلَيهِ السَّلامُ عَن قَولِهِ تَعَالَى (فَلَنُحيينَّهُ حَياةً طَيبَةً)[27] فَقَالَ: هِى القَنَاعَةُ.[28] و حضرتش را از معناى «هر آينه او را به زندگى‏اى پاك و خوش زنده مى‏داريم» پرسيدند، فرمود: آن قناعت است.»

امام على (ع) از جمله هدف‏هاى سياست خود را بهبود وضع مادى و رشد اقتصادى جامعه معرفى كرده و دراين‏باره فرموده است:

«أيّهَا النَّاسُ، إنَّ لِى عَلَيكُم حَقًّا، وَ لَكُم عَلَى حَقٌّ؛ فَأمَّا حَقُّكُم عَلَى ... وَ تَوفِيرُ فَيئِكُم عَلَيكُم‏.[29] مردم! مرا بر شما حقى است، و شما را بر من حقى. اما حق شما بر من ...: فراوان كردن دارايى‏ها و درآمدهايتان، و رساندن آن به شماست.»

امام على (ع) در حيطه حكومت خود حداقل نياز معيشتى همگان را تأمين كرد و در راه فقرزدايى و تأمين معيشتى مردم گام‏هايى جدى برداشت، چنان‏كه خود فرمود:

 «مَا أصبَحَ بالكُوفَةِ أحَدٌ إلَّا نَاعِمًا، وَ إنَّ أدنَاهُم مَنزِلَةً لَيأكُلُ البُرِ، وَ يجلِسُ فى الظِّلِّ، وَ يشرَبُ مِن مَاءِ الفُرَاتِ‏.[30] كسى در كوفه نيست كه در رفاه به‏سر نبرد، حتى پايين‏ترين افراد نان گندم مى‏خورد و سر پناه دارد و از آب فرات مى‏آشامد.»

اميرمؤمنان على (ع) به رفاه عمومى توجهى تام داشت و عمران و آبادى سرزمين‏ها و تأمين شرافتمندانه و كرامتمندانه مردم را از اهداف حكومت خود مى‏دانست، چنان‏كه درباره مقاصد حكومتى خويش فرمود:

«وَ نُظهرَ الإصلاحَ فى بلادِكَ‏.[31] مقصد ما آن است كه اصلاح را در شهرهاى تو [اى خدا] آشكار كنيم.»

هيچ‏چيز مانند آباد كردن شهرها و سرزمين‏ها بستر رفاه مادى مردم را فراهم نمى‏سازد، و اين امر از سياست‏هاى اصلى امام على (ع) شمرده مى‏شد، چنان‏كه در عهدنامه مالك اشتر بدان تصريح شده است.

6. حقوق‏گرايى‏

پاسداشت حقوق انسان در عرصه‏هاى گوناگون زندگى، هدفى مهم در سياست علوى است، تا آنجا كه راه كمال آدمى و قرب الهى جز با تحققِ حقوق انسانى به‏طور همه‏جانبه، هموار نمى‏شود. نگاه اميرمؤمنان على (ع) به تحقق حقوق انسانى و جايگاه آن چنين است:

«وَ أعظَمُ مَا افتَرَضَ سُبحَانَهُ مِن تِلكَ الحُقُوقِ حَقُّ الوَالِى عَلَى الرَّعِيّةِ، وَ حَقُّ الرَّعِيّةِ عَلَى الوَالِى؛ فَرِيضَةً فَرَضَهَا اللهُ سُبحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ. فَجَعَلَهَا نِظَامًا لِأُلفَتِهم، وَ عِزًّا لِدِينهم‏.[32] و از ميان حقوق، بزرگ‏ترين حقى كه خداى سبحان واجب گردانيده، حق سرپرست بر مردمان و حق مردمان بر سرپرست است؛ وظيفه‏اى كه خداى سبحان اداى آن را بر هر يك از آنان مقرر داشته است و آن را سبب‏ همبستگى و پيوندشان، و بنيادى براى ارجمندى دينشان قرار داده است.»

با اين جهت‏گيرى، سياست امام على(ع) در پى تأمين حقوق فردى، خانوادگى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى و ديگر عرصه‏هاى حقوق انسانى بود. سياست على (ع) در خدمت تأمين درست اين حقوق و رساندن هر ذى‏حقى به حقوق خويش بود. اميرمؤمنان على (ع) سياست را براى پاسداشت حقوق انسانى مى‏خواست و بر اين اساس پا در عرصه سياست گذاشت، و در اين راه هر سختى و نامردمى را پذيرا گشت تا همه جلوه‏هاى حقوق انسانى را محقق سازد. چون زمام سياست جامعه را به‏دست گرفت، قامت‏رسا و نورانى خويش را به تمامى برافراشت و با سياست او حقوق‏گرايى چنان‏كه بايد معنا يافت. سياست امام، آن‏سان بود كه هيچ مخالفى به جرم مخالفت، سياست نگشت، و به اتهام ناهمراهى و مخالفت‏خوانى، از حقوق اجتماعى محروم نگرديد، چنان‏كه حتى ناكثين و مارقين تا زمانى كه سخن مى‏گفتند و انتقاد مى‏كردند و اعتراض مى‏نمودند، و دستِ تعدى بر مردمان نگشوده بودند و اقدام عملى نكرده و دست به شمشير نبرده و خونى نريخته بودند، از همه حقوق اجتماعى خويش حتى حقوق از بيت‏المال، بهره‏مند بودند. شريف رضى آورده است كه امام على (ع) در پاسخ اعتراض طلحه و زبير به سياست وى، با آنان سخن گفت و از سر نصيحت فرمود:

«لَقَد نَقَمتُمَا يسِيرًا، وَ أرجَأتُمَا كَثِيرًا. ألا تُخبرَانى أَى شَي‏ءٍ كَانَ لَكُمَا فِيه حَقٌّ دَفَعتُكُمَا عَنهُ؟ أَمْ أَى قَسمٍ استَأثَرتُ عَلَيكُمَا بهِ؟ أَمْ أَى حَقٍّ رَفَعَهُ إلَى أحَدٍ مِنَ المُسلِمِينَ ضَعُفتُ عَنهُ، أَمْ جَهلتُهُ، أَمْ أخطَأتُ بَابَهُ؟.[33] به اندك چيزى ناخشنودى نشان داديد، و كارهاى بسيارى را به عهده تأخير نهاديد! به من نمى‏گوييد در چه چيزتان حقى بوده است كه از شما بازداشته‏ام؟ و در چه كار، خود را بر شما مقدم داشته‏ام؟ يا كدام دعوى را مسلمانى نزد من آورد كه گزاردن آن نتوانستم، يا در آن نادان بودم، يا در حكم آن، راه خطا پيمودم؟»

سياست على (ع) چنان بر مدار پاسدارى از حقوق انسانى مى‏گرديد كه مايه شگفتى است. ابوحنيفه دينورى، آورده است كه چون على(ع) مردم‏ را براى آماده شدن و حركت به سوى عراق براى مقابله با جنگ‏طلبان ماجراى جَمَل دعوت كرد، سعد بن ابى‏وقاص، عبدالله بن عمر، محمد بن مَسلَمه و أُسامَه بن زيد كه از بيعت با امام سر باز زده بودند، در دفاع نيز بهانه‏ها آوردند و مخالفت ورزيدند. چون اين خبر به مالك اشتر رسيد، نزد امام (ع) آمد و گفت: اى اميرمؤمنان، هرچند ما از مهاجران و انصار نيستيم، اما از تابعين به احسان هستيم؛[34] و هر چند آنان از نظر تقدم در اسلام بر ما پيشى دارند، ولى در آنچه ما با آنان شريك بوده‏ايم، بر ما برترى ندارند. اين بيعت، بيعتى همگانى بوده است و هركس از آن به در رود و مخالفت نمايد، سرزنش‏كننده و عيب‏جو است [و در خورِ آن است كه با وى برخورد شود]. پس اينان را كه قصد مخالفت با بيعت همگانى دارند، نخست با زبان بر اين كار [و همراهى با خودت‏] وادار، و اگر نپذيرفتند، به زندان روانه‏شان كن تا ادب شوند.

اميرمؤمنان على (ع) در برابر پيشنهاد مالك اشتر چنين فرمود:

«بَل أدَعُهُم وَ رَأيهُمُ الَّذِى هُمْ عَلَيْهِ‏.[35] من آنان را آزاد مى‏گذارم و رأى و نظر ايشان همان است كه خود مى‏خواهند و برآنند.»

سياست على (ع) چنان بود كه حتى با استناد به بيعت همگانى، كسى را به همراهى با خود وانداشت و حقوق همگان را، مخالف و موافق، خويش و بيگانه را پاس داشت؛ و اين حقوق‏گرايى در سياست علوى در همه عرصه‏ها درخشش داشت.

7. اصلاح فرهنگى‏

رشد و تعالى جامعه در گرو اصلاح فرهنگ آن است. نسبت مردمان با عالَم و آدم، و پروردگار عالَم و آدم، و اخلاق، آداب، رسوم و سنن برخاسته از آن، مهم‏ترين وجه زندگى مردمان است، و تا زمانى كه اين وجه از زندگى آنان اصلاح نشود، ديگر وجوه به‏طور اساسى اصلاح نخواهد شد. ازاين‏رو در سياست علوى، اصلاح فرهنگى، هدفى اساسى و مقصدى بنيادى در عرصه سياست است، چنان‏كه اميرمؤمنان على (ع) در خطبه‏اى كه در روزهاى نخستين حكومت‏خود ايراد كرد،[36] فرمود:

«إنَّهُ لَيسَ عَلَى الإمَامِ إلَّا مَا حُمِّلَ مِن أمرِ رَبهِ: الإبلاغُ فى المَوعِظَةِ، وَ الاجتِهَادُ فى النَّصِيحَةِ، وَ الإحياءُ لِلسُّنَّةِ.[37] همانا بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگارش به عهده او گذاشته شده است: كوتاهى نكردن در موعظت، و كوشيدن در نصيحت، و زنده كردن سنت.»

روابط اجتماعى و سياسى در هر جامعه‏اى به‏شدت متأثر از سنت‏هاى جارى در آن جامعه است، چنان‏كه پيامبر اكرمَ با جلوه بخشيدن به سنت‏هاى نيكوى ايمانى و انسانى، جامعه را به صلاح و سامان راه برد، و زنده‏ساختن و پابرجا نگه داشتن آن سنت‏ها، بهترين راه رشد و تعالى مردمان است؛ و ازاين‏رو در سياست علوى جايگاهى جدى دارد. جامعه گرفتار در بندهاى خرافات و اعتقادات بى‏بنياد، و آداب و رسوم منحط، و اخلاق و سلوك خلاف كرامت و عزت، از رشد باز مى‏ماند و به تعالى انسانى و ايمانى راه نمى‏برد. امام على (ع) در سخنى خطاب به عثمان بن عفان، در اواخر سال 34 هجرى،[38] درباره اهدافى كه در سياست بايد دنبال شود، فرمود:

«فَاعلَم أنَّ أفضَلَ عِبَادِ اللهِ إمَامٌ عَادِلٌ، هُدِى وَ هَدَى؛ فَأقَامَ سُنَّةً مَعلُومَةً، وَ أمَاتَ بدْعَةً مَجْهُولَةً.[39] بدان‏كه بهترين بندگان خدا نزد او پيشوايى است دادگر، هدايت‏شده و راهبر؛ كه سنُت‏هاى شناخته شده [و درست‏] را بر پا دارد، و بدعت‏هاى ناشناخته [و نادرست‏] را بميراند.»

اميرمؤمنان على (ع) خود در تمام دوران حكومت خويش، در جهت اصلاح فرهنگى اهتمام‏ ورزيد و با آموزش، و در راه و روش خويش، فرهنگ صحيح را به جامعه ارائه كرد و فرهنگِ جاهلى احيا شده را زير پا گذاشت، و فرهنگ‏هاى بيگانه با دين و آيين، و خلاف شأن آدمى را به صراحت نفى كرد. شريف رضى درباره ماجراى دويدن مردم شهر انبار در پس و پيش امام وقتى در مسير خود براى پيكار با قاسطين از شهر آنان عبور مى‏كرد، چنين آورده است:

«[وَ قَالَ عَلَيهِ السَّلامُ وَ قَد لَقِيهُ عِندَ مَسِيرِهِ إلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الأنبَارِ فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَ اشتَدُّوا بَينَ يدَيهِ، فَقَالَ:] مَا هذَا الَّذِى صَنَعتُمُوهُ؟ [فَقَالُوا: خُلُقٌ مِنَّا، نُعَظِّمُ بهِ أُمَرَاءَنَا. فَقَالَ:] وَ اللهِ مَا ينتَفِعُ بهذَا أُمَرَاؤُكُم؛ وَ إنَّكُم لَتَشُقُّونَ عَلَى أنفُسِكُم فى دُنياكُم، وَ تَشقَونَ بهِ فى آخِرَتِكُم. وَ مَا أخسَرَ المَشَقَّهَ وَرَاءَهَا العِقَابُ، وَ أربَحَ الدَّعةَ مَعَهَا الأمَانُ مِنَ النَّارِ.[40]

[و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام (ع) به شام او را ديدند، براى وى پياده شدند و پيشاپيشش دويدند، فرمود:] اين چه كار بود كه كرديد؟ [گفتند: عادتى است كه داريم و بدان زمامداران خود را بزرگ مى‏شماريم. فرمود:] به خدا سوگند كه زمامداران شما از اين كار سودى نبردند، و شما در زندگى اين‏جهانى‏تان خود را بدان به رنج مى‏افكنيد، و در زندگى آن‏جهانى‏تان بدبخت مى‏شويد. و چه زيانبار است رنجى كه كيفر در پى آن است، و چه سودمند است آسايشى كه با آن از آتش [جهنم‏] در امان است.»

اميرمؤمنان على (ع) پيوسته به اصلاح فرهنگ عمومى اهتمام مى‏ورزيد، و مكرر به انحطاط فرهنگى‏اى كه وى با آن روبه‏رو بود، و تلاش سياسى خود براى اصلاح آن اشاره كرده است.[41]

امام على (ع) بيان مى‏كند كه جامعه‏اى كه او زمام امورش را به دست گرفته، جامعه‏اى بازگشته به فرهنگ جاهلى است؛ و آن حضرت در پى اصلاحات فرهنگى بود تا آن را به سامانى درست آورد، چنان‏كه در آغاز حكومت خويش دراين‏باره فرمود:

«ألا وَ إنَّ بَلِيتَكُم قَد عَادَت كَهَيئَتِهَا يومَ بَعَثَ اللهُ نَبيَّهُ. وَ الَّذِى بَعَثَهُ بالحَقِّ لَتُبَلبَلُنَّ بَلبَلَةً، وَ لَتُغَربَلُنَّ غَربَلَةً.[42] آگاه باشيد كه بليه و آزمايش كنونى شما به وضع و سامان همان روزى برگشته است كه خداوند پيامبرش را برانگيخت. به خدايى كه او را به‏راستى مبعوث كرد، بى‏گمان سخت زير و رو خواهيد شد، و به‏شدت غربال خواهيد گرديد.»

بدين‏ترتيب، اصلاح فرهنگى در سياست على (ع) هدفى اساسى شمرده مى‏شد و آن حضرت تمام وجوه اصلاح فرهنگى را در نظر داشت و در راه آن گام برداشت، تا در پرتو آن، بتوان به سوى غايت سياست راه يافت.

 

[1] . خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 318.

[2] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 34.

[3] . همان، كلام 16.

[4] . همان، خطبه 51.

[5] . همان، نامه 1.

[6] . همان، نامه 54.

[7] . بنگريد به: البلاذرى، أنساب الاشراف، ج 3، ص 8 و 9؛ الخوارزمى، المناقب، ص 15.

[8] . بنگريد به: دلشاد تهرانى، جمال دولت محمود( حكومت امام على* حكومت موفق تاريخ)، ص 85- 38.

[9] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 159.

[10] . همان، نامه 53.

[11] . جرداق، امام على، صداى عدالت انسانيت، ج 1، ص 236- 232.

[12] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، كلام 208؛ نيز بنگريد به: المِنْقَرى، وقعه صفين، ص 484؛ ابن‏قُتَيْبَه الدينورى، الامامه و السياسه، ج 1، ص 104.

[13] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 3.

[14] . خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 6، ص 116.

[15] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، نامه 53.

[16] . الطرَيْحى، مجمع البحرين، ج 3، ص 456- 455.

[17] . خوانسارى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 375.

[18] . همان، ج 3، ص 420.

[19]  همان، ص 374.

[20] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، نامه 53.

[21] . همان، كلام 40.

[22] . همان، كلام 131.

[23] . همان، خطبه 216.

[24] . همان، نامه 53.

[25] . همان، حكمت 319.

[26] . النصيبى الشافعى، مطالب السؤول فى مناقب آل‏الرسول، ص 278؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 12.

[27] . نحل( 16): 97.

[28] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، حكمت 229.

[29] . همان، خطبه 34.

[30] . ابن أبى‏شيبه، المصنف فى الأحاديث و الآثار، ج 8، ص 157؛ ابن‏شهر آشوب، مناقب آل أبى‏طالب، ج 2، ص 99.

[31] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، كلام 131.

[32] . همان، خطبه 216.

[33] . همان، كلام 205.

[34] . اشاره به آيه 100 سوره توبه است.

[35] . الدينورى، الأخبار الطوال، ص 143- 142.

[36] . جعفرى، پرتوى از نهج‏البلاغه، ج 2، ص 313- 312.

[37] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 105.

[38] . جعفرى، پرتوى از نهج‏البلاغه، ج 3، ص 93.

[39] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، كلام 164.

[40] . همان، حكمت 37.

[41] . بنگريد به: همان، خطبه 32 و 41، كلام 233.

[42] . همان، كلام 16.


چنان‏كه اشاره شد در انديشه امام على (ع) غايت سياست، رشد و تعالى فرد و جامعه است. اميرمؤمنان على (ع) در پى آن بود كه با دستيابى به اهداف سياست خويش، زمينه تعالى آدميان را فراهم كند. آن حضرت سياست را براى رشد انسان- فرد و جامعه- مى‏خواست، نه انسان را براى سياست. ازاين‏رو به صراحت فرمود:

«إنِّى أرِيدُكُم للهِ، وَ أنتُم تُرِيدُونَنى لِأنفُسِكُم. أيّهَا النَّاسُ! أعِينُونى عَلَى أنفُسِكُم؛ وَ ايمُ اللهِ لَأنصِفَنَّ المَظلُومِ مِن ظَالِمِهِ، وَ لَأقُودَنَّ الظَّالِمَ بخِزَامَتِهِ، حَتَّى أورِدَهُ مَنهَلَ الحَقِّ وَ إن كَانَ كَارِهًا.[1] من شما را براى خدا [و رو به تعالى‏] مى‏خواهم، و شما مرا براى خود [و امور بى‏ارزش مى‏خواهيد.] اى مردم! مرا بر كار خود يار باشيد [و در جهت تحقق‏برنامه‏هايم كمك كار]. به خدا سوگند، كه داد ستمديده را از آن‏كه بر او ستم كرده بستانم، و مهار ستمكار را بگيرم و به ناخواه او را با به سر منزل حق‏كشانم.»

امام على(ع) به‏دنبال آن بود كه با تحقق اهداف ياد شده در سياست، زمينه‏اى را فراهم كند كه مردمان از سرِ آگاهى و بينايى، و با اختيار و آزادى، به سوى رشد و تعالى گام بردارند و بهشت را بهره خويش سازند، كه در نظر اميرمؤمنان على (ع) كمترين بهاى جان انسان، بهشت است، و نبايد آدميان خود را به كمتر از آن بفروشند:

«لَيسَ لِأنفُسِكُم ثَمَنٌ إلَّا الجَنَّةَ، فَلا تَبيعُوهَا إلَّا بها.[2] جان‏هاى شما را بهايى نيست جز بهشت جاودان؛ پس مفروشيدش جز بدان.»

با اين جهت‏گيرى است كه امام (ع) در سياست خويش به‏دنبال زمينه‏سازى تعالى مردمان بدين سوى بود و مى‏فرمود:

«فَإن أطَعتُمُونى فَإنِّى حَامِلُكُم- إن شَاءَ اللهُ- عَلَى سَبيلِ الجَنَّةِ، وَ إن كَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ، وَ مَذَاقَةٍ مَرِيرَةٍ.[3] اگر مرا فرمان بريد، به‏خواست خدا، شما را به راه بهشت مى‏برم، هرچند سخت دشوار باشد، و تلخ‌كامى آن پديدار.»

اميرمؤمنان على (ع) پيوسته افراد، مسئولان و كارگزاران، و جامعه را به پرواپيشگى- به‏عنوان هدف تربيت و سازندگى فرد و جامعه- فرامى‏خواند تا از اين ره گذر، رشد و تعالى همگانى تدارك شود و زندگى اين‏جهانى و آن‏جهانى به سلامت و سعادت متصف گردد. فراوانى چنين آموزه‏هايى در سخنان عمومى، بيانات سياسى و فرمان‏هاى حكومتى و دستورالعمل‏هاى مديريتى آن حضرت گوياى اين حقيقت است،[4] چنان‏كه حضرتش فرموده است:

«أُوصِيكُم عِبَادَ اللهِ بتَقوَى اللهِ وَ طَاعَتِهِ، فَإنَّهَا النَّجَاةُ غَدًا، وَ المَنجَاةُ أبَدًا.[5] بندگان خدا! شما را به پروادارى و فرمان‏بردارى خدا سفارش مى‏كنم، كه نجات فردا در پرواپيشگى است، و آن مايه رهايى جاودان است.»

 

 

[1] . همان، كلام 136.

[2] . همان، حكمت 456.

[3] . همان، خطبه 156.

[4] . بنگريد به: گستره و فراوانى و كاربرد متنوع« تقوا» در آموزه‏هاى على(ع) بنابر آنچه شريف رضى در نهج‏البلاغه آورده است.

[5] . سيد رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 161.